دهه بیست با اشغال ایران از سوی متفقین و آمدن محمدرضا پهلوی بهجای پدر به مقام سلطنت آغاز میشود. از سوی دیگر رفتن اقتدار رضاشاهی و سست بودن پایههای استبداد محمدرضا سبب میشود فضای سیاسی جامعه نسبت به دوران پهلوی اول بازتر شده و گروههای سیاسی مختلف فعالیت خودشان را توسعه و گسترش بدهند؛ از حزب توده و حزب دموکرات تا کانون مهندسین ایران و حزب ایران و احزاب همسو با جبهه ملی و البته نیروهای سیاسی اسلامگرا و انجمنهای اسلامی دانشجویی. همه اینها یک دانشگاه آکنده از سیاست را نتیجه میداد؛ دانشگاه تهران که در این دهه کوی آن هم در امیرآباد راه میافتد و به دنبال آن سازمان دانشجویان کوی و سازمان دانشجویان دانشگاه تهران تشکیل میشود. البته واقعه ترور نافرجام محمدرضا پهلوی در مراسم سالگرد افتتاح دانشگاه تهران هم ماشین سرکوب او را روشن میکند و هم دانشگاه را تا حد امکان سیاستزدایی. در کنار مرور وقایع دهه بیست در دانشگاه، به عنوان چهره شاخص این دهه علیاکبر سیاسی را انتخاب کردهایم که در این دهه ریاست دانشگاه تهران و وزارت معارف را بر عهده داشت و آموزش و پرورش اجباری و رایگان از میراث او در دوره وزارت است.
پسر به جای پدر
سوم شهریور ۱۳۲۰، پس از چند ماه کشاکش نیروهای سیاسی و بینالمللی در نهایت سفرای مختار بریتانیا و شوروی به دیدار نخستوزیر رفتند و در آنجا اعلام کردند که با توجه به بیتوجهی ایران به اخطارهای قبلی این دو کشور، نیروهای نظامیشان را وارد خاک ایران میکنند. ایران، دو سال قبل در آغاز جنگ جهانی دوم اعلام کرده بود که در این جنگ بیطرف است. موضعی که با توجه به رفتار ایران در این دو سال، کشور را متمایل به آلمان نشان میداد. حمله آلمانها به روسیه و لزوم دسترسی این کشور به امکانات و انرژی، ایران را وارد این جنگ کرد. در روز حمله، ارتش نتوانست مقاومت درخوری کند و شهرها پشت سر هم سقوط میکردند، در تهران هیچ نشانهای از مقاومت میان سران نظامی دیده نمیشد و با شهادت سربازان و البته امرای نیروی دریایی همچون دریادار بایندر در جنوب نیز جنگ یکسره شد. در شمال نیز حمله به ایران با شهادت بخشی از پرسنل نیروی دریایی همراه بود و نمادینترین شهید این حملات نیز برادر فرمانده نیروی دریایی، ناوسروان بایندر بود. پس از سقوط دولت منصور، فروغی مسئول تشکیل کابینه شد. او که در آغاز، یکی از پایههای اساسی انتقال قدرت به پهلوی بود، در نیمه دوم سلطنت رضاشاه پس از قضایای مسجد گوهرشاد مغضوب شد ولی دوباره دست تقدیر به او فرصت داد تا انتقال قدرتی دیگر را مدیریت کند. او با وجود پیشنهاد ریاستجمهوری و گزینه بازگشت قدرت به قاجار، محمدرضا پهلوی را برای ادای سوگند به مجلس برد تا این چنین دههی آینده در ایران کلید بخورد.
تنفس سیاسی در فضای باز دهه بیست
چپها میاندارند
رضاشاه توانسته بود تمامی نیروهای سیاسی مخالف خود را به بند بکشد اما این بدان معنا نبود که با رفتن او، این نیروها همچنان در غل و زنجیر بمانند. پس از خروج شاه سابق، مخالفین زیادی تلاش کردند تا در یک جبهه متحد به تلاش سیاسی بپردازند. از همین جهت، گرچه حزب توده با رهبری سوسیالیستها و نیروهای چپ تشکیل شده بود اما این چنین نبود که دیگر نیروهای سیاسی از آن فاصله داشته باشند. این حزب در روزهای آغازین تشکیلش تلاش میکرد تا با عنوان جبهه نیروهای ضدفاشیستی معرفی شود و همه نیروهای مترقی را در ذیل خود تعریف کند، از همین جهت بود که با سازمانهای جانبی خود تلاش میکرد آنها را در کنار خود نگاه دارد. یکی از مشهورترین سازمانهای نزدیک به این حزب، جمعیت هوادار صلح است که افرادی مانند ملکالشعرای بهار و روحانی نواندیشی مانند برقعی را در خود داشت. تشکیلات زنان ایران و سازمانهای کارگری این حزب در این دوران شکل گرفتند و رونق داشتند. بخش مهم اعضای بنیانگذار حزب، نیروهای سیاسی باقیمانده از گروه ۵۳ نفره ارانی بودند که با دیگر نیروهای سیاسی چپ و روشنفکران موتلف بودند.
