در کنار گفتوگو با کاندیداهای شریفی حاضر در رقابت انتخاباتی مجلس یازدهم تصمیم گرفتیم درباره فضای انتخابات و طیفهای حاضر در آن با یک فعال سیاسی هم گفتوگویی داشته باشیم. حمزه غالبی، دبیر سیاسی سابق انجمن اسلامی دانشگاه تربیت مدرس بوده که در حال حاضر یک کارآفرین ساکن پاریس است و یکشنبه این هفته از طریق پخش زنده اینستاگرام با او به پرسش و پاسخ نشستیم و نظرش را درباره انتخابات روز جمعه جویا شدیم. غالبی معتقد بود که اینکه رأی میدهیم یا نه، سوال درستی نیست و باید مشخص کرد دنبال چه هستیم که براساس آن کنشمان را مشخص کنیم.
اگر در ایران بودید، در انتخابات جمعه شرکت میکردید یا نه؟
با یک نه و بله مسئله حل نمیشود. من از انتخابات مجلس ششم حق رأی داشتم، در انتخابات مجلس ششم شرکت کردم، مجلس هفتم فاز شرکت نکردن داشتم، مجلس هشتم به صورت فعال شرکت داشتم، مجلس نهم دوباره فاز شرکت نداشتم و در مجلس دهم هم فاز شرکت داشتم ولی فرانسه بودم. برایم مشخص است که از هیچ رأی ندادنی هیچ نتیجهای نگرفتم و چیزی بدست نیاوردهام. خیلی هم نمیتوانم توضیح دهم که رأی دادن در این دوره چه دستاوری میتواند داشته باشد ولی برایم مشخص است که رأی ندادن قطعا نتیجهای ندارد. جواب به سوال شما سخت است، از این جهت که ترتیب گزینههای روی میز برای انتخابات به نحویست که هر نوع رفتار انتخاباتی قرار نیست درباره سیاستهای اصلی که در سطح ملی سر آن دعواست، به یک جواب متفاوتی برسیم. هم رأی دادن و هم رأی ندادن در سطح ملی بیاثر است، زیرا سیاست کلانی در جامعه وجود ندارد که سر آن دعوا باشد و بخواهیم این دعوا را در انتخابات با گرایشهای مختلف حلوفصل کنیم ولی در عین حال در سطح مناطق ممکن است اثرگذار باشد. احتمالا اگر در تهران بودم، زیاد فعال نبودم ولی ممکن بود یزد رأی بدم.
یعنی یک دید نتیجهگرایانه و عملگرایانه درباره دارید؟
اینکه رأی دادن یا ندادن تبدیل به سوال شود، درست نیست. سوال درست این است که شما چه کار میخواهید انجام بدهید که برای آن رأی بدهید یا ندهید؟ شما طرفدار چه طرحی هستید که با انتخابات میخواهید به کرسی بنشانید؟ سوالها باید این باشد و متأسفانه سوال به سمت رأی دادن و ندادن رفته است. اینکه سر رأی دادن یا ندادن بحث کنیم،مسئلهای را حل نمیکند. اگر شما بگویید طرفدار چه هستید که میخواهید رأی بدهید و من بگویم با آن موافق هستم یا خیر، در این صورت میتوانیم یک قدم در راستای درک مسائلی که انتخابات قرار است آنها را حل کند، جلو برویم یا به راهحلهای توافقی برسیم، چرا که الزاما انتخابات برای انتخاب بهترین راه نیست، بلکه مکانیزمی برای جامعهای است که اختلاف دارد. این مکانیزم صلحآمیز برای حلوفصل اختلافها در جامعه از نظر من در حال حاضر بحران دارد و این بحران از شرکت یا عدم شرکت ما تأثیر نمیپذیرد. ما سر موضوع بنزین و یارانه سوخت دعوا داشتیم و مردم به خاطر آن به خیابان آمدند و الآن در انتخابات مجلس باید درموردش صحبت میکردیم که کدام تفکر به مجلس برود ولی الآن این بحث نیست. اختلافات اساسی در اداره کشور را باید از این طریق حل میکردیم ولی اینطور نیست و به این معنا میگویم که نهاد انتخابات ضعیف شده است؛ نهادی که قرار بود ثباتبخش جامعه در عین اختلافات بخشهای مختلف آن باشد و از طریق آن به راهکارهای توافقی برسیم و دعواهای قبلش هم احتمالا میتواند در رسیدن به راهحلهای توافقی کمک کند. همین مکانیزم است که باعث میشود آن ۲۷۰ نفر در آن ساختمان محل قدرت باشند، چون دعواها و اختلافهای سطح جامعه را بازنمایی میکنند. من احساس میکنم این مکانیزم تضعیف شده و در سطح کلان و ملی رفتار متفاوت انتخاباتی به نتایج متفاوتی منجر نمیشود.
درمورد نامزدهای انتخابات و طیفهای مختلف چه نظری دارید؟ اصولگرایان، پایداریها، اصلاحطلبان و عدالتخواهان که سروصدای زیادی میکنند.
