خورده بودم به خنسی. دیگه شپشا تو جیبم تور بسته بودن والیبال بازی میکردن. کسی نمونده بود که ازش پول قرض بگیرم؛ کاروبارم که تعطیل، دوستامم که روضهخون نداشتن وگرنه هرکدوم واسه خودشون مصیبتی بودن. مثل همیشه زنگ زدم به سعید.
بوووووق، بووووووق، بوووووووق...
صدای مردونهای که سعی میکرد نازک و پراطوار باشه جواب داد:
- شما با دفتر مهندس پوراصغری تماس گرفتهاید. برای ارتباط با بخش داخلی عدد یک، ارتباط با بخش خارجی عدد دو...
+ الو سعید خودتی؟ یوسفم! برس به دادم!
صدا همونجوری قری ادامه داد:
- اگر یار شما را ترک کرده و نیاز به دلداری دارید، عدد یک. اگر...
+ یه دقیقه مسخرهبازی درنیار. میگم کارم گیره. دستم مونده تو پوست گردو.
- اگر درگیر نزاع خیابانی شدهاید، عدد 2، اگر والدین شما را از منزل بیرون کرده و دنبال جای خواب میگردید، عدد 3 و اگر پول دستی میخواهید، عدد صفر را شمارهگیری فرمایید.
شماره صفرو گرفتم دیدم تلفن قطع شد، دوباره گرفتمش.
+ چرا مسخرهبازی درمیاری؟ بابا کارم گیره. اصلا تو مگه میدونی من چه شمارهای رو فشار دادم؟
- اصلا اهمیتی نداره، چون کاری از دستم برنمیاد.(تققققق)
+ الو! سعید! جون مادرت!
- چته؟ چی شده باز؟
+ دستم خالیه. داری ۵۰۰ تومن؟
- ببین یه شماره برات میفرستم بهش یه پیام بده، دیگهام هم به من زنگ نزن(مجددا تقققققققققق).
اون روز به اون شماره پیام دادم و همونجا بود که مسیر زندگیام برای همیشه تغییر کرد!
فردا به محل قرار رفتم، محلهاش از اونایی بود که فقط حضور توی اونجا ۳ سال حبس بیملاقاتی داشت، یه زیرزمین تنگ و نمور و یه داداشی گولاخ که پشت یه سیستم عهد دقیانوس نشسته بود. زود رفت سر اصل مطلب.
- ببین عسلم، مورد معامله ما اینجا آدمان، همهچیشون، ذهنشون، فکرشون، هویتشون. حتی یه جاهایی جسمشون. تو چی داری واسه ارائه؟
+ والا من یوسف قورچزاده مجیزگوی اصل علیا، ۳۵ سالهام، فارغالتحصیل رشته مهندسی کاشت داشت برداشت خزه barbula در کویر لوت از دانشگاه شریف. از بچگی پیرچشمی، آب مروارید، سابیدگی کشکک زانو، نارسایی قلبی و کلیات سنگساز داشتم، نصف ریهام هم از کار افتاده، سیگاری هم هستم و موهامم که ارث خانواده مادری از ۲۲ سالگی شروع کرده به ریزش، واسه همینم الان یکم خلوته(جییییییر جیییییر جیییییر صدای کشیده شدن همزمان دستم روی کف سرم). حالا به نظرتون هرجاییام که به کارتون میاد من در خدمتم.
چشمهای دوست گولاخمون از حدقه یهکم بیرونتر بود. آب دهنشو قورت داد:
- واقعا که خیلی مورد اکازیونی هستی، گفتی چی خوندی؟ یه همچین رشتهای؟ دانشگاه شریف؟
+ عارضم که اون سالی که من انتخاب رشته کردم، واسه اینکه سربازی نرم، هرچی کدرشته به دستم اومد رو زدم و شانس ما اون سال اشتباه تایپی پیش اومده بود تو دفترچه انتخاب رشته، منم اینو قبول شدم. چون در تعهد سازمان سنجش هم بود، ناچاری قبولم کردن، واسه همینم من تنها ورودی تنها سال ارائه این رشته بودم و رندوملی سر کلاس همه رشتهها مینشستم و یاد میگرفتم. یادش بخیر، بچهها بهم میگفتن امیرکبیر دوران، نه که همهاش پشت در کلاسا بودم...
