یک) آزمون «هالند» میگفت تیپ شخصیتیام «هنری» است. سروگوشِ خودم هم بیشتر از حد و مشتق و انتگرال، برای هنر و ادبیات و روزنامهنگاری میجنبید. اما خب مسیر زندگی همیشه منطبق بر خواستههای لحظهایِ ما نیست و چند اتفاق، من را در رشته ریاضی-فیزیک نگه داشت و بعد هم کنکور و شریف. کمی که با دانشگاه سروکله زدم و در گوشهکنارهای شریف چرخیدم، فهمیدم که من تنها «هنری»ِ شریف نیستم و خیلی از آنهایی که اینجا هستند، برای مهندسی ساخته نشدهاند اما واقعیت، جبر جامعه، فشار خانوادگی یا چیزهایی از این دست، زلفشان را به شریف گره زده. ما، بخش غیرقابل انکاری از جامعه شریف بودیم.
دو) آموزش و پرورشِ ما از «هدایت تحصیلی» حرف میزند اما شجاعت یا توانمندیِ اجرای تمام و کمالش را ندارد. هنوز سازوکار انتخاب رشته در بخش قابل توجهی از دبیرستانهای ما، طبقاتی است با یک الگوریتم همیشگی: بچهدرسخوانها ریاضی یا تجربی، شاگردتنبلها انسانی، خیلی تنبلها هنر و هرچه ماند، فنی-حرفهای و کارودانش و اینجور چیزها. هنوز دانشآموزی که معدلش در پایان متوسطه اول بالای ۱۹.۵ باشد، باید برود ریاضی یا تجربی و اگر نرود، باید فشار سنگین سرزنشها و نگاههای دیگران را تحمل کند. هنوز در ناخودآگاه مردم ما، «انسانی» مال بچهتنبلهاست و کسی که نتواند دکتر یا مهندس شود، آن را انتخاب میکند. هنر که دیگر بماند.
سه) وقتی آموزشوپرورش نتواند فرآیند هدایت تحصیلی را در دوره متوسطه دوم صادقانه اجرا کند، بخواهیم یا نخواهیم «هدایت تحصیلی» شیفت میشود به مقطع بالاتر. وضعیت امروز دانشگاهها و شکلگیری موج تغییر رشته در کارشناسی ارشد، مطلوب نیست اما مولودِ ناخواسته مجموعهای از سیاستهای اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و آموزشی است که هدایت تحصیلی در دوره دانشآموزی را تبدیل به یک تعارف میکند. سیاستگذاران این عرصه کشور اما شیپور را از سرِ گشادش دست گرفتهاند. ممنوعیت تغییر رشته در مقطع ارشد، آخرین اقدامِ سیاستی در این مسیر است که علیالقاعده باید پس از اصلاح ساختارِ هدایت تحصیلی در آموزش و پرورش اتخاذ شود، نه اولین اقدام.
چهار) نشر آرما یک کتاب دارد به نام «جنبش ناراضیان». این کتاب را دو شریفیِ قدیمی نوشتهاند. پژوهشی ارزشمند است در بابِ بررسیِ ابعاد مختلف موج مهاجرت نخبگانِ فنی-مهندسی به علوم انسانی. هرکسی میخواهد برای آموزش عالی کشور سیاستگذاری کند، باید این کتاب و کتابهای مشابهش را دست بگیرد و قصه آدمهای تغییر مسیر داده را بخواند. تا وقتی «جنبش ناراضیان» زنده است و میوه میدهد، صحبت کردن از ممنوعیت تغییر رشته، فقط منجر به شکلگیری موجهای اعتراضی و بلندشدنِ فریادها میشود. وجود امکان تغییر رشته در مقطع ارشد، نه یک حق، که در آشفتهبازارِ هدایت تحصیلیِ مدرسهای و در میانه بندهای اجتماعی و فرهنگی محکمی که بر پای «انتخاب رشته آزادانه» در مقطع متوسطه بسته شده، یک ضرورت است.
هروقت نتیجه آزمون هالندِ دانشآموزان تأثیری جدی و معنادار در هدایت تحصیلیشان پیدا کرد و هروقت تابلوهای راهنمای اولِ جاده استاندارد شد، میشود از بستنِ دوربرگردانهای وسط مسیر صحبت کرد.