نوبل اقتصاد ۲۰۲۱ بین سه دانشگاه MIT، استنفورد و برکلی تقسیم شد؛ نیمی از جایزه به David Card (اقتصاددان کانادایی دانشگاه برکلی) به خاطر کارهای تجربیاش در زمینه اقتصاد کار و نیمی دیگر به طور مشترک به Joshua Angrist (اقتصاددان آمریکایی دانشگاه MIT) و Guido Imbens (اقتصاددان هلندی دانشگاه استنفورد) بابت کارهای روششناسانهشان در تجزیه و تحلیل روابط علّی رسید. در این صفحه سعی کردهایم به طور ساده و خلاصه به کارهای انگریست و گویدو بپردازیم و صفحه بعد را هم به کارد اختصاص دادهایم.
اگر باسواد نبودیم
هر قدر که شیفته علم و جویای جابهجایی مرزهایش باشیم، باز هم احتمالا روزی فرا رسد که به درد معیشت مبتلا شویم و از آن همه رنج نهان و عیان توقع دستاوردهای مادی داشته باشیم. شاید از خود بپرسیم که اگر درس نمیخواندیم، حالا کجا بودیم و در کدام موقعیت اجتماعی و اقتصادی قرار داشتیم؟ سوالی قدیمی که پاسخ به آن اصلا آسان نیست.
فرض کنید انسانی پس از سالها تحصیل وارد بازار کار شده و درآمد خوبی را کسب میکند، آیا میتوانیم بگوییم که این درآمد بهواسطه تحصیلات بالایش نصیب او شده؟ پاسخ به این سوال مستلزم اطلاع از این است که اگر احمد مدارج تحصیلی را طی نمیکرد، حالا چه درآمدی داشت؟ البته چنین چیزی را در واقعیت مشاهده نکردهایم و پاسخی برای آن نداریم. ممکن است تحصیلات و درآمد بالایی که احمد کسب کرده، متأثر از ویژگیهای ذاتی او باشد که موفقیتش را در کار و تحصیل رقم زده، یعنی درآمد بالای او بیش از آنکه به تحصیلاتش ربط داشته باشد، به ویژگیهای دیگری نظیر هوش، درآمد پدر یا مواردی از این دست مرتبط است که در دوران تحصیل هم عصای دستش بودهاند. پس این سوال برای سیاستگذار باقی میماند که چگونه تأثیر تحصیلات را بر درآمد آحاد جامعه اندازهگیری کند؟
همیشه آزمایش ممکن نیست
بررسی آثار علّی در علوم طبیعی قدمتی طولانی دارد. احتمالا در این دو سال اخبار کارآزمایی بالینی واکسنهای کرونا به گوش همه ما خورده است. در این آزمایشها سعی میکنند به گروهی از افراد واکسن واقعی تزریق کنند و گروهی دیگر مادهای بیاثر دریافت میکنند و واکنش دو گروه را مقایسه میکنند. میدانیم که گاهی اوقات دارونما هم با تأثیر روانی که دارد میتواند موجب تقویت دستگاه ایمنی شود. طراحی چنین آزمایشهایی کمک میکند تا اثر خالص واکسن را از سایر ابعاد مسئله تفکیک کنیم.
اما در علوم اجتماعی ماجرا خیلی فرق میکند. استفاده از آزمایشهای تصادفی در اقتصاد و علوم اجتماعی عمر کوتاهتری دارد و توسعه این ابزارها برای شناسایی اثر علّی سیاستهای اقتصادی از سوی بنرجی، دوفلو و کرمر برای آنها جایزه نوبل اقتصاد را در سال ۲۰۱۹ به ارمغان آورد. با این حال پاسخ به بسیاری از سوالات اقتصادی و اجتماعی از طریق آزمایش با محدودیتهای اخلاقی، مالی یا اجرایی مواجه خواهد بود؛ مثلا تعطیلی مدارس در دوران کرونا چه تأثیری روی یادگیری دانشآموزان داشته است؟ نهادهای سیاسی چه اثری روی توسعه اقتصادی دارند؟ آیا افزایش وام ازدواج منجر به افزایش کودکهمسری میشود؟ حل این مسائل با آزمایش امکانپذیر نیست و باید راههای دیگری را پیدا کرد، چنان که برای ارزیابی اثر تحصیلات نمیتوانیم گروهی را مجبور به تحصیل کنیم و گروه دیگری را از درس خواندن منع کنیم.
