هنوز هم وقتی صحبت از دانشگاه در ایران میشود، نام دانشگاه تهران و سردر معروفش بیش و پیش از هر عنوان و تصویر دیگری به ذهن میآید. شاید اینطور بتوان گفت که در حافظه جمعی ایرانیان مفهوم دانشگاه با دانشگاه تهران مترادف است؛ دانشگاهی که در سال ۱۳۱۳ پای دانشگاه، به شکل غربیاش را به آموزش عالی ایران باز کرد و بساط مدارس عالی را تا حدی برچید و پلهای شد برای رفتن به سوی رویای تجدد رضاخانی. سوژه اصلی دومین قست از سدهخوانی به دانشگاه تهران اختصاص دارد؛ از شکلگیری ایده تأسیس آن همراه با دوره اقتدار پهلوی اول در سالهای ابتدایی دهه دوم قرن حاضر تا تصویب طرح آن در مجلس شورای ملی و هیئت دولت و انتخاب زمین و افتتاح آن در سال ۱۳۱۳ با پنج دانشکده. در این دو صفحه کمی از اهداف تأسیس دانشکدههای مختلف دانشگاه تهران میگوییم، بهویژه دانشکدههای ادبیات و معقول و منقول که قرار بود در چارچوب دستگاه تبلیغاتی پهلوی فعالیت کنند، سری به اولین اعتصابهای دانشجویی با موضوعات صنفی و اندکی سیاسی میزنیم و در نهایت به عنوان چهره شاخص این دهه از آموزش عالی ایران سراغ علیاصغر حکمت میرویم.
رویای تجدد و اقتدار
در قسمت پیشین سدهخوانی بهطور مختصر به وضعیت علم و دانشگاه و آموزش عالی در ایران تا سال ۱۳۱۰ پرداختیم. در این قسمت اتفاقاتی که در این حوزه تا سال ۱۳۲۰ آمده را مرور میکنیم. این دهه با اقتدار تامه رضاشاه همراه است و بنا بر تقسیمبندی اکثر تاریخنگاران، حکومت او را میتوان به دوره بازه ۱۳-۱۳۰۴و ۲۰-۱۳۱۳ تقسیم کرد. در دوره اول، اطرافیان شاه سیاستمدارانی نظیر تیمورتاش، داور، تقیزاده، فیروز و فروغی هستند که برای خود، شأن و جایگاهی قائلاند و به همین خاطر آرام آرام به همراه منتقدین از صحنه سیاسی ایران حذف میشوند اما در دوره دوم، شاه توانسته تمامی صحنه سیاسی کشور را از آن خود کند و اقتدارش را به نمایش بگذارد. سال ۱۳۱۳ از این رو نقطه عطفی در حکومت پهلوی اول به شمار میرود؛ سالی که البته از جهت مرور بر اتفاقات حوزه علم و دانشگاه نیز سال ویژه و مهمیست و به نوعی سرآغاز تاریخ دانشگاه، به شکل غربی در ایران.. تا این سال در کشور، چندین و چند موسسه آموزشی وجود داشت که با عنوان مدارس عالیه اطلاق میشدند و در قسمت قبل به آنها پرداخته بودیم. همچنین ایرانیهای زیادی نیز با هزینه شخصی یا بورسیه دولتی به کشورهای غربی رفته تا صنعت و هنر و علم و فن آنها را بیاموزند و در برگشت به توسعه مدنظر رضاخان کمک کنند اما افتتاح دانشگاه در پایتخت ایران بود که رویای تجدد پهلوی اول را تکمیل میکرد.
سنگ اول اونیورسیته
اولین بحثها پیرامون ایجاد اونیورسیته را اسماعیلخان سنگ، نماینده مجلس شورای ملی از حوزه ساری در ششمین دوره مجلس شورای ملی مطرح کرد و از وزیر وقت معارف خواست که در این مورد چارهاندیشی کند. سید محمد تدین هم شخصا از طرفداران تأسیس دانشگاه بود و میگفت:
«یک روزی این مملکت از علم کاملا مستفید خواهد شد که ما دارای اونیورسیته و دارالعلوم باشیم و الا با این تحصیلات ابتدایی و متوسطه آن استفاده که ممالک دیگر از علوم عالیه میکنند ما هم اگر بخواهیم منحصر کنیم به همین قسمت، آن استفاده را نخواهیم کرد.»
