برندگان جایزه نوبل اقتصاد در سال ۲۰۲۰ یک صفت جالب دارند: رابرت ویلسون ۸۳ ساله و پاول میلگرام ۷۲ ساله استاد و شاگرد هستند. اعلام برندهشدن این زوج برای علاقهمندان به ویلسون به صورت مضاعف خوشحالکننده بود، چون بدین ترتیب تا به حال ویلسون و سه شاگردش جایزه نوبل را دریافت کردهاند، یا به بیان الوین راث، شاگرد ویلسون و برنده نوبل اقتصاد سال ۲۰۱۲، «سلسله ویلسون گسترش یافته است».
اقتصاد خوب باید دنیا را بهتر کند
در بیانیه بنیاد نوبل آمده که این دو نفر جایزه را «برای بهبود بخشیدن به نظریه حراج و طراحی حراجهای جدید» دریافت کردهاند. برای درک مفهوم طراحی حراج، ابتدا لازم است مفهوم طراحی مکانیزم را بدانیم. بهطور کلی طراحی مکانیزم یعنی طراحی یک سیستم اقتصادی برای هدفی خاص با در نظر گرفتن انگیزههای بازیگران آن سیستم. به عبارت دیگر حین طراحی یک سیستم لازم است به انگیزههای فردی بازیگران آن سیستم توجه شود، وگرنه طبیعیست که آنها در راستای اهداف کل سیستم رفتار نخواهند کرد. البته خدمتی که این دو نفر، و مخصوصا ویلسون به علم اقتصاد کردهاند، تنها در دستآوردهای معمول علمی آنها متبلور نمیشود. آنها از پیشتازان نگاه مهندسی به اقتصاد هستند. نگاهی که میگوید اقتصاد نباید فقط درگیر «فهمیدن آنچه هست» باشد، بلکه باید با استفاده از این دانش وارد دنیای واقعی شده و آن را برای بهبود وضع همه تغییر دهد. روح طراحی مکانیزم با تغییر فعال- و نه مطالعه منفعل- در دنیای واقعی عجین است، یعنی طراح مکانیزم وارد جامعه میشود و با گذار از تئوری ساده (حتی با استفاده از آزمون و خطا) یک سیستم جدید و بهتر به جهان میافزاید. این روح تا حدود زیادی از سوی ویلسون و شاگردانش شکل داده شده است.
مکانیزمی خوب است که بازیگرها به آن اعتماد کنند
طراحی مکانیزم با وجود اینکه یک علم جوان است، شاخههای متعددی دارد و دو شاخه بسیار پرکاربرد آن، طراحی حراج و طراحی matching است. شاید معروفترین مثال از کاربرد عملی طراحی مکانیزم، برنامه ملی matching رزیدنت پزشکی است که از سوی الوین راث طراحی شد و برای او جایزه نوبل را به ارمغان آورد.
در اواخر دهه سی میلادی و با افزایش رقابت بیمارستانهای بزرگ در آمریکا، مسئولین این بیمارستانها در راستای جذب بهترین پزشکان به دانشکدههای پزشکی مراجعه کرده و قبل از فارغالتحصیلی دانشجویان ممتاز، با آنها قرارداد کار میبستند. این روند به تدریج شدت گرفت تا اینکه در دهه چهل میلادی به جایی رسید که دانشجویان دو سال قبل از فارغالتحصیلی استخدام میشدند. این وضعیت برای هیچکدام از بازیگران ماجرا خوشایند نبود: دانشگاهها از برهمخوردن آرامش و محیط علمی ناراضی بودند و از سوی دیگر در اکثر موارد عملکرد علمی دانشجو پس از اطمینان از استخدام افت میکرد. بیمارستانها هم مجبور بودند دو سال قبل از فارغالتحصیلی کیفیت دانشجو را حدس بزنند و بعضا محل کار مطلوب دانشجویان در طول این دو سال تغییر میکرد.
در این راستا یک سیستم متمرکز برای وصل کردن فارغالتحصیلان پزشکی و بیمارستانها طراحی شد و از سال ۱۹۵۱ به اجرا درآمد. دانشجویان یک لیست مرتب از شغلهای مطلوبشان را ارائه میکردند و در مقابل کارفرمایان نیز یک لیست مرتب از دانشجویان مطلوبشان ارائه میدادند، سپس طی یک الگوریتم، هر دانشجو به یک بیمارستان معرفی میشد. این سیستم تا حدود دهه هفتاد بسیار موفق بود و ۹۵درصد از ظرفیت خالی بیمارستانها را تأمین میکرد اما کمکم مشکلاتی نمایان شد؛ از یک سو با افزایش تعداد بانوان دانشجوی پزشکی، تعداد زوجهایی که ترجیح میدادند در یک محل شاغل باشند افزایش یافت، در حالی که سیستم برای پذیرش این نوع درخواست طراحی نشده بود. از سوی دیگر، پس از گذشت سالها راههایی برای «بازی دادن سیستم» کشف شده بود، یعنی افراد لیست را به نحوی پر میکردند که بهترین نتیجه حاصل شود، نه به ترتیب واقعی ترجیحاتشان و یا بعضا دانشجویان خروج از سیستم و تعامل مستقیم با بیمارستانها را ترجیح میدادند.