به جز حزب توده، دو عنصر قدرتمند سیاسی دیگر نیز در فضای سیاسی بودند، احمد قوام و سیدضیاالدین طباطبایی که هرکدام تا انتهای این دهه همچنان نقشی تأثیرگذار داشتند. قوام، در این دوران تشکیلات خود را پایهگذاری کرد و با نامگذاری حزب دموکرات، نسل بعدی سیاستمداران ایرانی را در آنجا جمع کرد. این حزب همچنین توانست تشکیلات کارگری خود را ایجاد کند تا رقیب حزب توده باشد.
دانشگاهیان هم سهم میخواهند
علاوه بر نیروهای سیاسی قدیمی، گروهی دیگر نیز وارد عرصه عمومی شدند. تأسیس دانشگاه تهران جمعیت زیادی از نیروهای تحصیلکرده را وارد جامعه کرده بود که حتی در صورت حضور پهلوی اول نیز به دنبال جایگاه و قدرت بودند و حالا با رفتن او، تمایل به کسب قدرت سیاسی و پیش از آن، قدرت اداری در بین آنها طبیعی بود. کانون مهندسین ایران یکی از مهمترین محلهای تشکلیابی مهندسین بود که حتی در نیمه ابتدایی این دهه، از اعتصاب استفاده کرد تا بتواند راه رشد نیروهای فنی در دستگاه اداری دولت را بگشاید. این نیروها به همراه بعضی از متخصصین علوم انسانی و حقوق، پایهگذاری حزب ایران و احزاب همسو با جبهه ملی را در نیمه دوم این دهه به سامان رساندند.
دانشگاه اسلامی میشود
در ابتدای این دهه، آقای بروجردی با درخواست علمای قم به این شهر مهاجرت میکند و زعامت حوزه علمیه این شهر و مرجعیت عامه شیعه را بر عهده میگیرد؛ موضوعی که تا دو دهه ادامه مییابد و قدرت موثر ولی خاموش صحنه سیاسی را تشکیل میدهد. در تهران، نیروهای سیاسیتر اسلامگرا حضور دارند، نواب صفوی و کاشانی از این دستهاند و در کنار اینها، فلسفی، واعظ مشهور نیز حضور داشت اما صدای این دو گروه در میانه نیروهای سیاسی و عرصه عمومی دانشگاه شنیده نمیشد. سالها سیاست سرکوب رضاخانی علیه نیروهای اسلامی و روشنفکر تمام شده بود و با توجه به روندهای جهانی و تفوق برتری غرب، گرایشها به بحثهای روشنفکری بیشتر بود تا هر چیز دیگر. نفوذ و بسط حزب توده در فضای دانشگاهها و حتی دانشآموزی نیز نشاندهنده همین موضوع بود. بسیاری از افراد مذهبی در این دوره با حضور در دانشگاه از انجام فرایض مذهبی خود خجالت میکشیدند و در نتیجه از آن پروا میکردند. جمعی از عناصر مذهبی دانشگاه تهران و دانشکده پزشکی تصمیم گرفتند این سد را بشکنند و با تشکیل انجمنی اسلامی، فضای دانشجویی را متأثر کنند. این نیروهای دانشجو توانستند از حمایت استادان مذهبی دانشگاه همچون بازرگان و سحابی بهرهمند شوند؛ امری که پیوند این نیروها را روز به روز بیشتر میکرد و در ادامه این دهه و دهه بعد به تشکیل انجمنهای اسلامی مهندسین، پزشکان و دبیران منتهی شود.
