هر ۵ نفرشان ورودی ۹۷ هستند و الآن حداقل اسما دانشجوی ترم ۶، هرچند درگیرشدن دوسالهشان در ساخت مستند «دیوانگی» کمی آنها را با یک ترم ششی تیپیکال متفاوت کرده است؛ از فروردین ۹۸ تا ۵ اسفند ۹۹ که بالاخره تحقیقها و گفتوگوها و پژوهشهای میدانی و سناریونویسیها و هماهنگیها و دوربینبهدستیها و ضبط کردنها و کات گفتنها و نشست پشت میز تدوینها و بازخورد گرفتنها و اصلاح کردنها و به این و آن نشان دادن و از این جشنواره به آن جشنواره رفتن و هماهنگی سالن و روز اکران و دعوتها و سروکله زدنها به سرانجامش میرسد و پرده کنار میرود تا نسخه فعلا نهایی مستند اکران شود و پشت بندش یک آخیش باشد که از دل و دماغ این ۵ نفر به گوش میرسد و نفسی که بدون دیوانگی پایین میرود و ذهن و خیالی که کمکم باید سمتوسویش را از دوربین و تدوین ببرد به درس و تمرین و پروژه که این چند ترم باقیمانده هم به سلامت طی شود. در روزهای پرتابوتب اکران عمومی «دیوانگی» عوامل سازندهاش را دعوت کردیم به دفتر روزنامه تا داستان صفر تا صدشان را بشنویم و اینجا روایت کنیم.
۵+۱
سیدآرمین حقیقت، مکانیک میخواند و حداقل در تیتراژ مستند اسمش به عنوان نویسنده خورده، صدرا علیبک، همدانشکدهای آرمین، عنوان کارگردان جلوی اسمش آمده، محمد یعقوبی که صنایع را موقع انتخاب رشته توی دفترچه نوشته، در ظاهر دستیار تهیه است و اسم محمدحسین رنجبران، همدانشکدهای محمد را در آخر مستند به عنوان مدیر تولید میبینیم. راوی مستند هم سیدمحمدصادق کشاورزیست، رتبه ۲ کنکور سراسری سال ۹۷ و دانشجوی دانشکده کامپیوتر. خودشان اصرار دارند که خیلی کارها تفکیکشده نبوده و با همکاری هم و در کنار یکدیگر مستند ساخته شده و این عنوانها هم بیشتر برای همان تیتراژ نوشته شده. البته به این پنج نفر باید محمدصادق باطنی را هم اضافه کرد؛ ورودی ۸۵ مهندسی شیمی شریف که بعدا کلا مسیرش به رسانه و صوت و تصویر کشیده شده و در این مستند نقش تهیهکنندگی را بر عهده داشته و حامی و بزرگتر و مشاور بچهها به حساب میآمده است.
از راهنمایی و حتی قبلتر
هرجور حساب کنیم، توی کت آدم نمیرود که یک روز صبح پنج دانشجوی ترم دویی از خواب بیدار شوند و بخواهند یک مستند بسازند؛ آن هم مستندی که از نظر فرم چیزی از تولیدات حرفهای بیرون دانشگاه کم ندارد و دو سال یک گروه پنج شش نفره را درگیر خودش کند. همین شد که داستانش را از کمی قبلتر مجبور شدیم بشنویم. هر ۵ نفر دیوانگی راهنمایی و دبیرستانشان را در کنار هم گذراندهاند؛ راهنمایی در علامه حلی ۲ و دبیرستان در علامه حلی ۱۰. حتی محمد و سیدمحمدصادق ابتداییشان هم کنار هم بوده و ارتباطشان از همان زمان زیاد و گروهشان جور جور.
