این همه تعریف و تمجید، واقعیه یا کیکه؟
۱۶ آذر روز دانشجو، روز قلمهای سازنده، فکرهای خلاق و اندیشههای نو بر پویندگان علم و دانش گرامی باد.
این تبریک بسیار بدیع و پرمغز به مناسبت روز دانشجو توسط روابطعمومی دانشگاه یا سایر کانالها و منابع خبری، احتمالاً با این هدف منتشر شده که هر پویندهای در مسیر علم و دانش را با شوروشوق مضاعف به ادامه پویندگی تشویق کرده و انگیزهای دوچندان هم به وی ببخشد.
اما پس از چند سال تنفس در فضای دانشجویی، سؤالی پیش میآید و آن هم اینکه این تبریک و گرامیداشتها چقدر مانند گرامیداشت سایر روزها و یادبودها از سر تکلیف و تفریح است و چقدر حقیقی و در راستای تکریم مقام دانشجو؟
به عبارتی این همه برو و بیا و تبریک و برنامه و دعوت از وزیر و مراسمات مختلف، واقعی است یا کیک؟
سوژه تکراری است
سالهاست دانشجویان در حال سردادن ندای «به ما اهمیت بدهید!» هستند و سالهاست آنگونه که انتظار میرود، مانند چند نمونه که در ادامه میگوییم اهمیت داده نمیشوند. امسال هم روی آن سالها.
اگر امسال n اُمین ترم تحصیل شما در دانشگاه باشد، حتماً تا کنون n-1 بار فرایند نظرسنجی اساتید در پایان ترم را به چشم دیدهاید. فرایندی که تا پیش از کرونا به شیوه کاغذی انجام میشد و مخلفات برگزاری آن کم از برگزاری امتحانات پایان ترم نداشت و به لطف کرونا این فرایند مجازی شد و تا با طمطراق کمتری برگزار شود اما ایکاش یک نظرسنجی دیگر نیز برگزار میشد که در آن بپرسیم چند درصد از دانشجویان (و حتی اساتید) تابهحال تأثیری از این نظرسنجیها مشاهده کردهاند. هر تأثیری، شامل تصمیمگیری مسئولین دانشکده درباره اساتید، تغییر روند اساتید یا…
قبول، شاید دانشجو در شأن و مقامی نباشد که بخواهد درباره اساتید نظری بدهد یا شاید این نظرات یکحایی هم اهمیت داشته باشد اما احتمالاُ چندان بالا نیست که احساس شود.
قانونهای سخت نوشته و نانوشته
وضعیت اجرای قانون در دانشگاه هم ظاهراً در بسیاری از موارد فقط برای دانشجوست؛ اوست که گردنش از همه باریکتر است و اگر یک صدم نمره کمتر بگیرد، فلان قانون و بهمان محدودیت برایش اجرا میشود و اگر کمی دیرتر برگه یا تمرین را تحویل دهد، برخورد سختی با او میشود و گاهی در فلان دانشکده به علت رسم قدیمیشان در میانگین نمرات، گرفتار نمودار منفی میشود و نمره واقعیاش کمتر میشود اما کسی چندان به دیر اعلام شدن نمرات و اجرا نشدن روند آموزشی توسط برخی اساتید و برخی بیاحترامیهایی که اغلب به آنها توجه نمیشود و پیجوخمهای اداری که کلافهکنندهترین وضعیت را دارا هستند، توجهی نمیکند.