اقبال مردم وقتی زیاد میشود که احساس کنند انتخابات روی سرنوشتشان تأثیر دارد. نمایندهها با لیستها و ترکیبهای فعلی روی حوزههای کوچک اثر دارند و آنجاها مشارکت احتمالا بالا خواهد بود و جاهایی که نماینده اثری روی زندگی و سرنوشت جامعه ندارد، مشارکت احتمالا پایین است. از نظر من این انتخابات از دعواهای اصلی و اساسی خالیست. غیر از عدالتخواهان که تا حدودی میتوان برنامه و رفتار و عملکردشان را فهمید، رفتار باقی افراد زیاد روشن نیست و دعوا سر ایده نیست و بحثها هویتی و قبیلهای مطرح است. فقط عدالتخواهان تا حدودی برنامه مشخص ارائه کردهاند. درمورد آنها میتوان تصور کرد که اگر به مجلس راه پیدا کنند، روندهای متفاوتی را ببینیم ولی در سطح همین دعواهایی که الآن هست و نه دعواهای بزرگتر.
عدالتخواهان بیشتر داد و فریاد دارند یا در عمل هم برنامهای دارند که دنبالش باشند و تغییر ایجاد کنند؟
از آینده خبر ندارم ولی معمولا کسی که موقع انتخابات میگوید فلان کار را انجام میدهم، بعد از انتخابات آن را انجام نمیدهد، یعنی موقعیت افراد را به این رفتار سوق میدهد و آدمهای متفاوت در موقعیت مشابه رفتار مشابه بروز میدهند ولی اگر فرایند در موقعیت قرار گرفتن متفاوت باشد، یعنی در فرایند تبلیغ و تلاش برای رسیدن به کرسی مجلس متفاوت باشند، احتمالا در مجلس هم رفتار متفاوتی خواهند داشت؛ مثلا رئیسجمهورهای ما در دوره دومشان از نظر اقتصادی رفتار مشابه داشتهاند، چون مقهور ضروریتهای موقعیت شدهاند. در نتیجه کسی میتواند متفاوت عمل و رفتار کند که مدل انتخاب شدنش هم متفاوت باشد. اگر کسی الآن در تبلیغات و سازماندهی رفتار متفاوت دارد، بعد از انتخاب شدن هم احتمالا میتواند متفاوت رفتار کند.
بعد از اتفاقات آبان سر جایگاه مجلس بحث پیش آمد. به نظرتان مجلس الآن جایگاه واقعی و رأس امور بودن خودش را دارد؟ مجلس بعدی میتواند این جایگاه را برگرداند؟
مجلس تا حد زیادی تضعیف شده است. مجلس باید جایی باشد برای حلوفصل اختلافها و دعواهای چالشی جامعه ولی الآن اینطور نیست. شما اگر بخواهید برجام را تصویب کنید، مجلس بازیگر اصلی نیست یا اگر تصمیم سخت است، در شورای عالی امنیت ملی گرفته میشود یا یکسری قانونهای مهم در مجمع تشخیص تصویب میشود. مکانیزم انتخابات الآن طوریست که یکسری دعواها و اختلافهای سطح جامعه در انتخابات وجود ندارد و حذف شدهاند و همین باعث تضعیف نهاد انتخابات میشود. بنابراین میگویم کنش شما در انتخابات آنقدر تأثیر زیادی روی آینده و سرنوشتتان ندارد. پارلمان و حلوفصل دعواها از طریق صندوق رأی دستاورد مشروطه بوده و احیای این پارلمان که در دوره پهلوی صوری شده بود، از افتخارات بزرگ انقلاب است. متأسفانه سیر تحولات به سمت تضعیف بیشتر مجلس میرود و مجلس یازدهم هم احتمالا ضعیفتر خواهد بود.
ضعیفشدن نهاد انتخابات فقط مختص مجلس است یا در انتخابات ریاستجمهوری و ... هم دیده میشود؟
شما ببینید که اگر فلانی رئیسجمهور شود یا بهمانی، فرق اساسی میکند یا نه؟ به نظر همچنان فرق میکند و رئیسی با روحانی و جلیلی با روحانی فرق دارند. از همین منظر انتخابات ریاستجمهوری هنوز مهم است، چون رفتار متفاوت در آن به نتایج متفاوتی منجر میشود و دعواهای اصلی و اساسی در آن دیده میشود؛ مثلا در سال ۹۲ بحران رابطه با آمریکا و غرب مسئله اصلی کشور بود و دو نگاه در انتخابات با هم دعوا کردند و مردم بین آنها انتخاب انجام دادند و انتخابات مبنای عمل کشور شد. اینکه روحانی شکست خورد، نهاد انتخابات را تضعیف نمیکند. الآن در مجلس اینطور نیست که ما دو راهحل متفاوت داشته باشیم و مردم بین آنها انتخاب کنند. به نظرم انتخابات ریاستجمهوری هنوز مهم است و در دور بعدی هم مهم خواهد ماند ولی مجلس در سطح ملی حال تضعیف شدن است.