صدرا و محمدحسین و محمد قبلا در دوران راهنمایی در کلاسهای هنری مدرسه هم شرکت میکردند؛ کلاسهایی که به ساخت چند انیمیشن و فیلم کوتاه ختم شده بود و در سالهای اول و دوم دبیرستان هم دو فیلم کوتاه برای جشنواره فیلم مدرسه ساخته بودند. سیدآرمین و صدرا هم در همان سالهای اول دبیرستان در مدرسه کلاسهای پژوهشی مستندسازی رفته بودند. اما سال سوم دبیرستانی اتفاقاتی که برای مدارس سمپاد و مدرسه خودشان میافتد، این فکر را به ذهنشان میرساند که فرم در دسترسشان را با محتوایی که دغدغهاش را دارند ترکیب کنند و اولین مستند زندگیشان را بسازند.
حال نزار سمپاد
سمپاد آن سالها حال و روز خوشی ندارد؛ حال و روز نزاری که بعد از استعفای مرحوم دکتر اژهای در اواخر دهه هشتاد تشدید هم شده و در اواسط دهه نود دیگر به اوج وخامتش رسیده. آموزش و پرورش تافته جدابافته بودن سمپاد را برنمیتابد و میخواهد سمپاد هم مدرسهای باشد شبیه باقی مدارس. به همین خاطر دستش به دخالت در امور مدارس سمپاد و از جمله حلی ۱۰ زیاد میرود. همین دخالتها و سیاستهای یکسانسازی به تدریج رویکرد پژوهشی و مهارتی و هنری مدارس سمپاد را رو به افول میبرد و معلمها و مدیران و دانشآموزان مدارس سمپاد را به گله و شکایت میکشاند؛ به عنوان مثال آنقدر بحث در حلی ۱۰ بالا بوده که از زمان تأسیس در سال ۹۲ تا سال ۹۵ چهار پنج مدیر عوض میشود و معلمهای زیادی هم مجبور به ترک مدرسه میشوند. این اختلاف بین مدرسه و آموزش و پرورش از لایه مدیران و مسئولان و معلمها فراتر رفته و در حرفهای دانشآموزهای مدرسه هم شنیده میشود: «فضای پژوهشی و هنری و مهارتی مدرسه داشت خشک میشد و این خشکی را خیلی راحت میشد حس کرد.»
حسین میرزایی، یکی از معلمهای مدرسه ایده ساخت مستند را به بچهها پیشنهاد میدهد و تیم دور هم جمع میشود تا روند تولید یک کار دانشآموزی ولی حرفهای کلید بخورد. پیشنهاد اولیه برای نام مستند هم «رنجنامه سمپاد» است، اما بعدا به «مرثیهای برای یک رویا» تغییر پیدا میکند؛ همنام با فیلم بهیادماندنی و تأثیرگذار دارن آرنوفسکی.
شروع در زمستان، اکران در پاییز
اولش فقط سیدآرمین هست و صدرا و همان حسین میرزایی که معلم مدرسه است و مشاور مستند. چند جلسه برای نوشتن سناریوی مستند تشکیل میشود و معلمهای دیگر هم برای کمک پا پیش میگذارند. محمد و محمدحسین هم به تیم اضافه میشوند. علی شیرزادیان، معلم فیلمسازی مدرسه موقع شروع پروژه در کنار تیم است ولی بعدش کمی از پروژه دور شده و بیشتر نقش نظارتی دارد. البته موقع اکران دوباره به کمک تیم میآید و در تبلیغ و انتشار حسابی مایه میگذارد. الآن اگر رد شیرزادیان را بگیرید، در مجموعه کبریتمدیا پیدایش میکنید که کلیپهایش معمولا خیلی زیاد در فضای مجازی دست به دست میشود و معمولا خلاق و بدیع به سوژههایش میپردازد. حسین حقیقت هم معلم دیگریست که در کنار بچهها وقت و انرژی زیادی برای ساخت مستند میگذارد.