باسوادها پولدارترند
امسال، بار دیگر جایزه نوبل اقتصاد به تلاشها برای بررسی روابط علّی با استفاده از دادههای تجربی تعلق گرفت. دیوید کارد بهخاطر تلاشهایش در حوزه بازار کار موفق به دریافت نیمی از جایزه شد و نیم دیگر به جاشوا انگریست و گویدو آیمبنز تعلق گرفت که سهم والایی در توسعهی روشهای شناسایی علّی در اقتصاد داشتند.
اثر تحصیلات روی دستمزد یکی از مسائلیست که حل آن از طریق آزمایش تصادفی با محدودیتهای جدی مواجه است. انگریست و کروگر در نیمه دهه ۱۹۹۰ راهحلی خلاقانه برای این مسئله پیدا کردند که از معروفترین نمونههای استفاده از آزمایش طبیعی برای شناسایی اثرات علّی در اقتصاد است. در آمریکا متولدان پاییز یک سال دیرتر از متولدان تابستان به مدرسه میروند (کمابیش شبیه به ایران) و از سوی دیگر در ایالتهای مختلف قوانینی برای تحصیلات اجباری افراد تا سنین مشخصی تصویب شده که در ایالتهای مختلف از ۱۵ تا ۱۷ سالگی متغیر است. متولدین پاییز و تابستان با فاصله کوتاهی از هم به این سنین میرسند، هرچند در آن هنگام تفاوت آنها در میزان تحصیلات حدود یک سال خواهد بود. انگریست و کروگر نشان میدهند که فصل تولد هر فرد میتواند روی تحصیلاتش اثرگذار باشد و بخشی از تحصیلات را که با متغیر فصل تولد قابلتوضیح است، از کل تحصیلات هر فرد جدا میکنند. آنها نشان میدهند که همین بخش جداشده هم میتواند توضیحدهنده درآمد بالاتر افراد باشد و نهایتا نشان میدهند که یک سال درس خواندن باعث ۷.۵ درصد افزایش دستمزد خواهد شد.
همبستگی یا علیت؟!
البته این پژوهشها همواره با نقدهای بسیاری مواجه بوده است. در یکی از تازهترین نقدها باکلز و هانگرمن (۲۰۱۳) نشان میدهند که متغیر فصل تولد چندان هم تصادفی نیست و مادرانی که فرزندان خود را در زمستان به دنیا میآورند، بهطور متوسط تحصیلات پایینتری دارند. تحصیلات مادر میتواند روی تحصیلات و درآمد فرزند در بلندمدت اثرگذار باشد و به همین خاطر بعید است که برآوردهای انگریست و کروگر تماما نشاندهنده تأثیر تحصیلات بر دستمزد باشد، بلکه شاید تحصیلات مادر است که باعث افزایش یا کاهش هر دو متغیر در بلندمدت شده است.
