متولد سال انقلاب در آبادان است اما جنگ خانوادهاش را از جبهه جنوب به نزد قوم و خویش در شیراز میکوچاند تا در شهر حافظ و سعدی بزرگ شود. از پنج سالگی قرآن و شاهنامه و خواندن و نوشتن را نزد پدر میآموزد؛ پدری که شعر زیاد از بر بوده و عناصر فرهنگی ذهن او را با شعرهایش پیریزی کرده و هنوز هم نام بردن از پدر، چشمش را تر میکند. هشتسالگی و کلاس سوم دبستان جاییست که اولین شعرش را میگوید تا شعر بخش جداییناپذیر زندگیاش شود. گفتوگوی کوتاه ما با او هم خالی از شعر نبود و به هر بهانهای بیتی از زبانش میشنیدیم.
شما رتبه ۸ کنکور سراسری بودید ولی دانشگاه شیراز را برای تحصیل در دوران کارشناسی انتخاب کردید. دلیل خاصی داشت؟
در دوران مدرسه همیشه بین درس خواندن و شعر گفتن درگیر بودم و رفتوآمد داشتم. جو ادبی و فرهنگی شیراز در پختگی شعرم کمک زیادی کرد، چرا که توانستم در سنین نوجوانی وارد انجمنهای ادبی شیراز شوم و با شاعرانی چون نصرالله مردانی و احد دهبزرگی و خلیل جمالی معاشرت داشته باشم. سال دوم دبیرستان هم رتبه سوم مسابقات شعر کشور را کسب کردم. بعد از آن کمی از شعر جدا شدم و رفتم سراغ درس و المپیاد فیزیک که مدال برنز را برایم به دنبال داشت و بعد هم کنکور که در نهایت به رتبه ۸ منجر شد. در واقع دو سال اول دوره دبیرستان به شعر گذشت و دو سال آخر به درس و المپیاد و کنکور. دوره کارشناسی هم تقریبا همین بود؛ دو سال اولش را را برای ادبیات و شعر گذاشتم و دو سال آخرش را برای درس و کنکور ارشد.
برای دوره کارشناسی دانشگاه شیراز را انتخاب کردم، چرا که میخواستم فعالیتهای فرهنگی و ادبیام را ادامه دهم و جدا شدن از محیط ادبی و فرهنگی شیرار مانع این خواستهام میشد. البته با شریف ارتباط داشتم و در دوره کارشناسی چندباری به شریف آمدم و جزوههای درسها را هم حتی میگرفتم، چون دوستان المپیادی من برق شریف بودند. از سوی دیگر فشار درسی در جایی مثل شریف زیاد بود و فرصت دنبال کردن شعر را به من نمیداد.
سال ۷۷، ترم چهار که بودم، نفر اول مسابقات شعر کشور شدم؛ مسابقاتی که مرحوم قیصر امینپور داوریاش را بر عهده داشت و فرصتی دست داد تا یک هفتهای محضرش را درک کنم. البته در بخش داستان کوتاه هم که یکی از داورانش سیدمهدی شجاعی بود، نفر برگزیده شدم:
درست مثل درختی که شاخههایش زیر بار میوه خمیده است و عابری میجوید در آستانه هر چهار فصل، به انتظار کسی ایستادهام/ دلم پرندهایست که دنبال عشق میگردد و ذات عشق قشنگ است/ همین که عشق بورزی به یک نفر کافیست/ و مرد باید باشی که تکههای دلت را به روی دست بگیری و بین مردم زیبای شهر پخش کنی/ …
شما به عنوان سکاندار فرهنگ دانشگاه چه برنامههایی در سر دارید؟
یکبار با دکتر ملکی، معاون فرهنگی اسبق دانشگاه صحبت میکردیم و او فرهنگ را پاشنه آشیل شریف نام نهاد. در واقع شریف در فرهنگ به اندازه آموزش و پژوهش رشد و توسعه نداشته. من الآن با گروهها و فعالین دانشجویی مشغول صحبت هستم و بعد با توجه به صحبتها و مشورتها برنامههایم را اعلام میکنم. البته خلاصه برنامه معاونت در دوره جدید در سه کلمه خلاصه میشود: همدلی، نوآوری و توسعه.