زمستان ۹۴ کار شروع میشود؛ بچهها سراغ افراد مختلف میروند و با آنها مصاحبه میکنند و اوج کار هم در تابستان ۹۵ است و بالاخره رونمایی از مستند در پاییز ۹۵. حرف مستند مشخص و واضح است؛ نقدی به ساختار و نظام آموزش و پرورش ایران و مشکلات زیادی که دارد، اما مستند در لایه نقد باقی نمیماند و مدل مدارس سمپاد را به عنوان یک الگوی متفاوت ولی موفق معرفی میکند؛ الگویی که دولتیست و شهریه آن هم نصف و یا حتی کمتر از نصف مدارس غیرانتفاعیست ولی امکانات و فضای آموزشی فوقالعادهای به نسبت دیگر مدارس فراهم میکند و فارغالتحصیلان موفقی پرورش میدهد؛ فارغالتحصیلانی که برخلاف تصور عموم، در مدارس سمپاد فقط درگیر تست و کنکور و المپیاد نیستند و از هر دری سخنی میگویند و میشنوند. اینجا اما مستند به از بین رفتن این فضا و افول این مدل اشاره میکند و نسبت به آن هشدار میدهد.
از مرحوم دکتر اژهای که احیاکننده سمپاد بعد از انقلاب به شمار میرود تا دورهاولیهای سمپاد که قبل از انقلاب آن را تجربه کردهاند و معلمهای دورههای مختلف سمپاد، از همان دوره اول قبل از انقلاب تا معلمهای جوانتر و جدیدتر افرادی هستند که در این مستند با آنها گفتوگو شده.
حرفی که شنیده شد
«مرثیهای برای یک رویا» در جشنواره فیلم مدرسه تندیس بهترین مستند را از آن خود میکند و در جشنواره فیلم عمار هم لوح تقدیر بهترین مستند در بخش نقد درون گفتمانی را. بچهها مستند را با هزینه شخصی خودشان میسازند؛ دوربین فیلمبرداری را از معلمشان قرض میکنند، میکروفون را از هیئت محل میگیرند و سهپایه را صدرا میآورد. علی شیرزادیان که آن زمان در مجموعه سفیر فیلم فعالیت داشته، واسطهای میشود تا مستند در سفیر فیلم هم ارائه شود. عوامل سفیر فیلم از کار خوششان میآید و در پخش و عرضه و انتشار و البته مراسم رونمایی آن کمکحال بچهها میشوند.
رونمایی اول قرار است در تالار سوره حوزه هنری با ظرفیت حدود ۴۰۰ نفر برگزار شود اما تالار سوره آن روز در اختیار یک برنامه دیگر است و به ناچار اکران باید به تالار اندیشه منتقل شود؛ یک تالار با ۱۰۰۰ نفر ظرفیت که واهمه خالی بودن سالن را به جان مستندسازان جوان میاندازد. اما فضای مدارس سمپاد و دغدغه مشترک سمپادیها باعث میشود برنامه اکران دهان به دهان پخش شود و روز اکران، کف سالن هم آدم نشسته باشد برای دیدن یک مرثیه؛ مستندی که تا آن زمان مشابهی نداشت و جای خالی حرفهایش در گوش خیلیها حس میشد.
مستند بعدا در برنامه «به اضافه مستند» شبکه مستند هم دوباری پخش میشود و میزگرد گفتوگویی هم با حضور دکتر عبدالعالی، عضو هیئتعلمی دانشگاه علموصنعت و کارشناس تعلیم و تربیت و رئیس سازمان سنجش کنار آن تشکیل میشود.