و این چنین بود که تدین ایدهاش برای تأسیس دانشگاه در فضایی به اندازه ۸۰ تا ۱۰۰هزار متر را برای شاه توضیح داد. برای تکمیل طرح، مقرر شد عیسی صدیق اعلم، از نزدیکان و یاران علی اکبر داور با مسافرت به اروپا طرح تأسیس دانشگاه را آماده کند. به جز صدیق اعلم، محمود حسابی هم به عنوان یکی از ایدهپردازان در مورد دانشگاه تهران نام برده میشود اما به جز کتاب «استاد عشق» که پسرش درباره او نوشته، سند مطمئن و معتبر دیگری وجود ندارد که از حسابی نام ببرد. هرچند با توجه به فضای فکری تحصیلکردگان جامعه بعید نیست که او نیز ایده تأسیس دانشگاه را در نزد یوسف قراگوزلو، وزیر وقت معارف در سال ۱۳۱۰ مطرح کرده باشد.
بودجه ۲۵۰ هزار تومانی ساخت اولین دانشگاه
همزمان با بازگشت دکتر صدیق اعلم، علیاصغر حکمت، کفیل وزارت معارف چنین نقل میکند که:
«در یکی از شبهای فرخنده اواخر بهمن ۱۳۱۲ جلسه هیئت وزرا در حضور شاه در عمارتی که اکنون مقر کاخ ملکه پهلوی است تشکیل شده بود. سخن از آبادی تهران و عظمت ابنیه و عمارات و قصور زیبای جدید در میان آمد. مرحوم فروغی (ذکاءالملک)، رئیسالوزرا در این باب به شاهنشاه تبریک گفت. دیگر وزیران نیز هریک به تحسین و تمجید زبان گشوده بودند. نوبت به بنده نگارنده رسید که به سمت کفیل وزارت معارف در آن میان حاضر بودم. گویا خداوند متعال به قلب من الهام کرد که عرض کردم در آبادی و عظمت پایتخت البته شکی نیست ولی نقصی که دارد این است که این شهر هنوز عمارت مخصوص «اونیورسیته»(دانشگاه) ندارد و حیف است که این شهر نوین از همه بلاد بزرگ عالم از این حیث عقب باشد. شاه بعد از اندک تأملی یک کلمه گفتند «بسیار خوب آن را بسازید. در جلسه بعدِ هیئت وزرا در آغاز به وزیر مالیه، مرحوم علیاکبر داور رو نموده و فرمودند در بودجه سال آینده مبلغ ۲۵۰ هزار تومان به وزارت معارف اعتبار بدهید که به مصرف ساختمان مدرسه برسانند. چند روز بعد که بودجه سال نو تدوین و تنظیم شد و به تصویب رسید، وزیر مالیه اضافه بر اعتبار مقرر سال قبل، مبلغ مزبور را جهت ساختمان مدارس در فصل مخصوص گنجانیده و قبل از نوروز ۱۳۱۳ به تصویب رسید و به وزارت معارف هم ابلاغ شد و من مأمور و مکلف شدم که ساختمان دانشگاه را آغاز نمایم.»
قانون مجلس تکلیف همهچیز را مشخص میکند
این چنین اندکی بعد با پیگیری حکمت و طراحی آندره گدار کار انتخاب زمین دانشگاه هم پیگیری شد. جالب اینجاست که رضاشاه در مورد انتخاب منطقه زمین دانشگاه نیز رأی نهایی را صادر میکند و حتی چنین امری نیز خارج از ساختار موردنظر او اجرا نمیشود. پس در نتیجه دور از ذهن نیست که فاصله تصویب طرح تأسیس دانشگاه در هیئت دولت و مجلس و افتتاح آن از هم فاصلهای ندارد. در هشت خرداد ۱۳۱۳ مجلس شورای ملی با تصویب لایحه تأسیس دانشگاه به وزارت معارف اجازه داد مؤسسهای به این نام برای تعلیم درجات عالیه علوم و فنون و ادبیات و فلسفه در تهران تأسیس نماید. قانونی ۲۱ مادهای که مسئولیت مستقیم اداره آن را بر عهده وزیر معارف میگذاشت، نحوه استخدام استاد و کارمندان دانشگاه را تعیین و بیان میکرد که شیوه ارتقای استاد چگونه است، وظیفه شورای دانشگاه و دانشکده چیست و حتی در مورد اعطای دکترای افتخاری به افراد شامخ بحث کرده بود. این قانون، دستمزد اساتید را مشخص کرده بود و برای اساتید رتبه ۱(پایینترین رتبه) در سال ۱۳۱۳ حقوق صد تومان در ماه در نظر گرفته بود. همچنین در این قانون شش دانشکده پیشبینی و مدارس صنایع مستظرفه و دانشسراهای عالی نیز ذیل دانشگاه تعریف شد. نامگذاری دانشگاه و دانشکده به جای اونیورسیته و فاکولته، پیشنهاد فرهنگستان بود تا در کنار نامهای استاد و دانشجو برای برای معلمین و شاگردان آن، تفاوت شرایط جدید آموزشی با گذشته را نشان دهد.
