ویرگول
ورودثبت نام
روزنامه شریف
روزنامه شریفآخرین متن و حواشی دانشگاه صنعتی شریف از بزرگترین رسانه دانشگاهی کشور
روزنامه شریف
روزنامه شریف
خواندن ۶ دقیقه·۱۰ ماه پیش

قصه شیفتگی و جنون

یارِ غارِ مهدویان

ابراهیم امینی سابقه قابل‌ دفاعی در نویسندگی فیلم دارد؛ از کارنامه درخشان او می‌شود به درخت‌گردو، ایستاده‌درغبار، لاتاری، موقعیت‌مهدی، ردِخون و مردبازنده اشاره کرد. حالا امینی اولین کار خود را در قامت کارگردان، با فیلم «چشم‌بادومی» تجربه می‌کند.


نوید یک فیلم خوب

وقتی به پوستر «چشم‌بادومی» نگاه می‌کنیم، به خوبی آن حس سردرگمی و استیصال شخصیت مائده قابل درک است؛ ملغمه‌ای از عشق و خشم؛ برخلاف بسیاری از آثار جشنواره، با طرحی عمیق و مرتبط با موضوع فیلم مواجه هستیم. این دقت در جزئیات می‌تواند نویدبخش فیلمی باکیفیت باشد.

پوستر فیلم چشم بادامی
پوستر فیلم چشم بادامی

در دل شیراز

در اغلب اوقات با روایتگری حسن آقا، پدربزرگ شخصیت اصلی فیلم به نام مائده، همراه هستیم؛ کسی که در بین اعضای خانواده، نزدیک‌ترین تجربه و حس مشترک را با نوه‌اش دارد.
داستان فیلم از شهر شیراز شروع می‌شود؛ جایی‌که مائده به همراه پدرومادر و برادر کوچکترش زندگی می‌کند. فیلم در سکانس‌های ابتدایی سعی می‌شود خلاصه‌وار، اوضاع زندگی این خانواده را تصویر بکشد. شاهرخ، پدر مائده، کارگری در تخت جمشید است، با وضع مالی نه‌چندان مطلوب. مهمترین شاخصه‌ای که از ملوک، مادر مائده، در ابتدای فیلم نشان‌داده می‌شود، رفتار عصبی او با فرزندان خود است؛ همچنین تغییرات شخصیتی ملوک، در طی ماجرای فیلم، با دو سکانس و موقعیت مشابه قابل سنجش است: در ابتدای فیلم، واکنش همراه با خشم ملوک در حال غذا دادن به پسر کوچک خود، تبدیل به رفتاری محبت‌آمیز در آخرین سکانس می‌شود.


دنیای مائده

از همان بدو شروع فیلم، مائده را عاشقی دلباخته‌ی خواننده کره‌ای به نام جونگ‌هیون نشان داده می‌شود. و به قول حسن‌آقا «آدم‌ها شبیه معشوقشون میشن». عشق مائده به جونگ‌هیون به حدی است که نزدیک شدن سایر دختران به تصویر معشوقش هم او را به هم می‌ریزد.
اما داستان اصلی فیلم آنجایی شروع می‌شود که جونگ‌هیون، کامنتی زیر پست اینستاگرامی مائده می‌گذارد و او را به جشنی با هوادارانش در سئول دعوت می‌کند. همین موضوع باعث ایجاد جرقه‌های اختلاف بین مائده که قصد سفر به کره را داشت، با پدرومادرش می‌شود.

روستای مادری
(بخش روستای مادری، روز موعود، من مائده نیستم و پرده آخر: حسن‌دین وارد می‌شود، می‌تواند جزئیاتی از داستان این فیلم را افشا کند؛ در صورتی که نمی‌خواهید چیز زیادی از داستان فیلم بدانید یک راست به سراغ خواندن بخش نیمه خالی لیوان و ادامه‌اش بروید.)

