خبر شهادت سردار که آمد، بهتزده شدیم؛ مثل پسربچهای که سیلی سختی خورده باشد، نای تکان خوردن نداشتیم و طنین هولناکِ فاجعه توی گوشمان سنگینی میکرد. از همان لحظههای اول، یکصدا و یککلام شدیم برای «انتقام سخت». هشتگهایمان ترند میشد و خون را توی رگهایمان به جوش میآورد. انتقام میخواستیم؛ سخت، قاطع، پشیمانکننده و محکم. دشمن پدرمان را زده بود، علمدارمان را. باید ضربه سریع و سختی میزدیم. چند روز بعد، غرش موشکها را دیدیم و کیفور شدیم. انگار انتقام سخت جدیجدی داشت شروع میشد. حس غرورمان اما چند ساعت بیشتر دوام نداشت. از آن طرف خبری از تلفات سنگین یا خسارتهای بازدارنده به دشمن نبود، از این طرف هم اشتباه پدافند و شلیک به هواپیمای اوکراینی، فاجعه بزرگی آفرید. انتقام سخت منعقد نشد، جان نگرفت. سردارمان را زده بودند و پاسخ ما؟ چند شلیک مبهم به پایگاه عینالاسد که کسی نمیداند چقدر به آمریکاییها خسارت وارد کرد، و یک شلیک دردناک به هواپیمای خودی.
همه میگفتند انتقام تازه آغاز شده اما خبری از مراحل بعدی نبود. صبر کردیم و منتظر ماندیم برای روزی که یک انتقام سخت، آنطور که درخور خون شهید عزیزمان باشد، از دشمن بگیریم. در میانههای این صبر سخت بودیم که خبر شهادت یک سردار دیگر آمد؛ دانشمندی که دوستانش او را حاجقاسمِ صنایع دفاعی کشور میدانند. «محسن فخریزاده» تا همین دوسهروز پیش برای ما یک اسمِ معمولی بود و امروز برای ما یک قهرمان ملی، یک قهرمان ملیِ گمنام، بدون نمایش. بدون اظهارنظرهای خاص، بدون جنجال، یک قهرمان که بیسروصدا برای سرزمینش زحمت میکشید، بیمنت، درست مثل یک اسطوره واقعی.
بعد از ترور شهید محسن فخریزاده هم فریادهای «انتقام سخت» بلند شده اما نه به قوتِ قبل. انگار این مردم، مردم دیماه ۹۸ نیستند. انگار نسبت به آن روزها «اعتماد به نفس» کمتری دارند. در باورهایشان اتفاقی افتاده. چیزی تکان خورده. انگار مردم تصور میکنند «انتقام سخت» رویای دوری است. از اینجایی که مردم میبینند، نشانههای روشن یک انتقام واقعی، دیده نمیشود. تلخیِ این نگرش، کمتر از شهادتِ قهرمانانمان نیست. مردمِ داغدیده را باید آرام کرد، با پاسخ قاطعِ متقابل، وگرنه داغِ شهید کمکم سرد میشود و محسن فخریزاده هم میشود یک قاب عکس کنار بقیه قهرمانهای شهید. میشود یک نام بر بزرگراههای شهر، میشود یک عکس روی بیلبوردها. میشود یک بیت شعر. میشود یک استوری و بعد چند ساعت، پاک میشود. عادی میشود.
دشمن، سرمایههای ملی ما را ترور میکند و بیعملی در برابر دشمن، اعتماد به نفسِ ملیِ ما را ترور خواهد کرد. هیچکس نمیتواند توانمندی نظامی کشور را انکار کند اما درست در چنین روزهایی است که به این توانمندی نیاز داریم. درست در همین روزها که روحِ جمعیِ یک ملت، زخمیِ ترور است. وقتِ پاسخ متقابل، وقتِ اقتدارنمایی در برابر دشمنی که تا بیخ گوشمان آمده، دقیقا همین روزهاست. آقایان، سروران، عزیزان! صبر در برابر تروریست، روا نیست. روح این ملت، زخم برداشته. التیام این درد، دست شماست. دستِ شمایی که بیش از حرف و توییتهایتان، به کنش و عملِ موثرتان مشتاقیم.