همدلی به این معناست که همه ما اعضای یک خانواده هستیم و باید بتوانیم با هم حرف بزنیم و همدیگر را تحمل کنیم و در خانهمان که دانشگاه است، کنار هم کار کنیم. من هم به نوعی سکاندار کشتی هستم و باید بتوانم همه را در این کشتی سوار کنم و با کمک هم برای اعتلای فرهنگ دانشگاه کار کنیم. در همین راستا جلسات مفصلی با گروههای مختلف خواهم داشت و پای حرفهایشان خواهم نشست.
از سوی دیگر شریف باید در فرهنگ هم مثل آموزش و پژوهش و تکنولوژی و کارآفرینی و … سرآمد باشد. نیاز به نگاه تازهای به فرهنگ داریم؛ نوآوری فرهنگی، کسبوکارهای فرهنگی، ایدههای فرهنگی و حتی استارتآپهای فرهنگی میتوانند جایشان را در شریف پیدا کنند و ما را از مصرفکننده به تولیدکننده محصولات فرهنگی مبدل نمایند.
توسعه فیزیکی، سازمانی و فعالیتی هم رکن دیگر برنامه معاونت است. دانشگاه در سالهای اخیر توسعه زیادی از نظر ساختمان و فضاهای آموزشی و اداری داشته اما سهم فرهنگ صفر بوده و فضای در اختیار معاونت فرهنگی همان فضاییست که از ۲۰ سال پیش اختصاص داده شده. من از رئیس دانشگاه قول گرفتهام که فضاهای جدیدی در اختیار معاونت فرهنگی قرار دهد تا بعد از کرونا، بچهها گشایش قابل توجهی در این زمینه ببینند. توسعه سازمانی و اداری هم مهم است، چرا که برای افزایش کمی و کیفی فعالیتها به ساختاری توسعهیافته نیاز داریم ولی در بین معاونتهای دانشگاه، توسعهنیافتهترین ساختار را معاونت فرهنگی دارد. معاونت فرهنگی به چارت اداری مشخص و مدیریتهای میانی نیازمند است تا بچهها بتوانند حرفشان را به آنها بزنند و مستقیم سراغ معاون نیایند؛ مدیران و کارشناسانی که زبان بچهها را بفهمند و به معاون هم دسترسی داشته باشند. توسعه فعالیتها نیز از این جهت مهم است که معاونت فرهنگی فقط معاونت فعالین دانشجویی نیست و باید برای همه دانشجوها، استادان و کارمندان دانشگاه برنامههایی تدارک ببیند.
ارتباطتان با دانشجوها و فعالین فرهنگی چهطور خواهد بود؟
ارتباط سازمانیافته را به حضور مستقیم در جایی مثل شبکههای اجتماعی ترجیح میدهم، چون به هر حال وقت محدود است و کارهای زیادی وجود دارد و خیلی از مسائل هم در سطح دانشگاه دیده میشود که متولی مشخصی ندارد و به حوزه فرهنگ مرتبط است. سعی میکنم جلسات مستمر و ارتباط سازمانیافته و منظم با همه گروهها و دانشجوها داشته باشم.
شیوع کرونا و مجازی شدن دانشگاه به نظر به فعالیتهای فرهنگی ضربه قابل توجهی را وارد کرده است. برنامهای برای جبران این ضربه دارید؟
باید از ظرفیتهای دنیای مجازی بهتر استفاده کنیم؛ مثلا برای برنامههای مجازی میتوانیم سراغ استودیوهای فرهنگی برویم تا برنامهها سرزندهتر و جذابتر باشند و با چند دوربین تصویربرداری شود. نوآوری در ارائه محتوای دیجیتال و افزایش جذابیت بصری برنامههای مجازی نیاز فعالیتهای فرهنگی در دوران کروناست. همچنین من عقیده به برنامههای نیازمحور دارم. باید از سطح دانشگاه افکارسنجی و نیازهای گروههای مختلف دانشجویی را بررسی کرد تا بتوان برنامههای نیازمحور ارائه نمود. کرونا از شور و هیجان اجرایی و حاشیههای برنامهها کاسته و فرصت خوبی برای افکارسنجی و نیازسنجی و برنامهریزی و توسعه فیزیکی فراهم کرده. میتوان کارهایی در این مدت انجام داد که تا سالها برای معاونت بماند. جامعه ما تغییرات شدیدی را در حوزه فرهنگ تجربه میکند و باید حواسمان جمع این تغییرات باشد. مهم این است که به بچهها بگوییم در کنار همه چیزهای دیگر، یک فرهنگ غنی هم در این مملکت از دیرباز وجود داشته که در طول تاریخ با مردمان ما بوده و نسل به نسل منتقل شده است.