«مینوایل»، «اگزم»، «باگ»، «سو، وات؟»، «تَسک»، «آلردی»، «رِد فلگ»، «دیالوگ»، «پَنیک»، «بایاس» و... همه کلماتی هستند که محال است یک روز در شریف قدم بزنیم و نشنویم. اگر ورودی باشیم ممکن است اول تعجب کنیم، ولی اگر ترم ۳، ۴ یا بالاتر باشیم احتمالاً خودمان هم از آنها استفاده میکنیم. اصلاً معلوم نیست چرا ادبیاتمان بههمریخته شده! حتی کار به جایی کشیده است که خیلی از برنامهها (شاید بگوییم ایونت، به گوشتان آشناتر باشد) هم اسمهای انگلیسی دارند؛ مینوایل(!) معذرت میخواهم، درعینحال حواسمان هم نیست که اصلاً این برنامهها فقط مخاطب فارسیزبان دارند. چرا ما اشعار و ادبیات شیرین و پر معنای فارسی که حامل فرهنگ چند هزار سالهمان است را فراموش کردهایم و ذهن و زبانمان درگیر این کلمات شده؟ برای پاسخ به همین پرسش به گفتگو با دکتر مریم سیدان، عضو هیئتعلمی گروه زبان شریف نشستیم و در مورد این مسائل صحبت کردیم.
وضعیت زبان فارسی را در دانشگاهها بهخصوص دانشگاه شریف چطور ارزیابی میکنید؟
بیتعارف به نظرم خیلی اوضاع خوبی نیست. چه در بخش نوشتار و چه در بخش گفتار. نه فقط بین دانشجوها بلکه بین اساتید و کارکنان هم اینطور است. در بخش گفتار بزرگترین مشکل استفاده بیرویه از کلمات انگلیسی است. مثل آپشن، فکت، ریزالت، ددلاین، بکگراند، رندوم. تعدادی از این کلماتِ واردشده معادلهای فارسی دقیقی ندارند؛ اما باقیشان باوجود معادل دقیق باز هم استفاده میشوند. مثلاً واو؛ درحالیکه در فارسی معادل وای را داریم. یا گزینه و پسزمینه بهجای آپشن و بکگراند. یک خاطرهای هم از این موضوع بگویم. سال ۹۰ که من تازه میخواستم وارد شریف شوم، کارشناسی با من تماس گرفت و گفت: «برای تایم شیت مزاحم شدم.» آن زمان هم من تازه فارغالتحصیل شده بودم و در فرهنگستان زبان و ادب فارسی کار میکردم و به این موارد حساس بودم. یکلحظه با تعجب گفتم چی؟! میتوانستند بگویند «میخواهم برنامه درس را هماهنگ کنم». این موارد بهخصوص در دانشگاه شریف خیلی زیاد است.
در بخش نوشتار میتوان به غلطهای املایی زیاد و بیتفاوتی نسبت به آنها اشاره کرد. مثلاً کلمات انضباط، حواس، هرس جزو اشتباهات مصطلح هستند. اشکالات دستور زبانی بسیار بسیار زیادند. ما فکر میکنیم؛ چون زبانمان فارسی است، فارسی را بلدیم اما درواقع خیلی هم فارسی نمیدانیم؛ چون اصولی یاد نگرفتهایم. در برگههای امتحانی جملهبندیهای آشفته و مبهمنویسی را نیز زیاد میبینم. دانشجو یک مفهومی را میخواهد بگوید، اما نمیتواند درست و منسجم آن را بیان کند. یک موضوع جالب دیگر هم استفاده مکرر از ایموجیها (شکلک) در امتحانهاست. مثلاً دانشجو میداند که پاسخش درست نیست. دوتا نقطه میگذارند به نشانه چشم، با دوتا پرانتز که نشانه لبخند یا ناراحتی است!
به نظر شما ریشه این مسائل کجاست؟
سیستم آموزشی نقش بسیار تعیینکنندهای دارد و ما ضعیف عمل میکنیم. حتی زمانی زنگهای انشا را حذف کرده بودند. معلم همینطور موضوعی میداد و بچهها هم از روی همدیگر یا به کمک والدین چیزی مینوشتند. اهمیت زنگ انشا درک نشده بود. امیدوارم الان وضعیت بهتر شده باشد. اما نمیتوان تنها از عوامل بیرونی و سیستم مدرسه و دانشگاه گله کرد. خودمان هم نوعی تنبلی یا بیتفاوتی یا بیتوجهی در این زمینه داریم. سرانه مطالعه پایین هم مسئله قابلتوجهی است.