فراغت بعد از کنکور و وسوسه دوباره
اکران و حواشی بعد از اکران مرثیه هم تمام میشود و بچهها میروند سراغ درس و کنکور، اما همان پنجشنبهای که صبحش کنکور را پشت سر میگذارند، شبش دور هم جمع میشوند تا هم خستگیای در کنند و هم درباره آینده حرف بزنند: « یکسری سوژه و موضوع در این یک سال و نیم روی هم تلمبار شده بود و آن شب میدانستیم قرار است دوباره یک مستند بسازیم؛ موضوع اولیهمان درباره آموزش و پرورش بود و نگاهی هم به کنکور داشتیم. پنج شش ماهی از فراغت بعد کنکور و دوران ورود به دانشگاه استفاده کردیم و رفتیم با آدمهای مختلف حرف زدیم، به نوعی یک پژوهش میدانی انجام دادیم. درباره کنکور حرف زیاد بود ولی اثر خاصی تولید نشده بود. مجید حسینی آن زمان سروصدایی میکرد، بیکارآفرین را سفیر ساخته بود و آرمان مدیا هم داوطلبین عزیز را تهیه کرده بود، ولی به نظر میرسید جا برای حرف زدن و روایت کردن زیاد هست.»
بچهها سراغ افراد مختلفی در حوزه تعلیم و تربیت میروند؛ محمد آزین، موسس خانه نوآوری تعلیم و تربیت که رویداد چهارسوق را به عنوان مهمترین رویداد حوزه تعلیم و تربیت کشور برگزار میکند، یکی از آنهاست. با بچههای ایتان (شبکه کانونهای تفکر ایران) هم که در زمینه کنکور پژوهشها و تحقیقهایی در چنته داشتند، جلسه میگذارند و حتی در جلسه شورای عالی انقلاب فرهنگی هم که در آن نمایندگان گاج و قلمچی و ... حضور داشتند، شرکت میکنند تا دستشان هرچه بیشتر پر و پرتر شود.
مخاطب دانشگاهی، سوژه دانشگاهی
ترم یک، ترم دست به عصا بودن بچههاست؛ میخواهند بیشتر دانشگاه را بشناسند و با آن خو بگیرند و فقط به سوژه و موضوع مستندشان فکر میکنند و پژوهشها و تحقیقها و پرسوجویشان را ادامه میدهند. مخاطب دانشگاهی نسبت به مخاطب دانشآموز فعالیت و جنبوجوش بیشتری دارد و خودش در پخش و انتشار اثر میتواند کمک زیادی به تیم برساند. از سوی دیگر مخاطب دانشگاهی از کنکور گذشته و با سوژه کنکور ارتباط نمیگیرد و دغدغهاش را ندارد. همچنین خود تیم هم دیگر دیدش نسبت مسئله کنکور عوض شده و بیشتر به آن به چشم یک معلول نگاه میکند تا علت. کمکم موضوع به سمت دانشگاه میچرخد و آخر هم به «مسئلهمحوری» میرسد.
محمدصادق باطنی در مدرسه حلی ۱۰ فیلمسازی درس میداده و در زمان ساخت و اکران مرثیه بچهها با او ارتباط میگیرند و حتی مرثیه را در مدرسه هنر و رسانه آینه که باطنی آنجا مشغول به کار است، اکران خصوصی میکنند. تابستان بعد از کنکور هم فرصت خوبیست برای سیدآرمین و صدرا و محمد و محمدحسین تا بروند و در مدرسه هنر و رسانه آینه کمی خاک کار هنری بخورند. جرقه مسئلهمحوری را هم باطنی در ذهن تیم مستندساز میزند؛ موضوعی که در فضای شریف در سالهای اخیر حواسهای زیادی جمعش شده و سر زبانهای زیادی افتاده است.