رفاهیهای اذیتکننده
برخی موارد و مشکلات ریز و درشت رفاهی و … گاهی آدم شک میکند که تبریک روز قلمهای سازنده، فکرهای خلاق و اندیشههای نو را ببیند یا دم بیرون زده مشکلات را. البته کملطفی نمیکنیم و نیمه پر را نیز همواره دیده و میبینیم. اما چه میتوان کرد که همیشه نیمه خالی است که خودنمایی میکند. توقع زیادی نیست. از آن مشکلاتی که حلشان بودجه کلانی میخواهد که نیست، یا آنهایی که پیداکردن راهکار برایشان بسیار دشوار است سخن نمیگوییم، بلکه مشکلاتی که آنقدر در طی سالها مطرح شده و شکل عوض کردهاند دیگر نخنما شدهاند. مثل بهبود شرایط خوابگاهها یا مسائل مربوط به امور تغذیه مثل غذای تابستان، یا دغدغههای دانشجویان تحصیلات تکمیلی مثل پرداخت حقوق و... دانشجو وقتی میبیند که ترمها میروند و میآیند و کسی به حرفهای روزمره او بهایی نمیدهد، چه فکری با خودش بکند خوب است؟ مثلاً میتواند بگوید «اشکالی نداره عوضش روز دانشجو غذای سلف کبابه حالا توری نداشتن پنجرهها خوابگاهو تحمل میکنم.» بعد یادش بیفتد روز دانشجو امسال پنجشنبه است و خبری از آن کباب هم نیست؟! یا میتواند بگوید «حالا حراست هر کاری دلش خواست کرد، مهم این است که وزیر را آوردیم دانشگاه و کمی نکاتمان را به وی منتقل کردیم؟»
آییننامههای کج و معوج!
آییننامهها هم حکایت خاص خود را دارند؛ از اصلاح یک شبه نرخ آزادسازی مدرک و عطف بما سبق شدن آن و اعلام نکردن آن چند ماه قبل از اجرا گرفته تا آییننامههای صنفی و محدودکردن تعداد ترم مجاز و سنوات رفاهی برای دانشجویانی که تا قبل از آن به امید امکان تحصیل در ترم ۹ درس خوانده بودند و از طرفی نادیده گرفتن شرایط خاص دانشگاههایی مانند شریف که کوآپ و ماینور و دورشتهای دارد. همه اینها نادیده گرفته شده یا با بیتوجهی و سهلانگاری از کنارشان عبور میکنند و آییننامههای انضباطی و صنفی هم که داستان و ماجرای خاص خودشان را دارند و عدهای هم با تفسیر به رای آن یا بهانهکردن این قوانین، کاسه داغتر از آش شده و اثرات به مراتب بدتری روی دانشجو و دانشگاه میگذارند.
شاید دانشجو باید مدلش را عوض کند!
شاید اصلاً خوب است ذهن دانشجو خیلی خلاقتر و generative تر از این حرفها باشد. داریم سالانه این تعداد نخبه تحویل این مرزوبوم و مرز و بومهای دیگر میدهیم که یاد گرفته باشند با شرایط سازگار باشند دیگر. به چه درد میخورد دانشجویی که مدام سر و گوشش بجنبد دنبال گرفتن حقوحقوق و این حرفها؟ دانشجو درسش را بخواند و خلاقیتش را رشد دهد، دانشگاه هم تلاشش را میکند! هر چه باشد این دانشجوست که از او انتظار میرود مشکلات کشور را حل کند. اگر بنا بود کشور مشکلات دانشجو را حل کند که دیگر این همه بودجه صرف دانشگاهها نمیکردیم!
دیگر نمیشود خندید!
شاید با همه این موارد کمی لبخند به لبمان بیاید اما آنجایی دیگر نمیخندیم یا بهتر بگویم نمیتوانیم بخندین که میبینیم انگار در باطن ماجرا یک نادیدهگرفتنهای خرد و کلانی هست که نمیتوان نادیدهشان گرفت. نادیدهگرفتنهایی از جنس ظاهرسازی و القای این که همه چیز آرام است و شریف و شریفی چقدر خوشبخت است. از جنس قوانینی که فقط دانشجو باید به آنها پایبند باشد و دیگران گویا تعهد ویژهای به اجرا و پاسخگویی درباره آن ندارند. از جنس تبریکهای نهچندان واقعی، و اهمیتدادنها و تکریم و تقدیرهای نهچندان واقعیتر.