شاهرخ و ملوک که با دیدن احوال مائده، نگران سر زدن رفتاری ناسنجیده توسط دخترشان می‌شوند، تصمیم می‌گیرند که چند روزی همراه او پیش پدربرزگش که در روستای انشان شیراز، تنهایی گذران عمر می‌کند، بروند.
حالا مائده نه تنها از دوستان هم‌شکل خودش دور می‌افتد، بلکه وارد فضای سنتی روستا می‌شود. فضایی مملو از نگاه‌ها، حرف‌ها و طعنه‌های ناسازگار با فرهنگ امروزی.
تفاوت‌های ظاهری و فکری مائده با بقیه بچه‌های روستا به جایی می‌رسد که ریش‌سفیدان آنجا از حسن‌آقا می‌خواهند دختر و نوه‌هایش را به شهر برگرداند تا مبادا جو سالم روستا آلوده شود.


روز موعود

بالاخره زمان مقرر فرا می‌رسد. بزرگترین اجتماع هوادارن جونگ‌هیون در سئول در حال برگذاری‌ است؛ مائده که به قصد رسیدن به این مراسم، سعی در فرار کردن از روستا را دارد، توسط مادرش داخل انباری خانه پدربزرگ حبس می‌شود. زندانی که ملوک بارها تجربه کرده بود. به قول حسن‌آقا «مائده به چه کسی نرفته جز خود ملوک».
دیدن خوش‌وبش جونگ‌هیون با هوادارنش از کیلومترها دورتر، آن‌هم در زیرزمین خانه پدربزرگ، مائده را به مرز جنون می‌رساند. به حدی که دوباره تلاش به فرار از خانه را می‌گیرد؛ با این تفاوت که این‌بار موفقیت‌آمیز است.


من مائده نیستم

بعد از یک شب دور ماندن از خانه، ملوک، مائده را در حال آوازه‌خوانی آهنگی کره‌ای، آن‌هم در بر روی یک بلندی پیدا می‎‌کند:
- مائده! مائده مامان! اونجا چیکار میکنی عزیزم؟ مائِ...
مائده حرف ملوک را قطع کرده و فریاد می‌کشد:
- من مائده نیستم! من جونگ‌هیونم.
ملوک هرطور شده دخترش را پایین می‌آورد و پیش روانشناس می‌برد؛ آن‌ها تایید می‌کنند که مائده دچار بیماری حادی شده است؛ اختلالِ تجزیه‌یِ هویت. یک راه درمان بیشتر پیش پای شاهرخ و ملوک باقی نمانده؛ آخرین امید برای برگرداندن تک‌دخترشان را دکتر پیشنهاد می‌دهد: «روبه‌رو کردن مائده با جونگ‌هیون واقعی». شاهرخ دست به هر کاری می‌زند تا هزینه این سفر فراهم شود، او حتی وانتش را که محل درآمد او بودف می‌فروشد.
سرانجام دو بلیط سفر به کره برای مائده و ملوک مهیا می‌شود. ولی اتفاقی غیرمنتظره برنامه‌ را بر هم می‌زند. ملوک در حالی که در فرودگاه به همراه دخترش، منتظر پروازِ سئول نشسته بود، با دیدن یک خبر، دنیا را بر سر خود آوار می‌بیند؛ جونگ‌هیون خودکشی کرد.