- باشه باشه بسه! مجیز جان از نظرکاری که فکر نکنم بتونم واست کاری کنم، رتبه کنکورت چند بود؟ میتونی بری بهجای کسی کنکور بدی؟
+ ۳۱۸۴۶۱
- پس این داستان کنسله. ببین سلامتی هم که کنسله، تدریس هم کنسله. بذار فایلا رو باز یه نگاه بندازم واست.
....
- آهااااااا پیداش کردم...گفتی کجا درس خوندی؟
+ شریف!
- بیا مجیز جون که شاهین بخت و اقبال نشسته روی شونهات. تو اصلا از امکانات فارغالتحصیلیات استفاده میکنی؟
+ هممم...آره خب، یکی دو بار استخر رفتم با کارتش، یهبار حوالی آزادی بودم باهاش ورود به دانشگاه داشتم، از الف صفرش استفاده کردم، یهبارم کلید نداشتم انداختم لای در، زبونه قفل رو باز کردم... ولی اینو بگما تو کارتش یه قرونم پول نیست، فکر کنم منقضی هم شده. وایسا ببینمممم، نکنه شما میخواین پولهای قاچاق رو با حساب و کارت من جابهجا کنین، آره؟ آره؟ اینا همهش واسه پولشویی اون پولای کثیفتون بود؟
- یاااااواااش بابا. گازشو گرفتی کوتاهم نمیای. ما تمام معاملاتمون تو دارک وبه. تو هم نگران چیزی نباش. من فقط میتونم واست دامنهاتو آب کنم!
+ (یه جیغ خفه کشیدم) با دامن من چیکار داری؟ من عصمت و عفتم برام مهمتر از این حرفاست.
- سایت داری با دامنه شریف؟ ازش استفاده کردی؟
+ نه!
- خب من همونو میتونم برات بفروشم.
+ عه،خب مظنهاش چنده؟
- ۵۰۰!
+ (ذوق کردم ولی نباید زود وامیدادم، بادی به غبغب انداختم، از گوشه چشم نگاه کردم و لم دادم) ببین داداچ، من خودم بچه کف بازارم، نمیتونی سرم کلاه بذاری! ۵۰۰ کمه! یک و دویست!
- (عینک دستهطلایی ظریفشو زد و بدون نگاه کردن بهم مشغول تایپ شد) ببین مجیزجون، این سقفش بود، بقیهاش بستگی به خودت و سوابقت داره، گفتی اسمت چی بود؟
نیمساعت بعد تو صفحه ۱۲۴ گوگل یه خبر دوخطی درباره پدربزرگم که به عنوان عضو علیالبدل دهیاری روستای قورچآباد علیا توی افتتاح لاین جدید تولید یونجه روستا شرکت کرده بود پیدا شد.
- مجیزکم، مقالهای چیزی داری؟ که اسمتو اگه انگلیسی سرچ کردن لااقل یه چیزی بیاره؟
+ والا رشته من چون خیلی خاصه، ژورنال خیلی معتبری نداشت که من بتونم براشون چیزی بفرستم.
- (شروع کرد توی ماشینحساب تندتند یه چیزایی زدن) ببین مجیزم، این صفحه تو نیاز به یه سئوی خوب داره، این یک و پونصد، اگر بتونیم واست یه مقاله هم تو یه مجله خوب هم بدیم که یهکم رنکت بیاد بالا عالی میشه، اینم پنج تومن، اسمتم یهکم مشکل داره، هم طولانیه هم فینگیلیشش چندآوایی نوشته میشه، اینم یهکم میزنه تو سر مال، اینم هشتصد، نهایت اگه هفت هشت تومن هزینه کنی میتونی دامنهاتو تا حتی ده تومن هم بفروشی. خودم اصلا یه شرکت هواپیمایی سراغ دارم دنبال همچین دامنهایه.
+ هزینه کنم؟ اصلا میدونی واسه چقد...(گریه امان نداد)
نهایت داداچی بهروز سرقفلی دامنه رو ازم ۵۰ تومن خرید، چون دلش برام سوخت که هرموقع اوضاع بهتر شد برام آبش کنه...