دانشگاه مسیر خودش را میرود
در مهر ۱۳۲۰، گرچه کشور به دست نیروهای خارجی اشغال شده بود و همه چیز معطل تغییر قدرت بود اما دانشجویان آن زمان دانشگاه تهران و مشخصا دانشکده فنی بیان میکنند که دانشگاه مثل ساعت کار میکرد، کلاسها تشکیل میشد و انضباطی ویژه بر دانشگاه حاکم بود. ریاست خلیلی بر دانشکده و معاونت مهدی بازرگان و عبدالله ریاضی که هرکدام بعدا به ریاست دانشکده رسیدند، اجازه نمیداد که حتی دانشجویی در میانه راهروها بچرخد و در زمانی که کلاسی هم نداشت، باید در سالن مطالعه حضور مییافت. روسای دانشکدهها بنا به قانون تأسیس دانشگاه، براساس رأی استادان انتخاب میشدند و این موجب نظم و نسق در دانشکدهها شده بود اما در سطح عالی مدیریت دانشگاه اوضاع به آرامی سپری نمیشد. در این زمان، وزرای معارف با حفظ سمت، ریاست دانشگاه را نیز برعهده داشتند و در نتیجه با تغییر و تحول دولتها، رئیس دانشگاه نیز تغییر میکرد. از همین رو در فاصلهای کوتاه، استادان دانشگاه صدیق، تدین و عدل بر کرسی ریاست تکیه زدند تا نوبت به علیاکبر سیاسی رسید؛ رئیسی که طولانیترین دوران ریاست بر دانشگاه را دارد و توانست دانشگاه را در این دوره حفظ کند و تکامل بخشد.
کوی، سازمان دانشجویان و یک دانشگاه سیاسی
سیاسی برای رفع مشکل دانشجویان شهرستانی توانست در ۱۳۲۴ مجوز استفاده از ساختمانهای امیرآباد را بگیرد و کوی دانشگاه را تأسیس کند؛ ساختمانهایی که موقع اشغال ایران، محل اسکان نیروهای آمریکایی بود و با خروج آنان، هم وزارت جنگ و هم دانشگاه برای تملک آن نقشه داشتند و در نهایت به نفع دانشگاه تهران خاتمه یافت و دانشجویان دانشگاه تهران توانستند در این ساختمانها ساکن شوند. حالا حضور در دانشگاه، فضای زیست جمعی بزرگتری را برای دانشجویان فراهم کرده بود. این چنین بود که تصمیمگیری در این مورد و نحوه زیست دانشجویی در این ساختمانها، محل بحث و کار دانشجوها شد و سازمان دانشجویان کوی تشکیل شد؛ نهادی صنفی که در ابتدای این دهه داغ تصمیم گرفته بود که از فضای سیاسی دوری گزیند. همزمان با این نهاد صنفی، دانشجوهای دانشکدهها هم سازمانهای دانشجویی خود را تشکیل دادند تا با در کنار هم قرار گرفتن این نهادهای دانشجویی، در نهایت سازمان دانشجویان دانشگاه تهران تأسیس و تشکیل شود؛ سازمانی که اولین دبیر آن ابوالحسن ضیاظریفی است و نشریهای هفتگی با عنوان دانشجو را به عنوان ارگان خود منتشر میکند. ضیاظریفی بعدها مشاور سازمان جهانی بهداشت میشود و در مبارزه با سل نیز فعالیت میکند. او برادر بزرگتر حسن است که از سران چریکهای فدایی خلق بود و در زندان تیرباران شد. مهرداد بهار، فرزند ملکالشعرا بهار چهره مطرح دیگر این سازمان است. او در انتهای این دهه که با مرگ پدر نیز همراه بود، زندان را نیز به خاطر فعالیتهای دانشجویی و گرایشهای سیاسیاش تجربه کرد. این چنین که از سوابق رهبران سازمان دانشجویان گفته شد، گرایش این سازمان به حزب توده مشخص است. البته ابوالحسن ضیاظریفی در کتاب خود درباره سازمان نقل میکند که این گرایش وابستگی سازمانی نبود اما بنا بر تمایلات اشخاص و دبیران سازمان کم یا زیاد میشد. ضیاظریفی خود با نیروهای ملی و مهندس زیرکزاده، از اعضای ارشد آن، نسبتی فامیلی داشت. او میگوید اتفاقاتی مثل قضیه ملی شدن صنعت نفت موجب اختلاف بین سازمان دانشجویان و حزب توده میشد.
