در یادداشتهای گذشته سعی کردیم با بررسی ۷ مولفه تمدنی مجزا، سیر پاگیری و رشد تمدن غرب را زیر ذرهبین قرار دهیم. از فرهنگ، اقتصاد و دین گرفته تا علموفناوری و مسائل نظامی. آنچه در بررسی به نسبت مفصل اما ناکافی تمدن غرب مرور شد، این بود که به هیج وجه نمیتوان برای موشکافی علل یک رویداد، به خصوص اگر در حال بررسی یک رویداد تاریخی هستیم، با پی گرفتن یک نخ از کلافی درهمپیچیده، به نتیجه مطلوب برسیم. شاید در هر کدام از یادداشتها، یک مولفه را به طور جداگانه بررسی کرده باشیم؛ اما همواره به در هم تنیده بودن تمامی این علل تاکید داشتهایم. ممکن است در برههای از تاریخ یک ملت، برخی از این مولفهها همچون اقتصاد یا فرهنگ، در ظاهری که بر آن ملت میگذرد نمایانتر باشد؛ اما باید بدانیم که همواره باقی مولفهها، در باطنی که بر آن ملت میگذرد جریان دارند و خواهند داشت.

بیش از سیصد سال است که غرب برای تبدیل شدن به اولین تمدن جهانشمول در تاریخ بشریت، خیز برداشته است و برای رسیدن به اهداف خود با باقی تمدنها درگیر شده است. شاید تمدن غرب به هدف غایی خود نرسیده باشد، اما میتوان گفت از هر تمدن بشری دیگری در طول تاریخ به این هدف نزدیکتر شده است. همین مسئله منجر میشود تا افرادی که درباره گذرا بودن تاریخ، تصور کاملی ندارند، نسخهای که تمدن غرب برای بشریت پیچیده است را یکتا، بدون جایگزین و همواره صحیح بدانند.
این در حالی است که امروزه به وضوح جایگاه اقتصادی اروپا و آمریکا، توسط کشورهای شرق آسیا تهدید میشود و پیشرفت علم و فناوری چندین سال است که از انحصار غرب در آمده است، مثالش هم ظهور هوش مصنوعی چینی Deep Seek که به سهام شرکتهای فناوری عظیم آمریکایی هم ضربه بزرگی زد. ساختارها و سیاستهای اجتماعی آمریکا در چند ده سال اخیر به گفته خود کارشناسان غربی، مثل جوزف استیگلیتز، مسبب بسیاری از مشکلات و ناعدالتیهای اجتماعی بوده است. همچنین افسانه شکستناپذیری نظامی غربیها و به خصوص آمریکا و اسرائیل در چندین جنگ در دهههای اخیر، همچون جنگ ویتنام و طوفانالاقصی با خاک یکسان شده است.
سالها از دوران یکهتازی کشورهای اروپایی در زمانه رونق امپریالیسم میگذرد. در قرنهای ۱۹ و ۲۰ پرچمداری تمدن غرب به تدریج از دستان کشورهای اروپایی خارج شده و به آمریکا سپرده شد؛ به طوری که بعد از جنگ جهانی دوم، مرگبارترین جنگ تاریخ بشریت، اروپا در مقابل آمریکا به طور جدی به حاشیه رانده شد. همچنین با مقایسه آمریکای امروز با آمریکای چهل یا پنجاه سال اخیر به وضوح به فاصله گرفتن این ابرقدرت از دوران اوج و یکهتازی خود پی میبریم؛ به طوری که چندین سال است که حتی شعار نامزدهای انتخاباتی آمریکا، از جمله دونالد ترامپ، به اوج برگرداندن آمریکا (Make America great again) است.
آنچه که در تاریخ ثابت است، تنها گذر است. برای مردمان دوران امپریالیسم، تصور پایان یافتن قدرت انگلستان و فرانسه بسیار دور از ذهن بود. امروز نیز کمتر کسی است که از افقهای محدود فراتر بیندیشد و پایان یافتن قدرت لیبرالیسم و کاپیتالیسم را امری غیرممکن و دور از دسترس نپندارد. حتی اگر بنا بر سنت همیشگی تاریخ، یعنی پایان یافتن هر آنچه آغازی داشته است، آمریکا و تمدن غرب در آینده دچار اضمحلال و نابودی شوند، به هیچ وجه نمیتوان بر میراثی که تمدن غرب برای بشریت باقی گذاشته است، چشمپوشی کرد. میراثی که تاریخ بشریت را به طور کامل دستخوش تغییر کرد و تا ابد همراه با بشریت در دورانهای مختلف دست به دست خواهد شد.
در تاریخ چند هزار ساله بشریت، هر بار که ملتی عزم خود را جزم کرده تا در جرگه ابرقدرتهای زمانه خود قرار گیرد، با مقاومت و واکنش باقی ملتها مواجه شده است. این مسئله را در چند قرن اخیر بهتر از همیشه میتوان مشاهده کرد. بررسی این قضیه، نسبت به دورانهای قدیمیتر، ملموستر است.
