شنبه، ۱۰ آبان، ساعت پنجونیم عصر، اطلاعات مربوط به ۱۰۳۲ نفر از ورودیهای امسال دوره کارشناسی دانشگاه در اختیار معاونت فرهنگی اجتماعی قرار گرفت و تماسهای تیم ۱۸ نفره پذیرش امسال شروع شد. تماسها، یکشنبه و قبل از ظهر دوشنبه هم ادامه داشت تا اینکه حوالی ۱۲ ظهر روز سوم، آخرین فرد لیست با اپراتور خداحافظی کرد.
از بین ۱۹۲۹ تماس گرفتهشده، ۱۰۶۲ تماس پاسخداده، ۴۴۱ تماس مشغول و ۴۲۶ تماس بیپاسخ به عنوان حاصل کار ثبت شده که در مجموع ۲۰۱,۵۶۵ ثانیه مکالمه و ۳۱,۷۹۸ ثانیه انتظار را شامل میشود.
شمارههایی که از سازمان سنجش رسیده بود، اکثرا به والدین دانشجوها تعلق داشت. به خاطر همین، اپراتورها بعضا قبل از خود دانشجو، با یکی از افراد خانواده یا حتی بیشتر صحبت میکردند.
اپراتورها هم هرکدام از دانشجوهای ورودی سالهای قبلتر از ۹۹ و رشتههای مختلف بودند که از سراسر ایران، از طریق پلتفرم مجازی تلفنی معاونت فرهنگی و با ۶ شماره مختص این نوع ارتباط، با تکتک دانشجوهای ورودی، تماس میگرفتند.
محتوای ارائهشده به دانشجوها هم، متفاوت از سالهای قبل بود. به جای صحبت از اردوی مشهد و استقبال حضوری از خانوادههای دانشجوها در دانشگاه، از برنامههای مجازی تدارکدیدهشده در هفته قبل و پلتفرمهای پخش این برنامهها بحث میشد. این متنِ از پیش آماده، در نهایت با تعریف چیستی معاونتهای آموزشی و دانشجویی و فرهنگی اجتماعی و انجمنهای علمی دانشکدهای، به سرانجام میرسید. اما این پایان مکالمه نبود!
ورودیها و والدین، سوالات زیادی داشتند که تعدادی به عنوان سوالات متداول، از قبل پیشبینی شده بود و تعدادی هم سوالاتی بودند که پاسخ سادهای نداشتند. همهساله، اولین ارتباط مستقیم دانشگاه با ورودیها، همین تماسهای تلفنیست که تعدد سوالات، دور از انتظار نیست.
مدیریت این تیم ارتباط، به عهده میلاد بهاری، ورودی ۹۷ هوافضا و مسئول پذیرش ستاد استقبال از ورودیهای سال ۱۳۹۹ به دبیری مینا اصغرزاده بود.
تماس با دانشجوهای ورودی، با بهانه تبریک و اطلاعرسانی برنامههای دانشگاه، طی دو سال قبل هم در زیرمجموعهی ستاد استقبال از خانوادهی دانشجویان ورودی و با خطوط تلفن ساختمان شهید رضایی انجام شده بود.
در انتها، اشاره به روایتهای مکالمات از زبان خود اپراتورها، خالی از لطف نیست:
پارسا: مادر گفت: «غذای سلف چطوریه؟»
زهرا: همه برقیها میخوان تغییر رشته بدن به کامپیوتر!
کوثر: یکی گفت تلگرام بفرست حرفات رو برام؛ حال ندارم گوش بدم الآن!
امیرعلی: دخترا گارد دارن. ماماناشون هم بداخلاقن!
پارسا: جدی چرا به هرکی زنگ میزدیم خواب بود؟!
احسان: من واقعا یه معضلی داشتم؛ یه سری اسما رو نمیدونستم پسرن یا دختر. بگم آقازاده تشریف دارن یا دخترخانوم.
رضا: چنان تبلیغ ویکلاس رو کردم که اسکایروم اگه منو میدید، الآن مدیر بازاریابیشون بودم!
آرش: مثل یه پیر خوابآلود، خسته از دیالوگهای تکراریام!