محمدمسیح حمیدیام. خانواده پدرم سال ۶۴ و خانواده مادرم سال ۷۴ به ایران مهاجرت کردن، دلیلش هم جنگهای داخلی و ناامنی افغانستان بود. خودم توی مشهد به دنیا اومدم. پدرم الآن توی یه فروشگاه پوشاک کار میکنه و مادرم هم خونهداره.
ابتدایی رو توی یه مدرسه متوسط نزدیک خونه خودمون گذروندم، اما وقتی به سن راهنمایی رسیدم، محدودیتهایی که برای مهاجرین افغانستانی وجود داشت، مانع میشد که توی بعضی مناطق مشهد بتونن تحصیل کنن، بهخاطر همین مجبور شدم به یه مدرسه برم که فاصله زیادی تا خونهمون داشت و هر روز مسافت زیادی رو باید میرفتم و میاومدم. خداروشکر توی دبیرستان وضعیت تغییر کرد و قوانین عوض شد و تونستم سال اول دبیرستان رو به یه مدرسه نزدیک خونهمون برم و از سال دوم هم بهخاطر معدل خوبم مدرسه نمونهدولتی قبول شدم.
سال چهارم دبیرستان که بودم، به توصیه یکی از آشناهامون توی آزمونهای یکی از موسسات کنکوری ثبتنام کردم و چون معدلم خوب بود، بورسیه شدم و توی آزمونها بهطور رایگان تونستم شرکت کنم. روزی هفت هشت ساعت درس خوندن توی ایام کنکور کافی بود تا رتبه ۸۰۳ منطقه یک رو توی کنکور ۹۵ بهدست بیارم و بهخاطر علاقه شخصیام به ریاضی، رشته ریاضی شریف رو انتخاب کنم. راستش من از بچگی به حل مسائل پیچیده ریاضی علاقه داشتم. از طرف دیگه شریف هم دانشگاه سطح بالایی بود و درس خوندن توش برام یه هدف ارزشمند به شمار میرفت که میتونستم بهش برسم.
اوایل دانشگاه چون در تهران قوموخویش و آشنایی نداشتم، برام سخت گذشت و احساس غربت و تنهایی میکردم. دور بودن از خانواده هم این حس رو مضاعف میکرد. کمکم عادت کردم به این شرایط و با محیط دانشگاه و تهران خودم رو وفق دادم. دوران دانشگاه رو توی خوابگاه طرشت ۳ گذروندم. یکی از سختیهای دانشگاه برای من شهریهای بود که به عنوان یه دانشجوی مهاجر باید پرداخت میکردم؛ شهریهای معادل ۸۰ درصد شهریه دوره شبانه دانشگاههای دولتی. چون سطح اقتصادی خانواده هم زیاد بالا نبود و خودم هم درآمدی نداشتم، پرداخت این شهریه به خانواده فشار میآورد.
توی دانشگاه از طریق اداره دانشجویان بینالملل کمکم با دانشجوهای دیگهای که از افغانستان یا کشورهای دیگه مثل عراق بودن، آشنا شدم. مسئول اداره دانشجویان بینالملل منو با باقی دانشجوها آشنا کرد و بعدش هم توی گروه تلگرامیشون اضافه شدم. با همدیگه ارتباط داشتیم و بعضی اوقات اردوهای تفریحی و دورهمی هم میرفتیم. یهبار هم توی مسابقات فوتسال دانشجویان بینالملل دانشگاههای تهران شرکت کردیم.
توی دانشگاه، چه از طرف استادها، چه دانشجوها و چه کارمندا هیچوقت رفتار تبعیضآمیز یا برخورد همراه با توهینی ندیدم، یعنی هیچوقت بهم به چشم یه خارجی یا بیگانه نگاه نشد و همین باعث شد که ارتباط خوبی با افراد مختلف در دانشگاه بگیرم و دوستای خیلی خوبی هم توی دانشگاه پیدا کنم. در واقع توی مشهد هم که زندگی میکردم، هیچ رفتار تبعیضآمیز و توهینی از سمت مردم ایران ندیدم و همیشه با من و خانوادهام خوب رفتار شده و مثل یه عضوی از جامعه ایران بودم.
