سنگ قبرهای ایستادهای که ارتفاع آنها از نیممتر تجاوز نمیکرد. رنگشان سفید بود ولی در ذهنم سیاه بودند. نسبت به کسانی که در آن زیر دفن شده بودند حس بدی داشتم. همانطور نگاهم به سنگ قبرها بود تا با این جمله برخورد کردم:
No more need wander your loving mumy, sisters and brothers
آن حس ناخوشایند حالا با یک دلسوزی متناقض همراه شده بود.
جنگها در طول تاریخ یادگاریهای زیادی از خودشان به جا گذاشتهاند. بیش از ۷۰ میلیون جان گرفته شده، یادگاری گرانیست از روزهایی که فقط ۸۰ سال از آن گذشتهایم. بهای سرکشی قدرتهای دنیا در جنگ جهانی اول و دوم. روایتهای تکاندهنده از آن روزها مثل کشتار یهودیان و جنایت ژاپنیها در نانجینگ (۱) چین باقی مانده است که هرکدام داستان غمانگیز و پرکششی دارد. خیلی از کشورها در این دفتر تاریک جنگ جهانی، صفحهای برای خود اختصاص دادهاند. اگر تورقی در این دفتر کنیم، احتمالا صفحهها مخلوطی از کشتار، نابودی، فتوحات، سازههای تخریبشده، احساس افتخار به جنایت و سرخوردگی ناشی از تحقیر باشد. اما یکی از این صفحات تقریبا هیچ نشانی از پیروزی و پیشروی ندارد و در آن فقط از قحطی و غارت و جانهای گرفتهشده گفته شده و اتفاقا از صفحههای پر و پیمان این دفتر است. این صفحه متعلق به ایران ماست.
در هر دو جنگ جهانی علیرغم اعلام بیطرفی، ایران آسیب زیادی از متفقین دید و یکی از بزرگترین قحطیهای تاریخ، در روزهای جنگ اول از سال ۱۲۹۶ تا ۱۲۹۸ در ایران اتفاق افتاد؛ قحطی بزرگی که آمار تلفات آن در مقیاس چند میلیون ذکر شده و به گواهی تاریخ، انگلستان نقش مهمی در این تلفات داشته است. فیلم «یتیمخانه ایران» هم سعی کرد که ماجرای این قحطی را نقل کند و همانجا این سوال را مطرح میکند که چرا خیلی از مردم ایران از این داستان خبری ندارند و حتی در کتابهای تاریخ مدارس هم اشارهای به این قحطی و نقش انگلیس نشده است. در جنگ دوم هم با وجود اعلام بیطرفی، ایران از سوی متفقین و با محوریت شوروی و انگلیس اشغال شد اما خسارات آن به اندازه جنگ جهانی اول نبود و چون مقاومت قابل توجهی از طرف ایران صورت نگرفت، کشتههای زیادی هم در جنگ دوم به جا نماند.
ایران تنها کشوری نبود که به اشغال متفقین درآمد. یکی از معضلات اشغالگرها در روزهای جنگ جهانی، سربازهای کشتهشده آنها در کشورهای مختلف بود. هزینه بازگشت اجساد زیاد بود و به همین علت متفقین تصمیم گرفتند که سربازها در همان کشورها خاک شوند. به همین منظور، کمیسیون جنگهای مشترکالمنافع (۲) با محوریت انگلیس برای سازماندهی گورستان افراد بهجایمانده در کشورهای مختلف به وجود آمد. کشورهای زیادی این گورستانها را در خود جای دادهاند و ایران هم یکی از این کشورهاست.
اگر از مترو قلهک حدود ده دقیقه به سمت بالای تهران حرکت کنید و وارد خیابان دولت شوید، به دیوار پشتی سفارت انگلستان میرسید که یک در چوبی قدیمی آنجا وجود دارد. پشت در باغ، زمینی ۲۰هزار متر مربعی متعلق به سفارت انگلیس برای اجساد متفقین در نظر گرفته شده است؛ باغی که البته ماجراهای زیادی در مورد حق مالکیت آن وجود دارد.
در بین قبرها از اسامی انگلیسی گرفته تا هندی، لهستانی و روس، از بچه گرفته تا پیر و زن و مرد دیده میشود.
سنگ قبرها یکدست است و طبق قانون همان کمیته زمین اطراف آنها چمن شده و یک صلیب بزرگ هم در میانه گورستان به عنوان نشان معماری قرار گرفته است. روی سنگها هم یک نشان خاص به عنوان هنگ یا گروهی که سربازها در آنها مشغول به خدمت بودند، حک شده است.
سنگهایی هم دیده میشود که خبر میدهند جنازهها ناشناس دفن شدهاند و فقط از طریق لباس و اینجور نشانهها هنگ آنها شناسایی شده و البته قبرهایی فقط به نشان یادبود هستند و جنازهای زیر آنها نیست. ناگفته هم نماند که عدهای از اهالی قدیمی معتقدند که اصلا هیچجنازهای در این گورستان خاک نشده است.
راستش را بخواهید برای من که روایتهای تلخ روزهای جنگجهانی در ایران، مثل صحنههای فیلم «در چشم باد» یا «مدار صفر درجه» در ذهنم تکرار میشد، قدم زدن بین قبرها با حس نفرت به این سربازها همراه شده بود، بهخصوص که اینطور در خاک ایران با افتخار و عزت خاک شده بودند.
همچنان که آن بین قدم میزدم، متنهایی را که در قسمت پایین بعضی از سنگها نوشته شده بود میخواندم. از قرار معلوم این متنها به درخواست خانواده اجساد نوشته شده بودند. گاه یک جمله از انجیل یا کتاب مقدسشان و گاه یک جمله کوتاه به دلخواه. تا این که به این سنگ قبر رسیدم.
سربازی که خانوادهای داشته، سربازی که عشقی داشته، سربازی که آرزوهایی داشته و در ۲۸ سالگی کیلومترها دور از خانه دفن و احتمالا در زمانی که میخواسته از زندگی لذت ببرد، اسیر سرکشی صاحبان سیاست شده است. شاید اصلا به زور مجبور شده باشد. بدون شک او از نقش متجاوز خارج نمیشود اما حالا نگاه من به او رنگ دلسوزی هم گرفته است و فقط شاید خود خدا خبر داشته باشد که چه اندازه سرباز در طول تاریخ، ناخواسته اسیر جنگها شده باشد.
در ابتدای گورستان یک سازه گنبدی شکل هم قرار داشت؛ سازهای که به عنوان نماد ایران ساخته شده بود و در این نوع گورستانها که تحت نظارت کمیته هستند، متناسب با هرکشور، سازهای ساخته میشود. زیر آن قرار گرفته بودم و به قبرهایی نگاه میکردم که آخرین سنگ آنها حوالی سال ۱۹۴۵ نصب شده بود. به روزهای جنگ جهانی فکر میکردم و آهنگ «نفرین به جنگ، نفرین به ظلم» چاووشی در ذهنم پخش میشد.
۱ – پیشنهاد میکنم کتاب نانکینگ را در این باره بخوانید. احتمالا نظرتان درباره ژاپنیهای معصوم عوض خواهد شد.
۲- The Commonwealth War Graves Commission