استاد محمود فرشچیان، نگارگر نامآور ایران، در چهارم بهمن ۱۳۰۸ در اصفهان، شهری که نفسش با هنر عجین است، چشم به جهان گشود. او با نگاهی تازه به مینیاتور ایرانی، سنت کهن را با روحی نو و جهانی پیوند زد و صحنههایی آفرید که رنگها در آن میرقصند و خطوط روایتگر عشق و ایماناند. فرشچیان در سِمَتهایی چون مدیریت اداره هنرهای ملی و تدریس در دانشگاه تهران، نسلهای هنرمند را پرورش داد. آثار ماندگارش همچون «عصر عاشورا»، «ضامن آهو»، «پنجمین روز آفرینش» و «یوسف و زلیخا» آینهای از ایمان، عشق و خیالاند؛ تصاویری که هر بینندهای را به سفری روحانی فرامیخواند. روز شنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۴، این هنرمند بیهمتا در آمریکا بر اثر ذاتالریه درگذشت. اما هر خط و رنگ از هنر او، همچنان زنده است.

«رحم و شفقت» در نگاه نخست سکوتی آرام دارد، اما هر چه بیشتر به جزئیاتش خیره شوی، دنیایی تازه پیش رویت باز میشود. زن و مردی در قاب، در میانهٔ لحظهای ناب از همدلی، گویی زمان را متوقف کردهاند. نگاه زن، آمیخته با مهری بیانتها، به چشمان آهویی خیره شده است؛ نگاهی که مرز میان انسان و حیوان را درمینوردد و همه را در دایرهای از عشق گرد میآورد. در سوی دیگر، مرد با سیمایی استوار و چشمانی عمیق، حضوری آرام اما مطمئن دارد؛ حضوری که تعادل صحنه را نگه میدارد. پیرامونشان، حیواناتی آرام و رام نشستهاند و رنگهای گرم و درخشان، همه چیز را در هالهای از صمیمیت میپیچد.

در «پیدایش» نگاه در میان انبوه خطوط و رنگها میچرخد تا به چهره زنی برسد که هستهٔ جهان را در آغوش دارد. جامهای سبک و هماهنگ با سنت، پیکرهاش را در پوششی نجیبانه فراگرفته است. او چون مادری آسمانی، عنصر آغازین زندگی است؛ ترکیب خطوط نرم، حجمپردازی ظریف و رنگهایی که در حرکتاند، از او نمادی زنده و جاودانه ساختهاند.

در «یوسف و زلیخا» فرشچیان داستانی کهن را با بیانی نو جان بخشیده است. نگاه نخست، بیننده را در پیچوخم معماری مجلل و رنگهای درخشان غرق میکند. یوسف، با سیمایی آرام و وقاری خدایی، از میان تالاری پر از نقش و نور میگذرد، درحالیکه زلیخا در حرکتی شتابزده و آمیخته با تمنا، دست بهسوی او دراز کرده است. هر خط منحنی و هر سایهروشن، کشمکشی میان وسوسه و ایمان را به تصویر میکشد.

در مرکز تابلو، چهره زنی آرام دیده میشود؛ همچون نقطه ثقل رویایی پرآشوب. نگاهش، در مرز بیداری و خواب، بیننده را به درون خود میکشد. در سمت چپ، رنگهای تیره و سایههایی عمیق فضایی از هراس و اضطراب میسازند، درحالیکه در سمت راست، روشنایی ملایم و رنگهای زلال امید را نوید میدهد. این تضاد، آشفتگی رویا را بهتمامی آشکار میکند؛ جایی که نور و تاریکی، هراس و آرامش، همزمان جریان دارند. هر جزئی از تصویر، از خطوط لرزان تا لکههای درخشان، گویی زمزمهای از ناخودآگاه است.
فاطمه عرب 1402 مهندسی مواد