افتتاح با پنج دانشکده
دانشگاه تهران بر پایه مدارس موجود ساخته شد. مدرسه حقوق و علوم سیاسی، طب، کشاورزی و صنایع مستظرفه تجمیع شد تا بنیان دانشگاه تهران را بنا نهد. در ۱۵ بهمن ۱۳۱۳ هم شاه با حضور در دانشکده پزشکی، لوح یادبود دانشگاه را به خاک سپرد. دانشگاه در محدوده فعلی پردیس اصلی دانشگاه افتتاح میشود اما افتتاح رسمی دانشگاه تهران در روز جمعه، ۲۴ اسفند ۱۳۱۳، یک ساعت و نیم قبل از ظهر در دانشکده حقوق انجام گرفت. نخستوزیر وقت، محمدعلی فروغی در نطق خود درباره مقام علم و دانش گفت و از افتتاح دانشگاه بهعنوان یک اتفاق فرخنده در تاریخ فرهنگ ایران یاد کرد. همزمان با افتتاح دانشگاه تهران، شورای دانشگاه تهران با حضور چهرههایی که قرار بود دانشکدههای مختلف را راهاندازی کنند، تشکیل شد. در این شورا این افراد حضور داشتند:
دانشکدههای ایدئولوژیک پهلوی
هر کدام از این دانشکدهها کاربردی داشتند و به صورت مشخص قرار بود در تربیت کادرهای ادارات دولتی نقش ایفا کند. دانشکدههایی مثل طب و فنی مشخص بود که قرار است چه کنند؟ جملهای منسوب به دکتر حسابی وجود دارد که میگوید هدف از تأسیس دانشگاه و دانشکده فنی، تربیت مهندسینیست که کارهایی را که در آن دوره از سوی مهندسین اروپایی و بهویژه آلمانی صورت میگرفت انجام دهند. از آنجا که محل خاصی برای استقرار دانشکده فنی تدارک دیده نشده بود، طبقه دوم مدرسه دارالفنون به عنوان دانشکده فنی مورد استفاده قرار گرفت. در سال ۱۳۱۳ از بین ۱۰۰ نفر از فارغالتحصیلان دبیرستانها، ۴۰ نفر دانشجو در رشتههای مهندسی راه و ساختمان، مکانیک، برق و معدن از طریق کنکور پذیرفته شدند. همچنین قرار شد ادامه کار مدرسه حقوق و علوم سیاسی برای تربیت کادر وزارت خارجه و عدلیه صورت بگیرد.
اما با تفاوتی بارز دو دانشکده ادبیات و علوم معقول و منقول در چارچوب دستگاه تبلیغاتی پهلوی کارکردهایی داشتند که البته هرکدام در رسیدن به اهدافشان نتایج متفاوتی گرفتند. رضاشاه با گذشت زمان از آغاز سلطنتش تلاش کرد که نهاد دین و روحانیت را تحت کنترل درآورد. در کنار مطالبات روشنفکرانه، تجددخواهانه برای اصلاح نظام اقتصادی، سیاسی و اجتماعی، تأکید بر اصلاح فکری و فرهنگی مردم هم وجود داشت که بایستی از دین خرافهزدایی میشد تا بتواند مفید باشد. نقش وزارت اوقاف، کنترل شرایط اقتصادی این نهادها بود اما لازم بود که شرایط تبلیغی و ارشادی روحانیت نیز کنترل شود. معروف است که به واسطه فشارها به روحانیت، تعداد روحانیون حاضر در حوزه علمیه به شدت کاهش یافته بود و این اتفاق فرصتی بود که دانشکده معقول و منقول، نقش خالی آن نهاد را پر کند. اتفاقی که در نهایت رخ نداد و حتی در سال ۱۳۱۸ به توقف فعالیت دانشکده انجامید تا بعدا مجددا بازگشایی شود.