شروع با امتحان ریاضی ۲ و کنکور
فروردین ۹۸ «مسئلهمحوری» مهر تأیید نهایی را میخورد و کار شروع میشود. بعد از تحقیق و سناریوچینیهای اولیه بچهها به این نتیجه میرسند که برای ملموس بودن حرف مستند، راوی باید کسی باشد که خودش در ظاهر ته همه موفقیتها به شمار بیاید. اینجاست که یاد دوست قدیمی و رتبه دو کنکور ۹۷، یعنی سیدمحمدصادق میافتند و او هم از خرداد به تیم اضافه میشود. اولین ضبط مستند هم روز امتحان پایانترم ریاضی ۲ در شریف است. البته هنوز سناریو کامل مشخص نشده ولی حدس نزدیک به یقین تیم این است که به این تصاویر نیاز خواهد داشت. زمان ضبط اتفاقا حراست دانشگاه هم سر میرسد و به دم و دستگاه بچهها گیر میدهد و از آنها مجوز میخواهد، اما تا یکی از بچهها برای هماهنگی با حراست برود و برگردد و بگوید امکانش نیست، تصاویر ضبط شده و وسایل برگشته به داخل کیف و فقط یک افسوس ظاهری روی چهره تیم مستندساز نقش میبندد.
ضبط مهم بعدی روز کنکور ۹۸ است. بچهها به خیال اینکه شریف محل کنکور ریاضیهاست، صبح زود با مجوزی که از ناجی هنر در دست دارند، میآیند جلوی شریف اما از واکنش سرد پدرها و مادرها به سیدمحمدصادق که رتبه ۲ کنکور پارسال ریاضی بوده، متوجه میشوند که شریف محل کنکور دخترهای انسانیست و مجبور میشوند به سرعت خودشان را برسانند به دانشگاه علموصنعت تا این برداشت مهم را از دست ندهند. یک ضبط مهم دیگر هم که نباید از دست برود، نمایشگاه الکامپ است که اواسط تیر بچهها با دوربین و میکروفون خودشان را به آن میرسانند تا حرفشان در مستند درباره استارتآپها کاملتر و ملموستر باشد.
مستندسازی در قرنطینه
تیم چهارنفره پشت صحنه مستند در ترم دو برای اینکه دستشان با دوربین قهر نکند، چند کار تصویری برای جشنواره صنعتی مکانیک و جشن فارغالتحصیلی بچههای مکانیک میسازند: «البته سراغ بیرون دانشگاه هم رفتیم که چند کار تبلیغاتی بسازیم و پول ساخت مستند خودمان را دربیاوریم، اما به کاهدان زدیم و فهمیدیم آدم ساختن کار تبلیغاتی و سفارشی و پول درآوردن نیستیم.»
باطنی تهیهکنندگی کار را قبول میکند و کار پیش میرود. صدرا خودش یک دوربین 80D برای فیلمبرداری میآورد، سیدآرمین نور LED را تأمین میکند و سهپایه را هم محمد. برای دوربین دوم هم یک سونی X70 یا FS700 بعضی اوقات اجاره میکنند. ضبط صدا هم که با یک هاشاف معمولی انجام میشود. تابستان ۹۸ بهطور کامل به مستند میگذرد.
سناریوی کلی تا مهر آماده شده و مهر ۹۸ اولین مصاحبه مستند با سید امیر ساداتموسوی گرفته میشود. یکسری از مصاحبهشوندهها را خود تیم میشناسد و سراغشان میرود، یکسری را در مشورتها پیدا میکنند، یکسری را در پرسوجو از افراد و سازمانها و نهادهای مختلف و یکسری هم به صورت تصادفی سر راه آنها قرار میگیرد.
چندتایی از مصاحبهها از مهر تا اسفند گرفته میشود که کرونا بساطش را پهن میکند. اتفاقا همان پنجشنبه، ۱ اسفند که کرونا از قم سروکلهاش پیدا شده، بچهها برای مصاحبه با عوامل «باسلام» میروند قم. نیمه اسفند هم نوبت به مصاحبه با حازم فریپور، بنیانگذار فنآموز در پارک علموفناوری پردیس میرسد.
کار بعد از آن متوقف میشود تا حدود اردیبهشت ۹۹. معلوم است که نمیشود به امید رفتن کرونا کار را به تعویق انداخت و مجددا کار ساخت روی غلتک میافتد. آخرین ضبط هم ۱۸ شهریور ۹۹ در دانشگاه به پایان میرسد. در واقع بهخاطر تعطیلی دانشگاه، صحنههای دانشگاه و کلاس و ... بازسازی شده و جای تصاویر واقعی شریف در مستند کمی خالیست.