پس از تقسیم دنیا به دو نیم در قراردادی که در سال ۱۴۹۴ میان اسپانیا و پرتغال بسته شد، مدتها طول کشید تا دیگر ملتهای اروپایی همچون هلند، انگلستان و فرانسه سهم خود را از کیک استعمار و بهرهکشی از باقی ملل، از چنگ پرتغال و اسپانیا بیرون بیاورند. پس از آن نیز در قرنهای بعدی خونهای بیشماری ریخته شد تا آمریکا، روسیه، آلمان، ژاپن و چین به قطار ملتهای پیشرفته ملحق شوند. نظیر چنین درگیریهایی را در چند ده سال گذشته در قبال ایران نیز شاهد بوده و هستیم.
فهم و درک بهتر رویدادهای دوران گذر، تنها با بررسی و نگاه غرب به وجود نمیآید، برای همین در یادداشتهای بعدی، اگر خداوند یاری کند، تاریخ آمریکا، روسیه، آلمان، ژاپن و چین را در بازهای که خود را به عنوان یک ابرقدرت بر باقی ملتها تحمیل کردند، بررسی خواهیم کرد. در این صورت نسبت به اتفاقات امروز دنیا که برههای حساس از تاریخ بشری است، آگاهی جامعتر و بهتری کسب کنیم.

برای فهم رویکرد آمریکا به عنوان نماینده تمدن غرب و فهم صحنه تمدنی جهان امروز، بررسی عملکرد ملتها با یک یا دو عینک کافی نیست، باید دید بسیار جامعتری نسبت به قضایای جهان داشت. یکی از بزرگترین اشتباهات تحلیلگران این است که تنها با یک مبنا، شروع به تحلیل و موشکافی تاریخ بشری میکنند. در انتها نیز با همان عینک خاص، به جمعبندی میرسند تا نتیجه مد نظر خود را به وقایع دنیای امروز بسط دهند. برای مثال تعدادی از اندیشمندان، مبنا و علت بسیاری از اعمال و رویدادهای تاریخی را در فلسفه و جهانبینی ناشی از آن در ملتهای مختلف، جستوجو میکنند و تنها به این نوع نگاه بسنده میکنند. یا تعداد بسیار زیاد دیگری چون مبنای عملکردی امروزه بسیاری از دستگاهها و سامانههای حقیقی و حقوقی را در به حداکثر رساندن سود میبینند، معتقدند اقتصاد مبنای پایهای تمام ارکان تمدنی است؛ این افراد تاریخ بشری را از لحظه پیدایش تا به امروز با این عینک روایت میکنند و بر همین مبنا چون در چند دهه گذشته، آمریکا در قله اقتصاد جهان ایستاده است، کاپیتالیسم و یا همان سرمایهداری را عصاره خرد چند هزار ساله تاریخ بشری میدانند. عیبهای آن را هم، تازه اگر عیب به حساب بیاورند، جزئی لا ینفک و جدانشدنی از این نسخه میدانند که هر ملتی که به دنبال سعادت دنیوی و حتی اخروی خود میگردد باید آنها را هم متحمل شود. برخی از این مالاندیشان حتی توانایی اندیشیدن به جایگزینی برای سرمایهداری حتی برای چند لحظه هم ندارند.
بررسی یک جانبه یک فرایند آن هم زمانی که هزاران مولفه روی سامانه مورد بررسی تاثیرگذار هستند و سامانه هم به هیچ وجه بسته نیست، به شدت اشتباه است. از شما میخواهم پیچیدهترین سامانه ممکنی که به ذهنتان خطور میکند را تجسم کنید. احتمالا خیلی از شما متناسب با فضای متن، تاریخ بشری را متصور شدید؛ از اولین جرقههای شکلگیری تمدن در هزاران سال پیش تا به امروز. تحلیل و بررسی این سامانه میتواند دادههای بسیاری را در اختیار ما بگذارد؛ به طوری که شرایط را برای فهم هر چه بهتر آن چه در آینده انتظارمان را میکشد، محیا کند. در طول تاریخ نیز خردمندان بسیاری با زیر ذرهبین بردن عملکرد بشریت در تمدنها و ملل مختلف، سعی در بهره بردن از این آگاهی داشتهاند؛ از تاریخنگاران دوران باستان همچون هرودوت و توسیدید یونانی تا جامعهشناسان و تاریخشناسان امروزی.
هر آنچه که بر بشریت گذشته، تبدیل به بخشی از تاریخ شده است. هر آنچه که بر ما میگذرد نیز تبدیل به بخشی از تاریخ خواهد شد. به نوعی این ما هستیم که با تصمیمهای خود فصلهای جدیدی به کتابچه تاریخ بشری اضافه میکنیم؛ میتوانیم انتخاب کنیم تا آیندگان به عنوان الگو از ما یاد کنند و یا به عنوان درس عبرت.
اگر در مطالعه تاریخ به ظرافتها دقت کنیم و ارتباط آن با دنیای امروز را نیز مد نظر قرار دهیم، میتوانیم آینده را در تاریخ جستوجو کنیم.
صدرا یگانه: ۱۴۰۱ مهندسی برق