وابستگی حزب توده به برادر بزرگتر
حزب توده گرچه در آغاز تلاش میکرد که سازماندهنده اصلی نیروهای روشنفکر و مترقی باشد اما آنگونه که میخواست، نمیتوانست موفق باشد. این حزب در تیرماه سال ۱۳۲۵ با همکاری سفارت شوروی و انجمن روابط فرهنگی ایران و شوروی در دوران ماه عسل خود در این دهه توانست نخستین کنگره نویسندگان ایران را برگزار کند؛ کنگرهای که حکمت، وزیر فرهنگ معروف پهلوی اول در آن سخنرانی داشت و محمدتقی بهار، وزیر فرهنگ وقت درباره این مراسم گفت که حتی در دربار محمود غزنوی نیز در یک زمان مجمعی از فضلا و ادبا گرد هم نیامده بود. بهار، یکی از نیروهای نزدیک به حزب توده بود که در دولت قوام حضور داشت. این کنگره چند ماه بعد از سفر قوام به شوروی در بهمن ۲۴ صورت گرفته بود که در آن قوام، قولهای مساعدی به استالین داده بود تا نفت شمال را به این کشور واگذار کند و در مقابل شوروی نیز ایران را تخلیه کند. شوروی طبق توافق کنفرانس تهران میبایست همچون آمریکا و بریتانیا ایران را ترک میکرد اما نیروهایش را در ایران نگاه داشته بود و بر مبنای همین حضور و حمایت هم بود که پیشهوری و شاخه ایالتی حزب توده در آذربایجان، دولتی مستقل تشکیل دادند؛ موضوعی که با توافق قوام و خروج نیروهای شوروی از ایران و حضور ارتش ایران در آن منطقه در ۲۴ آذر ۱۳۲۵ به پایان یافتن عمر فرقه دموکرات آذربایجان منجر شد.
سکوت بخشی از سران حزب توده نسبت به اتفاقات آذربایجان منجر به بحث و جدلهایی در حزب شد. گروهی به رهبری خلیل ملکی، از اعضای اصلاحطلب منتقد اطاعت بیچون و چرای حزب از شوروی بودند و از حزب جدا شدند. این موضوع کمابیش در قضیه ملی شدن نفت نیز اتفاق افتاد. حزب در این دوره با مصدق مخالف بود و معتقد به موازنه مثبت بود، یعنی امتیاز نفت شمال به شوروی برسد تا در مقابل امتیاز نفت جنوب که متعلق به انگلستان بود، موازنه قدرت برقرار شود. ضیاظریفی در کتاب خود روایت میکند که در موضع رهبری سازمان دانشجویان دانشگاه تهران، او با کیانوری جلسهای برگزار میکند و از او میخواهد که در این باره توضیح دهد و در نهایت با تحکم کیانوری مجبور میشود بر خلاف نظر اکثریت دانشجوهای دانشگاه تهران موضعگیری کند و بدون اسم بردن از ملی شدن صنعت نفت در میتینگهای دانشجویی انتهای این دهه شرکت کند.
ترور در دانشگاه، سیاستزدایی از دانشگاه
در بهمن ۱۳۲۷ در حالی که شاه جوان هنوز نتوانسته بود اقتدارآفرینی پدر را برای نهاد سلطنت بازیابد، در مراسم سالگرد افتتاح دانشگاه تهران ترور شد. عامل ترور، ناصر فخرآرایی، خبرنگار روزنامه فخر اسلام بود که در همان صحنه کشته شد. شاه که از ترور فقط زخم برداشته بود، در اثر این ترور توانست احزاب مخالف را سرکوب کند و بر همین اساس، حزب توده غیرقانونی اعلام شد. چند ماه بعد، حتی دانشجوهای دانشگاه تهران مجبور شدند که تعهدنامهای امضا کنند که از فعالیت سیاسی در دانشگاه خودداری میکنند. این تعهدنامه برای دانشجویان سیاسی معنایی دیگر داشت و بعضی از آنها انصراف دادند. با وجود آنکه علیاکبر سیاسی یا مهدی بازرگان یا ریاضی همیشه دانشگاه را مأمنی برای دانشجویان ترتیب داده بودند اما اولیای دانشگاه نیز از این تعهدنامه راضی بودند.