اولین اکران، مهر ۹۹
مرداد و شهریور ۹۹ تدوین مصاحبهها و ضبط گفتار متن شروع میشود و بعد از ضبط برداشتهای نهایی در شهریور ۹۹، دو هفتهای طول میکشد تا تدوین نسخه اولیه مستند به اتمام برسد: «حرف مستند طبق سناریو مشخص است اما شیوه رسیدن به آن حرف خیلی از اول کار معلوم نیست و پشت میز تدوین دقیقش درمیآید. هر مصاحبهای که میرفتیم میدانستیم که قرار است گفتوگویمان از کجا به کجا برسد، اما بعضی اوقات هم روند مصاحبه طوری پیش میرود که عطایش را به لقایش میبخشیم و بیخیالش میشویم؛ مثل مصاحبه با یکی از استادان دانشگاه که بهطور کلی از مستند حذف شود. جای دقیق حرفها و مصاحبهها سر میز تدوین دست آدم میآید و گفتوگوها ممکن است پس و پیش شوند تا روند کلی مستند به آنجایی برسد که دلمان میخواهد و توی ذهن داریم.»
نسخه اولیه که میرسد، مستند برای چند گروه پخش و بازخورد و نظرات آنها گرفته میشود؛ گروهی از فعالین دانشجویی شریف، برگزیدگان المپیاد سواد رسانهای و چند نفر از خبرههای عرصه مستند مثل حامد شکیبانیا و کمیل سوهانی. براساس بازخوردها کار بازتدوین میشود و بخشهایی از گفتار متن هم دوباره ضبط میگردد تا نارساییهای کار رفع شده و حرف مستند دقیق و شفاف به گوش مخاطب برسد. همین تغییرات نسخه اولیه ۹۶ دقیقهای را به نسخه اکران عمومی ۷۶ دقیقهای میرساند؛ نسخهای که الان بیستمین نسخه به شمار میرود.
دکتر فخارزاده، معاون فرهنگی اجتماعی دانشگاه، دکتر تقوی، استاد گروه فلسفه علم، یوسف عزیزی، حسین شمقدری، سجاد بنابی، علیرضا بازارگان و نادر طالبزاده از جمله افرادی بودهاند که در این مدت مستند را دیدهاند و نظراتشان در اصلاحهای نهایی مستند اعمال شده است.
اقبال خوب در جشنوارهها و اکرانها
مستند طبق حرفی که تیمش میزند و بازخوردهایی که گرفته، بیشتر به درد حالوروز بچههای سال آخر مدرسه و سالهای اول دانشگاه میخورد و میتواند دیدشان را بازتر کند و از تصورات اشتباه درشان آورد. یکی از بچههای کنکور ۹۹ که کنکورش را خوب نداده و رتبهاش چنگی به دل نمیزده و کمی هم افسردگی در آغوشش گرفته بوده، بعد از دیدن مستند به تیم مستندساز گفته که فهمیدم خیلی چیز خاصی را از دست ندادم و سراغ کارهای زیاد دیگری هنوز میشود رفت.
اولین جشنوارهای که دیوانگی در آن اکران میشود، جشنواره سینماحقیقت است، همان مهمترین جشنواره سینمای مستند ایران. دیوانگی در بخش نمایشهای ویژه این جشنواره اکران شد اما طبق انتظار دستش از جایزه کوتاه ماند. خلاصهاش این است که در سینماحقیقت مستندهایی با اقبال روبهرو میشود که سوژه در دنیای خودش و مشغول کار خودش باشد و دوربین با او زندگی کند ولی در مستندهایی مثل دیوانگی سوژه همراه تیم مستندساز است و کاری را میکند که آنها از او میخواهند و در دنیای واقعی خودش سیر نمیکند.