در موضوع گفتار به ورود واژههای بیگانه اشاره کردید. این موضوع را چقدر میتوان یک «مشکل» تلقی کرد؟
خیلیها میگویند ورود متعدد واژههای بیگانه دارد به زبان صدمه میزند. برخیشان اضافه میکنند باید برگردیم به زبان فارسی اصیل که اصطلاحاً فارسی سره گفته میشود. این هم یک نوع دیدگاه است؛ اما کار بسیار سختی است. اینجا سؤالی برای من پیش میآید. ورود واژههای بیگانه پدیده تازهای نیست و بارها در تاریخ شاهدش بودیم. آیا میتوانیم بگوییم زبان فارسی صدمه دیده؟ اتفاقاً به نظر من ورود بسیاری از کلمات عربی، موجب غنیتر شدنش شده است. اصلاً یکی از روشهای گسترش زبان، همین وامگرفتن واژههاست، البته نباید بیرویه باشد. روش دیگر هم واژهسازی است که اتفاقاً زبان فارسی به دلیل توان ترکیبسازی بالا، قدرت زیادی در این زمینه دارد. هر زبانی این ویژگی را ندارد. زبان فارسی در هر دورهای از یکزبان بیگانه تأثیر گرفته است. مثلاً در سده ۶ و ۷ از عربی واژههای زیادی به زبان فارسی اضافه میشود. چون یک عده نویسندگانی برای اینکه هنر نویسندگی و سواد ادبی خود را نشان دهند، از کلمات عربی سخت استفاده میکردند. نثری به نام نثر فنی یا مصنوع به وجود آمد که بسیار سخت و پیچیده است. موقع خواندن هیچی نخواهید فهمید مگر تمام مدت یک فرهنگ لغت عربی کنارتان باشد! در طی حملات اعراب هم بهکرات کلمات عربی وارد زبان فارسی شدند. بازه دیگری از زبان ترکی کلمه وام گرفتیم. مثلاً شلوغ، آقا، داداش، اتراق. سده هفتم و هشتم هجری، زمانی که حکومت خوارزمشاهیان بهوسیله مغولها برچیده شد (عصر حافظ)، تعداد زیادی کلمه از مغولی وارد زبان ما میشود. مثلاً قیچی یا تومان؛ همین واحد پولمان! اینقدر این موارد زیاد و پرتکرار هست که دیگر بیگانه بودنشان حس نمیشود و انگار فارسی شدهاند! پس این نظریه که زبانی کاملاً خالص و بهدوراز واژههای بیگانه داشته باشیم، دور از واقعیت است. هیچ زبان خالصی وجود ندارد. همین انگلیسی هم بهکرات از فرانسوی، لاتین، یونانی و بسیاری زبان دیگر وامگرفته است. خود ما هم زیاد وام دادهایم. مثلاً به تعدد کلمه فارسی در هندی وجود دارد. میخواهم بگویم امری گریزناپذیر است.