انگریست و آیمبنز توانستند ابعاد نظری این روش را در دهه ۱۹۹۰ میلادی توسعه دهند و متغیر ابزاری را به عنوان یکی از روشهای شناسایی علّی به پژوهشگران علوم اجتماعی معرفی کنند. طی دو دهه اخیر این روش شهرت بسیاری در اقتصاد یافته و حتی برخی اقتصاددانان را به بلندپروازی وسوسه کرده تا بخت خود را در حل دشوارترین سوالات با این روش بیازمایند؛ مثلا عجماوغلو و همکاران (۲۰۰۱) سعی کردهاند اثر نهادها را روی توسعه اقتصادی بررسی کنند. چالش کهنه این حوزه آن است که هم افزایش درآمد و هم بهبود کیفیت نهادها میتواند روی دیگری اثری مثبت داشته باشد و در حین مشاهده همبستگی میان کیفیت نهادها با درآمد سرانه چیزی از جهت اثرگذاری نمیدانیم. عجماوغلو و همکاران (۲۰۰۱) ادعا میکنند که برخی متغیرهای تاریخی روی میزان حفاظت از حقوق مالکیت در کشورهایی که سابقه استعمار داشتهاند اثرگذار بوده، اما روی رشد اقتصادی اثری ندارند. آنها متغیرهای تازهای را بهعنوان متغیر ابزاری به ادبیات توسعه اقتصادی معرفی میکنند تا نشان دهند که نهاد حفاظت از حقوق مالکیت منجر به توسعه اقتصادی کشورها در بلندمدت شده است.
خطکشهایی برای اندازهگیری انسان
اما تلاشهای انگریست و آیمبنز منحصر به روش متغیر ابزاری نیست. آنها در توسعه روش دیگری نیز سهمی جدی داشتهاند که به گسستگی رگرسیون (Regression discontinuity) شهرت یافته است؛ مثلا فرض کنید که میخواهیم اثر وام ازدواج را روی سن ازدواج ارزیابی کنیم. میدانیم که از سال ۱۴۰۰ دولت ایران تصویب کرده که به مردان زیر ۲۵ سال وامی به مبلغ ۱۰۰ میلیون تومان برای ازدواج تعلق گیرد و این مبلغ برای مردان بالای ۲۵ سال برابر با ۷۰ میلیون تومان است. اگر ببینیم که بعد از تصویب این قانون، مردانی که سن آنها در همسایگی سمت چپ ۲۵ سالگی قرار میگیرد بیش از کسانی که سنشان در همسایگی سمت راست ۲۵ سالگی قرار گرفته به ازدواج روی آوردهاند، احتمالا حاکی از تأثیری باشد که وام ازدواج روی تصمیم آنها داشته است. این روش برگرفته از همان ایدهایست که به گسستگی رگرسیون معروف شده و با استفاده از مرزها و گسستگیهای مختلف سعی میکند اثر سیاستها را برآورد کند.
فرض کنید که وام ازدواج کماکان فاقد این شکستگیها بود و تنها بهطور سالانه مبلغ آن افزایش مییافت. آیا در اینصورت ارزیابی اثر آن امکانپذیر بود؟ مثلا اگر با افزایش وام ازدواج در سال ۱۳۹۹ شاهد کاهش ازدواجها در آن سال بودیم، آیا میتوانستیم ردی از آثار وام ازدواج در وقایعی که مشاهده کردهایم بیابیم و بگوییم وام ازدواج منجر به کاهش تمایل به ازدواج خواهد شد؟ قطعا خیر، چون نه تنها مبلغ این وام که هزاران عامل اجتماعی و اقتصادی دیگر نیز در آن بازه یکساله تغییر کرده بودند و تفکیک آثار آنها از همدیگر امکانپذیر نبود.
بسیاری از آنچه که در این نوشته مورد بحث و نقادی قرار گرفت، سالها از روشهای متعارف اقتصاددانان بوده و قطعا تلاشهای نوبلیستهای امسال نیز برای تکمیل روشهای شناسایی اثرات علّی در اقتصاد و علوم اجتماعی کافی نیست. چنان که پیشتر گفتیم، این روشها همواره در معرض نقدهای بسیاری هستند و همین حالا هم اقتصاددانان جوان بسیاری به جستوجوی روشهایی برای تکمیل جعبه ابزارهایمان در راه شناخت روابط علت و معلولی در اقتصاد میپردازند. آنچه از آینده میدانیم این است که داستان تلاشها برای تعریف خطکشهای تازه در اندازهگیری و مطالعه رفتار انسان و جامعه حالا حالاها ادامه خواهد یافت.