از سویی دیگر دانشکده ادبیات کارکردی ترویجی داشت. ابتدا این دانشکده و دانشکده علوم، با دارالمعلمین بهطور مشترک اداره میشد اما به مرور دانشکده ادبیات و علوم انسانی گسترش مییافت. در این دوره زمانی، عقاید ملیگرایانه و باستانی در سطح کشور ترویج میشد و از همین رو از دانشکده ادبیات نیز انتظار میرفت که در بسط این ایدئولوژی کوشا باشد. بدهبستانی که بین حکومت و دانشکده-و به عبارتی اصحاب دانشکده- وجود داشت، باعث شده یکی از پررونقترین دورههای توجه به متون ادبی یا اماکن تاریخی در این دوره رقم بخورد و حتی چهرههای برجستهای از دانشکده ادبیات، در ادوار مختلف به وزارت و وکالت رسیدند.
همچنین با توجه به آنکه تحصیلات آکادمیک مرسوم و کسب درجه دکتری برای جذب هیئت علمی در این دو دانشکده وجود نداشت، هیئت ممیزهای که در قانون دانشگاه پیشبینی شده بود، با ترکیب اعضای ولیالله نصر، علی اکبر دهخدا و سیدنصرالله تقوی به جذب هیئت علمی پرداخت. چهرههای برجستهای همچون علامه بدیعالزمان فروزانفر یا شیخ فاضل تونی از این دسته از افراد هستند که با وجود تحصیلات سنتی، ردای استادی دانشگاه را بر تن کردند.
اعتصابهای صنفی با چاشنی سیاست
گرچه در دوران حکومت رضاشاه، دستگاه سرکوب پررنگ بود و پلیس سیاسی بر روزنامهها نظارت میکرد تا هر مطلبی چاپ نکنند و اکثر مخالفین حکومت کشته یا تبعید میشدند اما اعتراض دانشجویی، از همان ابتدا در دانشگاه تهران شکل گرفت و جزئی از فضای دانشگاه شده بود. اعتراضهایی که بیشتر جنبه صنفی داشت اما از پشت پرده سیاسی هم تهی نبود. در در سال ۱۳۱۵، اعتصاب دامنهداری در دانشکده فنی شکل گرفت تا هم رئیس دانشکده و هم برنامه درسی را تغییر دهد؛ اتفاقی که موفق بود و توانست به تغییر دکتر حسابی منتهی شود.
اعتصاب دوم در دانشگاه تهران نیز متعلق به دانشجویان دانشکده پزشکی در سال ۱۳۱۸ بود که علیه مصوبه دولت دست به نافرمانی زدند. دولت مصوب کرده بود که فارغالتحصیلان این دانشکده باید بعد از اتمام تحصیل به خدمت نظام بروند و آنها نیز با توجه به سلب آزادی شغلیشان اعتراض کردند تا توانستند مصوبه دولت را باطل کنند. آنگونه که ابوالحسن ضیاظریفی و انور خامهای روایت کردهاند این اعتصابها با محوریت جمعی دانشجویی بود که در کنار محفل تقی ارانی شکل گرفته بود و کارشان به جایی رسید که در دستگیری ۵۳ نفر از اعضای حلقهی نزدیک به ماهنامه دنیا، نام ۱۳ دانشجوی دانشگاه نیز دیده میشد؛ دانشجویانی همچون انور خامهای، احسان طبری و عباس نراقی از این دسته بودند. هر چند در این دوران، اعتصابهای صنفی صورت میگرفت اما امکان تشکلیابی و حرکتهای سازمانیافته داده نمیشد و به موجب قانون مبارزه با فعالیتهای اشتراکی با هرگونه کنشگری سیاسی دگراندیشانه برخورد میشد.