مهدی بازرگان چند سال بعد در جزوهای معروف به «بازی جوانان با سیاست» آنها را از فعالیت سیاسی در دوران دانشجویی منع میکند؛ جزوهای که در سال ۱۳۳۱ نگاشته شد و میگفت ورود دانشجویان به سیاست به هرج و مرج میانجامد و آنها را از درس خواندن نیز باز میدارد. بازرگان در این دوره، خود نیز دیگر یک فعال سیاسی بود و عضویت در هیئت خلع ید و معاونت وزارت فرهنگ را برعهده داشت.
علیاکبر سیاسی، مدیر محبوب دانشگاه
علی اکبر سیاسی فارغالتحصیل مدرسه سیاسی بود و نام مدرسه را نیز در تعیین نام خانوادگی خود مورد استفاده قرار داد. در سال ۱۳۱۰ پس از پایان تحصیلات روانشناسی از فرانسه به کشور بازگشت و داماد مصطفیقلی بیات شد. پدرزن او از بنیانگذاران دانشکده کشاورزی کرج بود و رئیس اداره کل فلاحت در دوران پهلوی، از نزدیکان فروغی و داور و برادرزنش، نخستوزیر محمدرضاشاه در دهه بعد. این چنین بود که او نیز باید مدارج ترقی را طی میکرد، رئیس اداره تعلیمات عالیه وزارت معارف شد و در راهاندازی دانشگاه تهران، نقشی موثر داشت. پس از راهاندازی دانشگاه در دانشکده ادبیات مدرس شد و در مرداد ۱۳۲۱ به مقام وزارت معارف رسید. او در این جایگاه بود که تصمیم گرفت به قانون تأسیس دانشگاه بازگردد و مقام ریاست دانشگاه را مستقل از مقام وزارت تعریف کند. این چنین بود که او توانست رئیس انتخابی استادان و روسای دانشکدهها باشد؛ رئیسی که البته همچنان مقام وزارت را نیز در اختیار داشت و با رفتن نخستوزیر قوام، در کابینه بعدی نیز باقی ماند و قانون آموزش و پرورش اجباری و مجانی را در مرداد ۲۲ به تصویب مجلس رساند تا دانشآموزان ایرانی به رایگان تحصیل بیاموزند. او در این قانون پیشنهاد کرده بود که اگر پدر و مادری از فرستادن کودکشان به مدرسه تخطی کنند زندانی شوند و جریمه نقدی بپردازند اما این قانون بدین شکل تصویب نشد و در نهایت مقرر شد که در ده سال وزارت فرهنگ با رعایت اصول آموزش و پرورش خاصه تربیت اخلاقی و تقویت حس دینی دوره تعلیمات ابتدایی اجباری ششساله را پیش ببرد. در این قانون گسترش دانشسراهای مقدماتی و وسایل رفاهی معلمان نیز دیده شده بود و وزارتخانه موظف شده بود تا در عرض ده سال، مدارس را با کمک شهرداری و طراحی مهندسان متناسب با جغرافیای آن منطقه توسعه دهد. اجباری شدن تحصیل در منطقه هم در فروردین هر سال پس از صحه ملوکانه اعلام میشد و اگر تا شهریور والدین از ثبت نام امتناع میکردند، به ده ریال جریمه محکوم میشدند. همچنین وزارتخانه موظف بود کتب دانشآموزان بیبضاعت را رایگان تأمین کند و در همان دوره ابتدایی نیز مقدمات حرف و صنایع و کشاورزی را با رعایت مقتضیات هر محل به دانشآموزان آموزش دهد. او گرچه از نیروهای سیاسی معتمد بود و در طول سالیانی از دهه بیست در مقام وزارت قرار گرفته بود اما این اعتماد نه به واسطه خوشخدمتی و تملق که بر اساس اعتبار شخصی شکل گرفته بود. در سالیانی که او ریاست دانشگاه را بر عهده داشت، دانشگاه چند بار محل حمله نیروهای نظامی قرار گرفت اما او همیشه از حرمت دانشگاه، دانشجو و استاد دفاع میکرد و اگر به دلیلی مانعی در فعالیت آنان به وجود میآمد، حضور مجدد آنان در دانشگاه را پس از رفع مشکل پیش میبرد. اعتراض او به حمله به دانشگاه در ۱۶ آذر یا دفاع از استادان اخراجی دانشگاه از مظاهر این روحیه است.