پرده آخر: حسنْ‌دین وارد می‌شود

پدرومادر مائده بعد از شکست برنامه‌ای که در ذهن داشتند، او را در مرکز اعصاب و روان شیراز بستری می‌کنند؛ اما روند درمان مائده اصلا خوب پیش نمی‌رود. پزشک معالج متوجه هیچ بهبودی در او نمی‌شود.
حسن‌آقا که به‌خاطر ترس از بیماری فراموشی ارثی پدرش، نمودار تمام زندگی‌اش را بر دیوار اتاق خواب خود کشیده، حالا می‌بیند اتفاقی که وحشت وقوعش را داشت، نه برای خودش که بر سر نوه‌اش آمده. مائده دیگر خودش را نمی‌شناخت.
پدربزرگ همیشه می‌گفت: «با سنی که من دارم، هیچ چیز برام تکراری نیست به جز نوم» و این جمله را می‌توان نقطه عطف فیلم دانست. در دنیا اتفاقی نبود که حسن مانندش را ندیده باشد، جز اینکه تا به حال نوه‌ای به سن مائده نداشته. اما دلباختگی به یک شخصیت محبوب چیزی نبود که فقط مائده دچارش شده باشد؛ بنابراین حسن‌آقا تجربه دیدن چنین اتفاقی را هم داشت.
او که در زمان خودش جوانی به‌روز و متاثر از فیلم‌های هالیوودی بود، عاشقانه جِیمز دین را دوست داشت. همین عشق و تشبه او به شخصیت مورد علاقه‌اش سبب شده‌بود تا به حسنْ‌دین معروف شود.
حسن پیش نوه‌اش می‌رود؛ اما نه با ظاهر همیشگی. به شکلی که گویی جیمز دین از گور برگشته باشد. به مائده می‌گوید «تنها کسی که تو را درک می‌کند من هستم. مردم فکر می‌کنند من مرده‌ام، دقیقا مثل تو. باید اثبات کنیم که ما زنده هستیم‌‌‌‌.» بنابراین حسن، مائده را به مراسم ختمی که در تهران برای جونگ‌هیون ترتیب داده‌شده می‌برد.
پتکی که در آن مراسم بر سر مائده فرود می‌آید، مواجهه با چندین جونگ‌هیون دیگر مثل خودش است. دختران و پسرانی که از فرط علاقه، خود را به او شبیه کرده‌بودند.
و سکانس آخر فیلم با این جمله حسن‌آقا تمام می‌شود:
«دنیا جیمز دین و جونگ‌هیون زیاد داره. چیزایی که بهشون نیاز داره، حسن و مائده هستن.»


نیمه خالی لیوان

چشم بادومی را از لحاظ محتوایی می‌توان دارای نواقصی دانست که شاید برای بر حذر داشتن مخاطب از خطرات پیش روی نوجوانان دانست. به عنوان مثال چینش روند قصه به نحوی بود که مادر را مقصر اصلی اتفاقات رخ داده برای مائده القا می‌کرد؛ گرچه شاید بتوان باتوجه با تاثیرپذیری فرزندان علی‌الخصوص دختران از مادرشان، این مورد را توجیه کرد.
دیگر نقدی که بر فیلم وارد بود را می‌شود همان انتقادات وارده بر فیلم مردِبازنده دانست. جایی‌که هرچند داستان و ریتم ماجراها و وقایع، رضایت‌بخش بود، اما با فرهنگ و عادات مردم ایران، سنخیت صددرصدی نداشت. یکی از تصویرکنندگان این موضوع الفاظی بودند که نوجوانان فیلم به کار می‌بردند، به طوریکه از یک جایی به بعد برای مخاطب ولو نوجوان، این رفتارها زننده می‌نمود.


کلام آخر

چشم بادومی را از لحاظ فنی، می‌توان فیلمی بی‌عیب و اشکال خواند. از میزان‌سِن‌های چشم‌نواز با نورپردازی مطلوب گرفته تا شخصیت پردازی و بازی‌های باورپذیر بازیگران. در نهایت تماشای این فیلم، حتما توصیه می‌شود؛ مخصوصاً اگر فرزند نوجوان، آن‌هم دختر دارید.


سبحان حسن‌پور | ۱۴۰۱ مهندسی شیمی

کی پاپروزنامه شریفدانشگاه شریفمعرفی فیلمجشنواره فیلم فجر
۲
۰
روزنامه شریف
روزنامه شریف
آخرین متن و حواشی دانشگاه صنعتی شریف از بزرگترین رسانه دانشگاهی کشور
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید