ظرف باید با مظروفش مناسبت داشته باشد. این کلمات و تمام کلمات هستی هرگز حتی درخور نبودند که برای نوشتن از شما استفاده شوند، اما چه کند بینوا؟ ندارد بیش.
از شما نوشتن سخت است؛ سردرگمی دارد و حیرت. سردرگمی خودکار و کاغذ و نویسنده، که هرکدام از بزرگیهای شما را 370 که چه عرض کنم، 3 میلیون و هفتصد هزار کلمه هم نمیتواند وصف کند. به قول برقعی باید «شعر در وصف تو از سوی تو نازل میشد».
برای شما نوشتن لازمهاش سفر به ۱۴۰۰ سال پیش نیست. آفتاب احسان شما اینقدر عالمگیر هست که بعد از ۱۴۰۰ سال امتی زیر سایهتان بنشینند. غرق در تمرین و آموزش مجازی، سر بلند میکنم تقویم را میبینم. ۱۹ رمضان بیهیچ توضیح اضافهای، کافیست تا یاد مولا و غمش دل را لبریز کند و چشم را... بگذریم. شما که «فزت....»خواندی و کمکم داری به وصال میرسی و از زحمتهای این جهان میرهی ولی مولاجان! عالمی که پدرش بودی را چهکار میکنی؟ چاهها را که بعد هزاران سال از خلقت، دلشان به یک همصحبت خوش بود، به که میسپاری؟
ما و همه اطفال بعد از شما یتیم به دنیا آمدیم اما شما حتی بعد از رفتنتان، همچنان هستید و پدری میکنید. ما دلمان خوش است که از «خاک»ایم، مادام که شما «ابوتراب» هستید. ما را هم بگذار جای یتیمان کوفه و شده به اندازه یک ارزن عسل در دهانمان بگذار و بگذار فقط نگاهت کنیم. ما هنوز پا نگرفتهایم، راه بلد هم نیستیم. شمایی که «صراط المستقیم» هستی، پدری کن و دست ما را بگیر و پر و بالمان بده.
شبهای قدر در پیش است. میدانم این امت «قدر» شما را ندانست و گرفتار شد اما سوالی دارم: برای پدر، بد نیست فرزندانش ناخلف شوند؟ ما مایه آبروریزی بودیم، درست، شما که خودتان «آبرو»ی دو عالم هستید. میدانید که دریا که با ذرهای ناپاکی کثیف نمیشود، ذره را پاک میکند. شما که تاب اشک یتیمان را نداشتید، دلتان میآید ما با دست خالی و چشم گریان از در خانهتان برویم؟
شبهای قدر در پیش است. آقایی کن و یکبار دیگر بخشش و رحمت و مغفرت را برایمان از خدا بخواه. فرزند خلفت را به داد این امت برسان. دعای پدر در حق فرزندانش به اجابت نزدیک است. خلاصه که سایه پدرانهات را از سرمان نگیر مولاجان!