مراسم تجلیل از زحمات دکتر مشایخی بود و من به این فکر میکردم که چه خوب است آدمی ثمره سالها تلاشش را دور تا دور خود ببیند! خیل شاگردانی که قدردان او هستند، دانشکده و مراکز تحقیقاتی و آموزشی دیگر که هرکدام شاگردان زیادی پرورش دادهاند و میدهند و پروژههایی که در حال انجاماند یا به سرانجام رسیدهاند. یادم نمیرود که با خودم گفتم: حال خوش یعنی همین! تلاش بی وقفه و دیدن نتایج خوب آن.
راستش من دکتر مشایخی را از میراث آلبرتا شناختم، از آن سخنان شورآفرینشان درباره وطن دوستی، از آن «دوربینی که روشن ماند».
فکر میکنم باید خیلی زیبا باشد که تلاشهای انسان با دانش او در یک مسیر قرار بگیرند، آن هم در راستای اهداف والا. بگذارید توضیح بدهم؛ اینکه دانشت و کارت مدیریت و تحلیل سیستمها باشد، بعد با هدف اعتلای کشورت دینامیک این کشور را خوب و دقیق ببینی و سپس حلقههای مهمتر را تحت تأثیر قرار بدهی. هرجا بروی با هنرِ تمام و با تسلیمناپذیری وصفنشدنی، سیستم و زیرسیستم بسازی و به پست و مقام و زخرف دنیایی که خیلی ارادههای محکم را در هم شکسته، اعتنا نکنی و قانع نشوی و مدام تأثیر بگذاری و جلو بروی، آن هم توی کشوری که کشور آدمها است و نه بنیادها و نه سیستمها.
من با همین سن اندکم، بودم زمانی که خیلی کملطفیها شد به دانشکده، به شخص دکتر مشایخی و حتما نبودم زمانی که سختیهای دیگری پیش آمد و چالشهای دیگری درست شد اما انگار همه اینها فقط این گوهر را جلای بیشتر داد و هر بحران با «یادگیری و پیشرفت» همراه شده است.
همه اینها زمانی معنا پیدا میکند که ببینی کنار علم داشتن، ایشان چه معلم خوبی هستند. بهترین خاطراتم از ایشان برمیگردد به کلاس یادگیری سازمانی. زمانی که ایشان به هر بهانهای شوق دانشجویان را شعلهور میکردند و طوری با ما صحبت میکردند که ما بدانیم کسی به افکارمان اهمیت میدهد، اینکه چیزهایی که به آنها فکر میکنیم مهماند، خواه سعی چند دانشآموخته دانشگاه برای اثرگذاری روی دینامیک مهاجرت نخبگان و کند کردن و بازگشت و در نهایت معکوس کردن آن باشد و خواه هر تلاشی برای هر بهبودی در جامعه.
من خدا را شاکرم که دکتر مشایخی به جای دکتری مهندسی مکانیک، سراغ دانشکده مدیریت دانشگاه MIT رفت و به جای آن که ستارهای شوند در بین نخبگان ایرانی ساکن کشورهای دیگر برگشتند به ایران تا زهره پرنوری در آسمان کشورمان باشند. افتخار میکنم هرگاه که جلوی آن لوح افتتاح دانشکده مدیریت و اقتصاد میایستم و آن را با دقت و علاقه میخوانم. افتخار میکنم به آشنایی با ایشان.
شاد باش و دیرزی!