من مشکل اصلی را جای دیگری میبینم که اتفاقاً چندان به آن توجه نمیکنیم. تعدد استفاده از کلمات انگلیسی دایره واژگانی ما را محدود میکند. این آسیب اول به خودمان میرسد نه به زبان. هرچند اگر بیرویه باشد شاید به زبان هم آسیب بزند. مثلاً داخل دانشگاه اگر بپرسید: «میآیی برویم ناهار بخوریم؟»، ۹۰ درصد دانشجوها میگویند: «اوکی!». من که جز اوکی پاسخی به این نوع سؤالات نشنیدم! بهجای اوکی میتوان جایگزینهای متعددی استفاده کرد. مثلاً باشه، بریم، خیلی خب، چه فکر خوبی، وای اره خیلی گشنمه! آخجون! هرکس باتوجهبه حس و حالش میتواند یک چیز بگوید که هرکدام بار عاطفی متفاوتی دارد. مثلاً «موافقم» کمی رسمیتر است. «آخجون» صمیمیتر و خوشحالتر است و با «باشه» فرق میکند. اما «اوکی» تمام گستره این طیف را پوشش میدهد و این امکانها را از ما میگیرد. این تنگ بودن دایره واژگانی دارد روی عواطف و روابط ما تأثیر میگذارد. ما ناتوان شدیم از بیان احساساتمان. به قول شازده کوچولو: «زبان سرچشمه سوءتفاهمهاست.» ممکن است من همینجوری یک چیزی به دوستم بگویم و او ناراحت شود. من واقعاً منظوری نداشتم اما نمیتوانم خودم را کاملاً بیتقصیر و طرف مقابل را زودرنج تصور کنم. منم که امکانات زبان را نمیشناسم و نمیتوانم با استفاده درست از واژهها منظورم را دقیق برسانم. همچنین به نظرم هنوز هم استفاده از بسیاری از این کلمات انگلیسی عادی نشده و شاید اگر از دانشگاه و فضای مجازی خارج شویم، دیگر به کار نروند. بین همان جامعهای که استفاده میشود هم به دلیل بیگانه بودنش، بعضاً بین افراد بار معنایی متفاوتی دارد و ممکن هست برداشتهای کاملاً متفاوتی از یک اصطلاح رخ بدهد. تمام این مسائل برای ایموجیها هم صادق است. یک دورهای خیلی درباره ایموجیها صحبت میشد. الان دیگر خیلی رایج شده. من خودم هم یک دورانی کنار نیامده بودم؛ اما کمکم دارم عادت میکنم! ایموجیها هم میتوانند در صورت استفاده بیرویه ما را ناتوان کنند. منِ نوعی دیگر نمیتوانم با کلمات احساساتم را بیان بکنم و اولین آسیب را خودم دارم میبینم.
هرچند اگر این موارد وارد نوشتار رسمی بشود، میتواند در درازمدت به زبان هم صدمه برساند. در طول تاریخ وجود افرادی مثل سعدی، حافظ و فردوسی که با آثار خود به حفظ و انتقال زبان فارسی کمک کردهاند، این زبان را در مقابل تمام تهدیدها حفظ کرده است. ما هم در دوره خودمان با داشتن چند نویسنده و شاعر بزرگ، میتوانیم بدون نگرانی زبان را به دورههای بعدی منتقل کنیم.
چه دلایلی موجب ورود کلمات بیگانه به زبان فارسی میشوند؟
درگذشته جنگها مانند دوران مغول یا جنبههای دیگری مثل تغییر مذهب و پذیرش دین اسلام مؤثر بودهاند. یکی از نمودهای تغییر زبان با غلبه فرهنگی در قرن هجدهم و نوزدهم میلادی، استعمار است؛ هندوستان و کشورهای آفریقایی از این مواردند. اما ما در دوره معاصر در وضعیت جدیدی قرار داریم. دلیلش هم این است که کشورهای غربی قدرت اقتصادی بیشتری دارند و دانش و فناوری غالباً از آنجا میآید. وقتی یک دستگاه تازه مثل کامپیوتر تولید میشود، تا ما واژهای فارسی جایگزین کنیم، همان واژه انگلیسی رایج میشود. همچنین در فضای مجازی هم پیشرفتهتر هستند. خیلی واژهها مربوط به فضای مجازی است. دلیل دیگر، روانشناختی است؛ تصور میکنیم فرهنگ آنها از ما برتر است و ما هم اگر کلمات انگلیسی، استفاده کنیم باسوادتر هستیم. عامل دیگری را هم پیشتر اشاره کردم. تنبلی باعث میشود به سراغ کلمات راحتتر برویم؛ استفاده از "اوکی" از اینکه بخواهیم فکر کنیم تا چطور احساساتمان را با کلمات متنوعتری بیان کنیم، راحتتر است.
این مسئله چقدر مهم و جدی است که بخواهیم در قبالش کاری انجام بدهیم؟
بهترین کار، داشتن آگاهی است؛ زبان، کارکرد و تأثیرش در زندگی را بشناسیم. در کلاس بچهها میگویند: «زبان مگر چه چیز مهمی است؟ صرفاً میخواهیم با زبان یک ارتباطی برقرار کنیم.» این سطح حداقلی زبان است؛ ما میتوانیم تا سطوح بالاتر هم برویم. وقتی میخواهیم یک رابطه عاطفی برقرار کنیم مهم است چه حرفهایی بزنیم. گاهی بهخاطر نوع واژههایی که به کار میبریم سوءتفاهم ایجاد میشود. فرض کنید میخواهیم یک مطلب علمی را بیان و فکری را منتقل کنیم؛ زبان و اندیشه خیلی با هم درآمیختهاند. ما با واژهها فکر میکنیم، هرچقدر کلمات ما غنیتر باشد، عمق اندیشههایمان بیشتر است. اگر به لایههای بالاتر برویم به جنبههای دیگر زبان هم دست پیدا میکنیم؛ بنابراین شناختن زبان و استفاده صحیح از واژهها میتواند کمک کند اندیشههای متعالیتری داشته باشم و آنها را تبدیل به کلمه کنیم و در نتیجه بیان بهتری داشته باشیم.