پس از چند بار تغییر جزئی در قوانین، از الوین راث تقاضا شد تا این سیستم را به کلی بازطراحی کند که منجر به تأسیس برنامه ملی matching رزیدنت پزشکی شد. این نهاد غیردولتی سالانه ۳۱ هزار موقعیت شغلی جدید را پر میکند. نکته کلیدی طراحی این مکانیزم در نظر گرفتن انگیزههای طرفین است: لازم است همه بپذیرند که بهترین راه یافتن طرف مقابل استفاده از این سیستم است و همچنین هیچ یک از طرفین نباید بتوانند سیستم را بازی دهد.
پیچیدگیهای یک حراج خوب
طراحی حراج، که ویلسون و میلگرام برای آن نوبل بردند، دیگر شاخه بسیار پرکاربرد طراحی مکانیزم است. طراح حراج، میخواهد یک یا چند کالا را بفروشد و همزمان چند هدف دیگر را نیز دنبال میکند: حداکثر کردن مبلغ فروش، سرعت بالا و اعتماد کامل به برگزارکننده حراج (اینکه برگزارکننده توانایی فساد نداشته باشد) از معروفترین این اهداف هستند. امروزه حراج در واگذاری جایگاههای تبلیغات اینترنتی بسیار پرکاربرد است و شرکتهایی نظیر گوگل از آن استفاده میکنند. دکتر محمد اکبرپور، فارغالتحصیل دانشگاه شریف، شاگرد الوین راث و هیئت علمی دانشگاه استنفورد، جزء برجستهترین فعالان این زمینه است.
یکی از اصلیترین دستآوردهایی که منجر به اختصاص جایزه نوبل به ویلسون و میلگرام شد، طراحی حراج طول موج است. این طول موجها در دست دولت هستند و به شرکتهای خصوصی، برای استفاده در ارائه خدمات تلویزیون و اینترنت، واگذار میشود. در گذشته برای واگذاری آنها از سیستم نامنویسی و قرعهکشی استفاده میشد که هزینه قابل توجهی داشت. از سوی دیگر با افزایش تعداد متقاضیان، نارضایتی از این سیستم افزایش یافت. حراجی که این دو نفر طراحی کردند، ۱۰ مجوز را در سال ۱۹۹۴ به قیمت ۶۱۷ میلیون دلار فروخت. در ادامه میلگرام در سال ۲۰۱۶ با تعمیم این حراج یک مشکل دیگر را نیز حل کرد: یک مشکل جدی بهوجودآمده با گسترش فناوری این است که عرضهکنندگان اینترنت پرسرعت به پهنای باند قابل توجهی نیاز دارند، در حالی که بخش قابل توجهی از مجوزهای موجود متعلق به شرکتهای تلویزیونیست. اگر اخبار را دنبال کرده باشید، در حال حاضر در ایران نیز این مناقشه میان صداوسیما و وزارت ارتباطات وجود دارد. میلگرام یک حراج پیچیده طراحی کرد که ابتدا فرکانسها را از شرکتهای تلویزیونی بازخرید و سپس آنها را به صورت بسته به شرکتهای اینترنتی فروخت. همه طرفین از این راه حل راضی بودند، چرا که شرکتهای اینترنتی به پهنای باند لازم رسیدند و شرکتهای تلویزیونی در مقابل واگذاری، مجموع ۱۹.۸ میلیارد دلار دریافت کردند.
علم جوان و آیندهدار
طراحی مکانیزم میتواند کاربردهای گستردهای در ایران نیز داشته باشد. دو مثالی که از کاربرد آن زده شد در ایران نیز به کار میآیند. از سوی دیگر باید توجه داشت که اولین کلاس درس رسمی طراحی مکانیزم در حدود سال ۲۰۰۰ برگزار شده است، به بیان دیگر این شاخه از علم بسیار جوان است و هنوز تمام کاربردهای آن تبیین نشده اما چارچوب آن، یعنی مدیریت انگیزههای فردی برای رسیدن به چند هدف جمعی، بالقوه کاربردهای فراوانی در ایران دارد. حضور دکتر محمد اکبرپور، که درمیان اقتصاددانان جوان یکی از امیدهای اصلی دریافت جایزه نوبل در آینده است، ایرانیان را بیشتر به این علم علاقهمند و امیدوار میکند.