پای آثار نولان که درمیان باشد، سخت میتوان سخن گفت؛ عدهای کلا با کارگردان هالیوودیجماعت مشکل دارند و فیلتر سرچشان برای فیلم روی اسم با «فسکی» گره خورده است، عدهای هم هستند که نولان را به مثابه پیامبری میدانند که مشابهاش نبوده، نیست و نخواهد بود و اصلا کوبریک و کاپولا و تارکوفسکی و اینها نداریم. یکسری هم این وسط هستند که میان ایندو در نوساناند. این را برای هر ۳ گروه مینویسم! گروه اول که هنگام خواندنش بر من احسنت میگویند، در حالی که فریم عینکشان را با انگشت سبابه به بالا هدایت میکنند و دستی بر ریش بلند خود میکشند، گروه دوم انواع اقسام فحشها را بر من نثار میکنند و ممکن است من را عقدهای خطاب کنند و آن وسطیها هم شاید توپ استدلالم به آنها بخورد و کمی به فکر فرو بروند. با این حال این نظر من است که Interstellarبا آنکه فیلم خوبی است، تکرار میکنم فیلم خوبی است، اما جای کار خیلی بیشتری داشته و نولانی که Inception، سهگانه بتمن، Prestige، Memento و حتی بیخوابی را قبلا ساخته، این اثر برایش یک عقبگرد به حساب میآید.
روایت فیلم برخلاف اکثر آثار نولان دچار سکته میشود؛ به گونهای که اواسط فیلم، فیلم به نفسنفس میافتد و سعی میکند به جای ضربه زدن، با توصیفات علمی فیلم را جلو ببرد، به جای پیشبرد داستان، کارکرد علمی فیلمنامه را توجیه کند و اصلا ضربههایی به قدرتمندی آغاز و پایان فیلم نمیزند. اگر فیلم در ذهنتان تازه و جاندار است، بگذارید ۳ صحنه را در ابتدا، اواسط و اواخر فیلم با هم مرور کنیم. از ضربههای اساسی اول فیلم اتاق مورف و اتفاقات به ظاهر ماوراءالطبیعهایست که بیننده را کاملا درگیر خودش میکند، این ضربهها ادامه دارد تا اواسط فیلم که کوپر و همراهانش در فضاپیما هستند و حدود نیمساعت از فیلم صرف توصیف نظریات کرمچاله، سفر در زمان و حتی عشق میشود. البته که نولان موفق میشود فیلم را از این افت خلاص کند و با ورود به سیارات ضربههایش را دوباره به مخاطب وارد کند اما نمیتوان منکر این قضیه شد که فیلم در حد نیمساعت ضربانش یک خط راست میشود؛ چیزی که در سایر فیلمهای نولان خیلی کمتر به چشم میخورد.
شخصیت منفی (یا حتی ضد قهرمان) فیلم درنمیآید؛ اگر Interstellar را همین الان در ذهنتان بیاورید، کدام شخصیتها در ذهنتان میآیند؟ کوپر، دخترش، همقطاران کوپر در فضاپیما، حتی پروفسور برند. کمی بیشتر فکر کنید، بله فیلم شخصیت منفی داشت! فضانوردمان با بازی مت دیمون. اما اینقدر داستان پیچ و تاب میخورد و مان خام و پرداختنشده باقی میماند که ممکن است اصلا یادتان نماند مت دیمون هم در فیلم بوده! چیزی که اصلا در دیگر فیلمهای نولان به ذهن نمیرسد. میگویید نه؟ به سهگانه بتمن فکر کنید، به Prestige، به Memento و حتی به Insomnia.
بعضی روابط بین کاراکترها در فیلم درنمیآید؛ امیلیا شخصیتش هیچجوره درنیامده و اگر خردهصحنههای خوب و انسانیاش را در نظر نگیریم (مثل صحنه جدایی از سفینه اصلی)، در مجموع هیچ چیز مثبتی به فیلم اضافه نمیکند و حتی گاهی رفتارهایی از خودش نشان میدهد که با ماهیت یک دانشمند و فضانورد در تناقض است. در واقع امیلیا همانقدر مثبت است که ربات در فیلم! علاوه بر این رابطه مورف و برادرش در بزرگسالی هم درنیامده، در مجموع اگر کوپر و بچگیهای مورف و تعاملات کوپر را در نظر نگیریم، فیلم از لحاظ شخصیتپردازی شاید خوب باشد اما در حد نولان نیست.
گذشته و آینده لنگ در هوا مانده است؛ یک لحظه کاب را از Inception تصور کنید، چگونه در طول جریان فیلم ما تکهتکه با گذشتهاش آشنا شدیم و در نهایت تکههای پازل گذشته، حال و آینده را در کنار هم قرار دادیم. حال کوپر را تصور کنید، به جز اینکه میدانیم او قبلا فضانورد ناسا بوده و به دلایلی که باز هم نمیدانیم دچار سانحه شده، دیگر چه میدانیم؟ هیچ! هر چند کوپر در طول فیلم شخصیتش ساخته شده و نیاز به پیشزمینه برایش کمتر حس میشود اما به هرحال این مورد او را از شخصیتهای اصلی دیگر فیلمهای نولان عقبتر میاندازد.
دنیای آخرالزمانی فیلم خوب و درستوحسابی و دلچسب درنمیآید؛ ببینید چیزی که نولان در تمام فیلمهایش بینقص میسازد دنیای آن است. از Inception و دنیای خواب و خیالش بگیرید تا خلق گاتهامسیتی. اما در Interstellarچنین چیزی رخ نمیدهد. در واقع در نیمه اول فیلم که در زمین جریان دارد، ما دنیایی را میبینیم که به دلایل تغییرات اقلیمی با اتفاقات و حوادث شدیدی روبهروست و نیاز به غذا به اولویت اصلی همه تبدیل شده اما ما فقط اینها را میشنویم و یا در بهترین حالت مزارع انبوه به جای کارخانهها را میبینیم. در واقع میبینیم که رئیس مدرسه میگوید «ما به کشاورز بیشتر نیاز داریم تا مهندس کوپر، تو اینو از همه بهتر میدونی» یا میبینیم که گردوخاک زندگی مردم را در ظاهر فلج کرده اما هیچ نمودی از آن در دنیا به چشممان نمیخورد. انگار که حرفها برای باور این دنیا کافی است. به نظرم نولان در دوراهی بین پرورش رابطه مورف و کوپر و پرورش دنیایش مجبور شده اولی را به دومی ترجیح دهد (حتی به نظرم تصمیم درستی گرفته است) و در نهایت ما را با آخرالزمان ناقصش تنها گذاشته است. برای آنکه نمونهی شدیدتری از این نوع آخرالزمان را ببینید، به نظرم فیلم The Roadو دنیایش را تماشا کنید. البته که فیلم رفتار شدیدتر و ترسناکتری ارائه میدهد اما خودتان ایده را میگیرید که بحران اقلیمی چقدر ملموستر میتوانسته جلوه کند.
با تمام اینها نباید بیانصاف باشیم. Interstellar درمجموع فیلم خوبیست؛ فیلمی که از جلوههای ویژه و مبنای علمی تا وجهه انسانی بخشیدن به مباحث و موسیقی متن در آن عالی عمل میکند، فیلمی که ب هرحال مخاطب را تا انتها پای نمایشگر مینشاند و او را با خود همراه میکند و فیلمی که مخاطب را به فکر وامیدارد. اما وقتی استانداردهایمان را برای نولان تعریف میکنیم باید گفت که Interstellar برایش یک عقبگرد از نظر داستانسرایی و فیلمسازی محسوب میشود.