درمورد سازوکار انتخابات از ثبتنام تا نظارت شورای نگهبان و ردصلاحیتها و حوزههای انتخابیه نظرتان چیست؟ تضعیف نهاد انتخابات مجلس به این سازوکار ربط دارد؟ چه اصلاحی میتوان انجام داد؟
اصل ماجرا این است که بپذیریم در جامعه طرحهای متفاوتی برای اداره کشور وجود دارد و دعوا هست و ما میخواهیم یک مکانیزم مسالمتآمیز برای حلوفصل این دعوا طراحی و اجرا کنیم که انتخابات است، یعنی مردم یک راه و روش را انتخاب میکنند. پس دعواها و اختلافها باید در انتخابات وجود داشته باشد. اینکه استدلال برای رأی ندادن به یک تفکر با استدلال برای ردصلاحیت یک کاندیدا شبیه است، یعنی اصلا مکانیزم انتخابات را برای حلوفصل دعوا نپذیرفتهایم. این مهمترین مسئله است. انتخابات بازتر هم فسادهای خاص خودش را دارد ولی الآن با سازوکار ما انتخابات از داوری دعواها کنار گذاشته شده. صندوق رأی باید جایی برای داوری و انتخاب بین راههای مختلف باشد.
در رابطه به حوزههای انتخابیه هم اینکه تهران ۳۰ نماینده دارد، امتیازی برای تهرانیها نیست، چون هیچ نسبتی با نمایندهها ندارند و تأثیری در سرنوشتشان نمیگذارند و به همین خاطر است که مشارکت در تهران همیشه پایینتر است. یک نماینده نمیتواند هم مناسبات اسلامشهر را در نظر بگیرد و هم امیرآباد. من فکر میکنم تهران باید ۳۰ حوزه انتخابیه هم باشد و هر نماینده برای یک حوزه تا اثرگذاری نماینده در آن حوزه زیاد شود. همچنین یک پیوستگی باید بین دورههای مختلف مجلس باشد تا مردم بتوانند از یک نماینده انتظار داشته باشند و او را بازخواست کنند. اینکه لیستهای این دوره با لیستهای دوره قبل هیچ ارتباطی ندارد، یعنی ما از روشهای درست و غلط دوره قبل نمیتوانیم درس بگیریم و اصلاح کنیم و هیچ گروهی هم جوابگو نیست. وقتی احزاب قوی وجود ندارد، نماینده در شهرهای کوچک با بودجه آوردن رأی میآورد و در نتیجه نگاه ملی به توسعه متلاشی میشود، نمایندهها فقط منافع حوزههای خودشان را درنظر میگیرند. از یک طرف انتخابات در شهرهای بزرگ باید شکسته شود و از طرف دیگر باید کاری کنیم که در سطح ملی هم نمایندهها پاسخگو باشند. این شیوه انتخابات مجلس فسادزا و مانع توسعه ملیست، چون نگاههای محلی وجود دارد. بنابراین اولا نوع تأیید و رد صلاحیتها باید مشخص باشد تا دعواهای اصلی سطح جامعه در انتخابات حضور داشته باشد، دوما نقش گروههایی که در سطح ملی برای کشور برنامه و طرح دارند، اهمیت پیدا کند و سوما نماینده در شهرهای بزرگ با مردم حوزهاش ارتباط داشته باشد و مناسبات آنها را در نظر بگیرد.
چرا شور و شوق مردم برای انتخابات در این دوره کمتر است؟
به هر حال ردصلاحیت و ... تأثیر دارد، چون بخشی از دعواهای جامعه در انتخابات حضور ندارد. البته ما مردمی هستیم که سیکلی و متناوب رأی دادهایم، جون زیادی امیدوار میشویم و سریع ناامید. شکست روحانی در عمل به قولهایی که داد هم در این ناامیدی موثر بوده. معمولا ما یک انتخابات خوب داریم و بعد یک انتخابات بد، چون برای رأی آوردن در انتخابات قولهای بزرگ و امید واهی میدهیم و بعد شکست میخوریم و ناامیدی در جامعه شکل میگیرد. اساسا مسائل و مشکلات جامعه ما راهحلهای کوتاهمدت ندارند و کسی نمیتواند در یک سال و دو سال معجزه کند. حضور نداشتن دعواهای اصلی جامعه در صحنه انتخابات هم در پرشور نبودن فضا موثر بوده است. تجربه اعتراض و برخورد خشن با آن در آبانماه هم میتواند تأثیر داشته باشد و بعد از انتخابات با بررسی آمار مشارکت در حوزههایی که همیشه مشارکت بالایی داشتهاند و سرکوب خشن هم در آنها رخ داده، میتوان این مسئله را بررسی کرد. مردم ما به صورت کلی زود امیدوار میشوند و البته زود هم ناامید.