لیسانسم ۴ سال طول کشید، نمرات درسام و معدلم هم خوب بود. سال آخر یهکم به اپلای و ادامهتحصیل توی خارج از کشور هم فکر کردم ولی حسم این بود که االآن برای رفتن به خارج از کشور مناسب نیست و اگه ایران بمونم و ارشد هم بخونم، بعدا فرصتهای بهتری توی ایران یا کشورهای دیگه برام پیش میآد. شروع کردم برای ارشد خوندن ولی وقت خاصی براش نذاشتم و سرجمع ده روزی بیشتر براش نخوندم ولی چون درسا رو خوب بلد بودم و تسلط داشتم، تونستم با همون مقدار خوندن رتبه ۱۱ ریاضی محض و رتبه ۱۲ ریاضی کاربردی رو کسب کنم. در نهایت هم ریاضی محض رو به عنوان رشته ارشد توی شریف انتخاب کردم. چون رتبههای برتر کنکور ارشد مستقیم به مرحله نهایی المپیاد دانشجویی راه پیدا میکنن، من هم تصمیم گرفتم از این فرصت استفاده کنم و توی المپیاد شرکت کنم. هیچی براش نخوندم ولی چون قبلش برای کنکور خونده بودم، تونستم مدال طلا و رتبه ۱ رو بیارم. همین باعث شد از پرداخت شهریه توی ارشد هم معاف بشم.
وقتی سال چهارم لیسانس بودم، چون معدلم خوب بود، برای کردیت کردن و ورود بدون کنکور و به صورت مستقیم به ارشد به اداره استعدادهای درخشان دانشگاه مراجعه کردم و درخواست دادم، ولی چون ایرانی نبودم، درخواستم رو رد کردن. البته همین فرصت خوندن برای کنکور رو بهم داد و باعث شد هم توی ارشد رتبه خوبی کسب کنم و هم مدال طلای المپیاد دانشجویی رو به دست بیارم. توی ایران خیلی مشکل خاصی نداشتم، به جز همین محدودیتها که مانع میشه از برخی امکانها و تسهیلات مثل وام دانشجویی یا کردیت استفاده کنم یا مثلا وقتی برای یه کار اداری مراجعه میکنم، چون کد ملی ندارم، اسمم توی سامانههای مختلف نیست و نسبت به دانشجوهای ایرانی باید دوندگی و پیگیری بیشتری داشته باشم تا کارم راه بیفته.
توی سالهای اخیر دانشجوهای دیگهای هم از افغانستان بودن که رتبههای نسبتا خوبی توی المپیاد دانشجویی کسب کردن، مثلا همین امسال یه دانشجوی دیگه افغانستانی رتبه ۵ المپیاد ریاضی رو به دست آورد، ولی طبیعیه که به مدال طلا توجه بیشتری بشه و بازتاب زیادی پیدا کنه، چون یه دانشجوی مهاجر تونسته توی یه کشور دیگه پیشرفت کنه و در یه رقابتی رتبه اول رو کسب کنه و نسبت به سایر افراد برتری خودش را نشون بده. همین باعث میشه حس غرورآمیزی برای مردم افغانستان هم شکل بگیره.
آیندهام هنوز خیلی مشخص نیست و بستگی داره شرایط و عوامل مختلف چهطوری پیش برن، فعلا تمرکزم روی درس و پایاننامه و پژوهشه. اگه شرایط توی ایران فراهم باشه، موندن و کار کردن توی ایران رو ترجیح میدم ولی مهاجرین توی ایران امکان هیئتعلمی شدن ندارن و این میتونه توی تصمیمم موثر باشه.
کلا دوبار افغانستان رفتم؛ یهبار ۱۵ سال پیش که بیشتر جنبه تفریحی و گشتوگذار داشت و یهبار هم ترم ۵ لیسانس که برای گرفتن ویزای دانشجویی مجبور شدم برم افغانستان، ولی اخبار افغانستان رو کموبیش دنبال میکنم، وبسایتهای خبری مثل طلوعنیوز و کانالهای خبری مختلف رو میخونم و از طریق فیسبوک هم بعضی چیزا درباره افغانستان رو دنبال میکنم. هنوز تصمیم مشخصی برای برگشت به افغانستان ندارم و بستگی داره شرایط افغانستان چهطور پیش بره، چون اوضاع فعلی، چه از نظر اقتصادی و چه از نظر امنیتی، اصلا مساعد برگشت نیست.