یکی از مفاهیمی که اعتراضات آبانماه ۹۸ در جامعه ایران را میتواند توضیح دهد، مفهومیست به نام «انسان حاشیهای» ونه حاشیهنشین. انسان حاشیهای ممکن است در شیرآباد زاهدان، جعفرآباد کرمانشاه و یا ملاشی اهواز زندگی کند اما به همان شکل ممکن است در مرکز و غرب کلانشهر تهران در جایی مثل صادقیه نیز زیست کند. انسان حاشیهای محصول فرایندیست که در جامعهشناسی به آن «دیگریسازی» (otherness making) میگویند. منظور از دیگریسازی، سازوکارهایی در سیستم رسمی کشور است که افراد را به دو دسته خودی و دیگری تقسیم میکند. «دیگری»ها به مرور از فرصتها و امکانات موجود در کشور (به لحاظ اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و ...) محروم شده و به حاشیه رانده و تبدیل به انسانهای حاشیهای میشوند. در صورتی که فشار وارد بر این افراد و شدت تبعیض بر آنان به نقطه بحرانی برسد و آنها را در تأمین نیازها، آرزوها و دغدغههایشان ناکام گذارد، شاهد نوعی انفجاری خواهیم بود: «خروج حاشیه علیه متن».
انسان حاشیهای محصول فرایندهایی است که مختصرا به برخی از آنها میتوان اشاره کرد:
آنچه آبانماه از خشم و تنش و نفرتپراکنی در جامعه دیدیم، محصول نفرتها و عقدههای انباشتهشده و فروخفته انسان حاشیهای است؛ انسانی که آن روزها علاوه بر درد نادیدهگرفتهشدن و تحمل درد تبعیض و به حاشیه رانده شدن، به لحاظ معیشتی نیز، چرخ زندگیاش نمیچرخد و لذا به نقطه جوش رسید. تصمیم به افزایش شبانه و ناگهانی قیمت بنزین که باز هم در غیاب مردم و با غریبه شمردن آنان گرفته شد، تنها نوک کوه یخیست که از آب بیرون زده است.
جامعه امروز ایران نیاز به امید و دیدهشدن دارد، اما نه امیدهای موهوم و مقوایی و نه مشارکتهای صوری. آن امید پایداری که برای کشور، انباشت ملی فراهم میآورد و جامعه را آماده کَندن از وضع موجود و حرکت به سمت وضع مطلوب میگرداند، از خلال طرحی اجتماعی میسر میشود که بر محور مشارکت، کنشگری، عاملیت و حذف انحصارها میگذرد، مشارکتی از سطوح محلی تا ملی. امروزه ثابت شده بالاترین و پایدارترین میزان امید، نشاط و حتی کارآمدی اقتصادی، در جایی رقم میخورد که مردم با انتخاب خود و در کنار هم، در امور محلی، صنفی و ملی خود اقدام کرده و احساس موثر بودن و اثربخشی نمایند. در این میان خامترین تصور آن است که مشکل را صرفا اقتصادی تصور کنیم و راه حل را نیز به گونهای غیرمشارکتی و از خلال همین ساختارهای دیگریساز جستجو نماییم.
سیاستگذاران باید بدانند آنگاه که دیوان دولت، جایی برای انعکاس صدای معترضان نباشد، ایوان ملت، فضایی پر از کنشهای رادیکال و کور میگردد. آنگاه که تکثر طبیعی موجود در جامعه را انکار کنیم، وحدت مصنوعیِ مقواییمان نیز، ازهم فرو میپاشد. آنگاه که نتوانیم در کوتاهمدت، دل معترضینمان را به دست بیاوریم، در بلندمدت (و حتی میان مدت)، هواخواهانمان را نیز از خود خواهیم تاراند. اداره کشور چونان لشکرکشی در میدان جنگ نیست، که با نادیده گرفتن عدهای از لشکریان، خللی در نبرد پیش نیاید؛ اداره کشور همانند اجرای یک سمفونیست که با ناکوک بودن حتی یک ساز نیز، ارزش موسیقایی آن اثر به کلی از بین میرود. نوای خوش، تنها زمانی از این ارکستر شنیده میشود که تمام سازهایمان را کوک و به کار بگیریم، سازهایی به شمار بیش از هشتاد و سه میلیون ایرانی.