جشنواره بعدی، جشنواره عمار است. دیوانگی در عمار پرمخاطبترین اثر میشود که بیشترین بازدید را به خودش اختصاص داده و طبق امتیازهای مردمی، بهترین اثر از دیدگاه مردم هم شناخته میشود. در ویژهبرنامه شبکه افق برای جشنواره عمار هم مستند بازخوردهای خوبی میگیرد و از آن استقبال میشود. بعد از عمار هم نوبت به جشنواره فجر است که دیوانگی از میان مستندهای جشنواره سینماحقیقت، یکی از ۳۰ مستندی میشود که برای فجر انتخاب شده و در آنجا هم اکران میگردد.
دیوانگی سهشنبه هفته گذشته، ۵ اسفند هم در تالار اندیشه هنری به صورت عمومی اکران شد و بعد از اکران هم پنل گفتوگویی با حضور دکتر علی عبدالعالی، عضو هیئتعلمی دانشگاه علم و صنعت و کارشناس تعلیم و تربیت، حامد شکیبانیا، فارغالتحصیل شریف و معاون مستند مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی، دکتر روحالله رحمانی، از مدیران سابق مایکروسافت و آمازون و رئیس هیئتمدیره دیجیکالانکست و عضو هیئتعلمی دانشگاه تهران و دکتر علیاکبر ابوالحسنی، استاد دانشکده فیزیک شریف برای بحث و بررسی درباره مستند و گفته و نگفته آن برقرار بود.
اکران سهشنبه قبل افتتاح کانون هنر و رسانه شریف را هم به عنوان چاشنی کنارش داشت تا تیم مستندساز فعالیتشان در دانشگاه را از طریق آن و به عنوان بنیانگذاران آن ادامه و گسترش دهند.
راهی که تمام نشده
دیوانگی الآن از طریق VODها در حال اکران است و برای مدارس و دانشگاههای مختلف هم قرار است اکران شود. شاید صداوسیما هم بعدا در کنداکتورش جایی برای آن در نظر بگیرد. برنامه فعلی بچههای تیم رسیدن به درسهای عقبافتاده و خستگی در کردن است؛ تیمی که بیشترشان بعید میدانند در رشته فعلیشان ادامه تحصیل بدهند و کج شدن راهشان از فضای فنی و مهندسی کاملا محتمل است. البته برگزاری برنامههای گفتوگومحور حولوحوش موضوع دیوانگی را در ذهن دارند ولی برای رفتن به سراغ کار بعدی فعلا زود است.
دو هزار ساعت دیوانگی، به یاد حامد رحیمپور
بیشتر خرجهای دیوانگی به کرایه تجهیزات و هزینههای رفتوآمد برمیگردد. البته محل کار بچهها در فضای کار اشتراکی مرکز نوآوری رسانا بوده که از هزینههایشان بار خوبی برداشته است. با این حال دیوانگی ۳۰ میلیونی آب خورده و فایلهای مربوط به آن ۲ ترابایتی حجم اشغال کرده که حاصل ۱۵ جلسه ضبط بوده و حدود ۱۶ ساعت مصاحبه. ۹۰۰ نفرساعت پیشتولید، ۵۴۰ نفرساعت ضبط و ۵۰۰ نفرساعت تدوین خلاصهاش میشود هفتاد و چند دقیقه دیوانگی خالص.
بچههای مستندساز اسم زیاد داشتند برای بردن و تشکر و قدردانی، اما یک اسم بیش از بقیه توی ذهنشان بود؛ حامد رحیمپور فقید، معلم دوران راهنمایی آنها که در رفتنشان به سمت جاده هنر نقش مهمی داشته و هم در مرثیه و هم در دیوانگی کنارشان بوده و حدود ۴۰ روز پیش دار فانی را وداع گفت. روحش شاد!