فیلم باید برای مخاطب ساخته شود. برای کسی که بیاید و جهانِ مولودِ ذهن فیلمساز را ببیند. بعضی فیلمها ساخته میشوند برای بردن دل مخاطب عام و فتح گیشه، بعضی دیگر برای جلب نظر منتقدها و جشنوارههای هنری، برخی از فیلمها پیِ دلبری از روشنفکران هستند و به دنبال حرفهای بزرگ، برخی دیگر هم برای عشقبازیِ شیفتگانِ سینما و پرده نقرهای. به ندرت میشود فیلمی پیدا کرد که برای هیچکدام از این چهار دسته، لذتی نیافریند و حرفی نداشته باشد. #تومان اما یک نمونه موفق از یک فیلم بیمخاطب است! فیلمی که هیچکس دقیقا نمیتواند بفهمد برای چه کسی ساخته شده؟
منتقدان؟ «تومان» دستاورد فنی یا هنری خاصی ندارد. نه نوآوری فرمی و نه خلاقیت تکنیکی. تدوین، علاوه بر همه ضعفها، پاشنه آشیل بزرگ فیلم است. تومان اساساً ریتم ندارد. مجموعهای از راشهای آشفته به هم چسبیده است که انگار کارگردانی نشده. بازیها هیچ درخششی ندارد. کاراکتر زن قصه کارکردی جز ایجاد جذابیت بصری ندارد و این، از کلوزآپهای مکررِ او در لابهلای فیلم مشخص است. بازیگران مرد هم هنری به خرج ندادهاند و شخصیتی خلق نمیکنند.
روشنفکران؟ فیلم هیچ حرف روشنی ندارد. جهان مضمونیِ «تومان»، آشفتهتر از این حرفهاست که بشود دربارهاش صحبت کرد. ماجرا حول زندگی چند نفر قمارباز میگذرد که روی مسابقات مختلف فوتبال شرط میبندند. نه بردهایشان درام میآفریند، نه باختهایشان و نه تصمیماتشان. فیلم حتی قرار نیست آینه عبرت باشد و عاقبت تلخ قماربازانِ قصه را پیش چشم مخاطب بیاورد. فیلمنامه تومان، رهاست. شلخته و درهمریخته.
شیفتگان سینما؟ «تومان» فرسنگها عقبتر از آن است که بخواهد دستاوردی خاص داشته باشد یا حرفی تازه بزند. فرم کلافهکننده و محتوای رها، تومان را غیرقابل تحمل کرده. مرتضی فرشباف حتی از ظرفیت بصری ترکمنصحرا هم برای افزایش جذابیتهای فیلمش استفاده نکرده و جغرافیای فیلمش را پخته نکرده.
مخاطب عام؟ برای مردم، «تومان» چیزی جز یک فیلم بیسروته نیست. فیلمی ۱۲۹ دقیقهای که قلاب نمیاندازد و نقطه عطف ندارد. فیلمی که انگار مخاطب را نمیشناسد و هیچ تمهیدی برای دیدهشدن به کار نبسته.
«تومان» از هر زاویه که نگاه کنیم، فیلم بدی است. یک فیلم بیمخاطب و ناکام از همهنظر. فیلمی که شاید فقط کارگردان و عواملش را راضی کند. همین و نه بیشتر.