برای اینکه ما دانشجویان دانش زبانیمان را غنیتر کنیم، چه پیشنهادی دارید؟
هیچچیز بهاندازه کتاب کمک نمیکند. کلاس و دورهها هم خوب است، ولی بهپای کتاب نمیرسد. بدیعالزمان فروزانفر، کسی که درباره مولانا و شاعران دیگر کارهای زیادی کرده، در خاطراتش میگوید: «وقتی از خراسان به تهران آمدم، هر جایی که حرف میزدم کسی توجه نمیکرد، نمیتوانستم افراد را تحتتأثیر قرار دهم. بقیه میگفتند نوشتهها و صحبتهایم ساختگی است. با پیشنهاد یکی از دوستان سراغ شاهنامه رفتم و در طول یک سال دو بار شاهنامه را خواندم و سعی کردم بعضی بیتهایش را حفظ کنم. بعد از آن روی زبانم بسیار تأثیر گذاشت و متحول شدم.» شاهنامه ممکن است واژههایی داشته باشد که الان کاربردی ندارند، ولی مطالعه شاهنامه به ما الگو میدهد. توانایی ساختواژه و تنوع دادن به کلمات را از فردوسی یاد میگیریم. این مطالعات تأثیر غیرمستقیم دارد. بزرگترین آثار ادبی فارسی، قدیم، کلاسیک، جدید و ترجمههای خوب را بخوانید.
بهصورت مشخص چه کتابها و آثاری رو پیشنهاد میکنید؟
آثار ادبی کلاسیکمان را همگی میشناسیم. اگر از معاصران بخواهم بگویم، کتاب «به زبان آدمیزاد» نوشته رضا بهاری، درباره نامههای رسمی و اداری است. به زبان طنز بیان میکند ما به چه شکل مینویسیم که دیگران نمیفهمند. کتاب «مزخرفات فارسی» از رضا شکراللهی هم آمیخته به طنز است. کتاب «غلط ننویسیم» آقای ابوالحسن نجفی هم خوب است. در انتخاب رمان هم به مترجم خوب است دقت کنیم. مثلاً ترجمههای ابوالحسن نجفی به دلیل تسلط بسیار بالا به زبان فارسی، محمد قاضی و یا کریم امامی قوی هستند.
استفاده از کلمات انگلیسی بین اساتید هم رایج است. آنها چه کارهایی انجام دهند؟
نیاز است اساتید هم به این موضوع اهمیت دهند چراکه روی دانشجوها تأثیر زیادی دارند. بعضیشان رعایت میکنند؛ ولی چندین سال کتاب و مقالات انگلیسی خواندن بههرحال اثر میگذارد و عادت ایجاد میکند. اخیراً با چند نفر که سالها خارج زندگی میکردند مواجه شدم. برایم جالب بود وقتی میخواستند فارسی حرف بزنند، سعی میکردند کلمات فارسی به کار ببرند و کلمات انگلیسی یا فرانسوی را کمتر استفاده میکردند. این نشان میدهد اگر آدم بخواهد میتوانند.
کلام آخر؟
دلم میخواهد یک بیت از سعدی بخوانم که راجع به زبان فارسی است. سعدی این شعر را وقتی سروده که اوج ورود واژههای عربی به فارسی است:
چو آب میرود این پارسی به قوت طبع
نه مرکبی است که از وی سبق برد تازی
زبان فارسی مثل آبی جاری به ذات طبعش نیرومند، در حرکت است. این مرکبی نیست که زبان عربی بخواهد از آن پیشی بگیرد. حالا راجع به واژههای بیگانهای که وارد فارسی میشوند، هر زبانی که باشد میتوان این شعر را همیشه به آن نسبت داد. اگر حواسمان باشد و آگاهی داشته باشیم این زبان حفظ خواهد شد.