در حلقههای پیشین، فرهنگ، اقتصاد و دین و مذهب را بهعنوان مؤلفه تمدنی در مورد غرب بررسی کردیم. در این حلقه سیاستگذاری و نظام اجتماعی تمدن غرب در زمان پاگیری آن را زیر ذرهبین قرار میدهیم.
بعد از فروپاشی روم غربی در سال ۴۷۶ میلادی، اروپای غربی به پادشاهیهای محلی و کوچک تقسیم شد که دائماً در حال جنگ بودند. در همان زمان به دلیل مهاجرت گسترده اقوام بدوی شمال اروپا، مانند استروگوتها، وزیگوتها، فرانکها، سلتها، هونها، ساکسونها، گاتها و وندالها که موجب جنگهای بسیاری شد، به قرن ۳ تا ۶ میلادی دوره هجوم بربرها گفته میشود. روابط پادشاهیهای کوچکِ بهجامانده پس از این جنگها، طی سالها طوری پیش رفت که در نهایت در قرن ۹، فئودالیسم نظام سیاسیاجتماعی حاکم بر نیمه غربی اروپا شد و تا قرن ۱۵ نیز دوام آورد. در میان این هیاهو، قدرتمندترین و پایدارترین نهاد در اروپای غربی به مدت هزار سال کلیسای کاتولیک رم بود.
اینکه چرا کلیسای کاتولیک قدرتمند شد دلایل بسیاری دارد. برای مثال این کلیسا بود که مدارس را اولینبار در اروپا پایهگذاری کرد و همین مدارس را بعدها تبدیل به اولین دانشگاهها کرد. همچنین متولی بسیاری از خدمات عمومی در اروپا مانند بیمارستانها و خیریهها نیز کلیسا بود. از طرفی کلیسا قدرت سیاسی داشت؛ اما این قدرت صرفاً سیاسی نبود؛ زیرا کلیسا در میان مردم مقبولیت داشت. در همین قرون است که نفوذ کلیسا در نهادهای حکومتی، قدرت حکومتها را نیز افزایش داد؛ چراکه کلیسا بود که به حکومت مشروعیت میداد. این اتفاق هم قدرت و نفوذ کلیسا را بیشتر کرد و هم قدرت حکومتها را. همچنین افزایش تعداد مسیحیان نیز، روزبهروز به قدرت و نفوذ کلیسا میافزود.
بامطالعه تاریخ و مقایسه اروپا با باقی تمدنها در برههای که هنوز غربیان به جایگاه تمدنی خود نرسیده بودند، ممکن است برایمان سؤال شود که چگونه ملتهایی که چنین از منظرهای اجتماعی، نظامی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و موارد دیگر از همتایان شرقی خود، چه در غرب آسیا و چه در شرق آسیا، با اختلاف عقبماندهتر بودند، چنان پیشرفتی میکنند که در نهایت انقلاب صنعتی در اروپا اتفاق میافتد و نه در جای دیگر. اینجاست که بررسی فئودالیسم ازاینجهت مهم میشود، برخی مورخان معتقدند مسیری که اروپا به سمت مدرنشدن و انقلاب صنعتی طی کرد از دل همین نظام بیرونآمده است.
فئودالیسم که بهنظام اربابرعیتی نیز مشهور است نوع خاصی از نظم طبقاتی جامعه است. پادشاه در رأس هرم قرار میگیرد و پس از دربار، لردها، وَسِلها، شوالیهها و فرماندهان نظامی قرار دارند. در زیر و انتهای هرم نیز دهقانان، کشاورزان و سِرفها قرار دارند. در جوامع فئودالی که اقتصاد به طور عمده کشاورزی است، دهقانان ارزشی بیشتر از نیروی کار ندارند و ازآنجاکه پایه اقتصاد هم کشاورزی است، ارزشمندترین دارایی زمین است. در این حالت زمینداری میتواند نقش بسیار مهمی در تقسیم قدرت میان طبقات اجتماعی ایفا کند.
یکی دیگر از دلایل پاگیری این نظام در اروپا نبود امنیت سراسری در خاک اروپا بود. با ورود اقوام جرمن و بربرها به سرزمین اصلی اروپا غارت و راهزنی، در کنار عدم وجود قدرت مرکزی برای برقراری امنیت، قدرتهای کوچکتر به نمایندگی از پادشاه تأمین امنیت را به عهده گرفتند و بهازای آن از پادشاه، زمین دریافت کردند. این مسئله باعث بهوجودآمدن طبقهای زمیندار و قدرتمند به نام لند لرد یا همان لرد شد که امنیت دهقانان را تأمین میکرد و بهازای آن دهقانان در زمین او کار میکردند.
زمینداری به اشراف و نخبگانِ سیستم فئودالی، همان لردها، کنتها، بارونها و دوکها، قدرتی داد که خلأ قدرت میان پادشاه و خودشان را کمتر کرد. همین اتفاق بود که بهتدریج تقسیم قدرت میان طبقات اجتماعی در اروپا را در مقایسه با همتایان شرقی خود، به یک امر به نسبت پذیرفتهشدهتر تبدیل کرد.
در نهایت فئودالیسم، با کمشدن جمعیت ناشی از جنگهای صلیبی و همهگیری طاعون و همچنین گسترش شهرنشینی که موجب پدیدآمدن طبقه اجتماعی جدیدی به نام بورژوا یا همان طبقه متوسط مرفه شد، روبهزوال رفت. این اتفاقات در کنار هم باعث شدند که هرم سیستم فئودالی از زیر سست و سستتر شود تا در نهایت از هم فروپاشد.
نظم اجتماعی که برخاسته از سیاستهای جاری در حکومتها است میتواند تعیینکننده بسیاری از اتفاقات باشد. میتواند یک حکومت را مانند نظام تزاری روسیه سرنگون سازد و یا مانند اروپای بعد رنسانس موجب پیشرفت و توسعه نمایی دولتها و ملتها شود.
ادامه دارد...
صدرا یگانه | ۱۴۰۱ مهندسی برق