وزیر حکیم
بدون تردید، علی اصغر حکمت را میتوان برجستهترین چهره فرهنگی دههی دوم این قرن دانست. او در راهاندازی دانشگاه تهران نقشی کلیدی داشت و با ارائه لایحه تأسیس دانشگاه تهران و پیشبرد امور اجرایی آن دانشگاه را شکل داد و تا سال ۱۳۱۷ که اسماعیل مرآت جایگزین او شود، ریاست دانشگاه را بر عهده داشت. او خود استاد ادبیات فارسی دانشگاه بود و تصحیح کشف الاسرار خوجه رشیدالدین میبدی را برعهده گرفت. حکمت از لحاظ سیاسی عضو حزب رادیکال بود که تحت رهبری علی اکبر داور در فضای سیاسی کشور فعالیت میکرد. حکمت از سال ۱۳۱۲ در جایگاه سرپرست وزارت معارف از سوی فروغی منصوب شد و از سال ۱۳۱۳ به وزارت معارف منصوب شد و تا سال ۱۳۱۷ در این سمت باقی ماند. او در این جایگاه مسئول سه وزارتخانهای بود که امروز به عنوان وزارت آموزش و پرورش، وزارت علوم، تحقیقات و فناوری و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی میشناسیم. او برای آموزش معلمین اقدام به گسترش دارالمعلین کرد و با اصلاحات قانونی، دانشسرای عالی را راهاندازی نمود.
حکمت مجری قدرتمند و مدیر موفق سیاستهای نوسازی فرهنگی و متناسب ساختنِ نظام آموزش و پرورش کشور با مقتضیات سیاسی ـ اجتماعی دولت وقت بود. کشف حجاب در ایران در سال ۱۳۱۴، با مسئولیت او در وزارت معارف مصادف شد. در مراسمی که در ۱۷ دی همان سال در دانشسرای عالی تهران با حضور رضاشاه و زنان بیحجاب برگزار شد، او نقشی محوری داشت. حکمت همچنین به تحصیل زنان نیز اهتمامی جدی داشت و براساس گزارشی که به وزارت خارجه ارسال شده، اینطور بیان شده است:
«تا اکنون (۱۳۱۴) زنها میتوانستند در مدارس ابتدایی و متوسطه تحصیل کنند و تعلیمات عالی برای آنها وجود نداشت. اخیرا از طرف وزارت معارف اجازه ورود به مدارس عالی به زنان داده شده است. در تعلیمات نسوان در ظرف پانزده سال اخیر، پیشرفتهای جالب توجهی رخ داده است و اکنون، دبستانها و دبیرستانهای زیادی در سرتاسر کشور برای زنها وجود دارد. اکنون ۵۸۷۰۰ دختر در مدارس ابتدایی و مکاتب مشغول تحصیل هستند و عده زنهایی که به آموزگاری اشتغال دارند، به دو هزار نفر بالغ میشود. عده دخترانی که در مدارس متوسطه تحصیل میکنند، متجاوز از ۳۴۷۹ نفر و عده دبیران زن (معلم متوسطه) بیش از ۲۹۵ نفر میشود. عده زیادی از دختران نیز در مدارس صنعتی، فنون نقاشی و خیاطی و دفترداری و ماشیننویسی را میآموزند.»
حکمت با عضویت در انجمن آثار ملی در برگزاری کنگره هزاره فردوسی و هزاره ابنسینا و همچنین ساخت آرامگاه چهرهها و مفاخر فرهنگی نقش مهمی داشت. همچنین در دوران وزارت او، اداره بهداشت مدارس، فرهنگستان ایران، سازمان پیشاهنگی و تربیت بدنی، نظام تعلیم اکابر، مؤسسه وعظ و خطابه به منظور تربیت واعظان و خطیبان منبری، کتابخانه ملی و موزه ایران باستان شکل گرفت. حکمت همچنین در نخستین کنگره نویسندگان ایران که به همت سفارت شوروی در ایران پس از سقوط رضاشاه برگزار شد، سخنران بود و البته با طعنه نویسندگان رادیکال این دوره برای مشارکت در دستگاه سانسور پهلوی اول مواجه شد.