ویرگول
ورودثبت نام
روزنامه شریف
روزنامه شریفآخرین متن و حواشی دانشگاه صنعتی شریف از بزرگترین رسانه دانشگاهی کشور
روزنامه شریف
روزنامه شریف
خواندن ۵ دقیقه·۱۰ ماه پیش

نگهبان دشت

اوایل اردیبهشت‌ ۱۴۰۳، در روستای «یلی بدارق» -از توابع شهرستان کلاله استان گلستان- «یسنا»ی چهار‌ساله گم شد؛ این جمله که نه مقدمه‌ای بر یک فیلم، بلکه اتفاقی واقعی‌ست، باعث می‌شود سیّد‌محمدرضا خردمندان و حمید اکبری‌خامنه دست به‌کار نوشتن فیلمنامه «ناتور‌ِ‌دشت» شوند؛ فیلمی که شاید نسبت به آن در جشنواره فیلم فجر آنطور که باید و شاید پرداخته نشده باشد.
البته یسنا کوچولو که مدّتی تیتر همه رسانه‌ها و کانال‌های مجازی بود، پس از پنج روز مفقودی، توسط یک جوان کایت سوار هلال‌احمر در مزارع کشاورزی پیدا و عاملان ربایش وی بعدا توسط پلیس دستگیر می‌شوند.
اسم فیلم را که در اینترنت جستجو کنید با یک رمان آمریکایی قدیمی مواجه می‌شوید، نه فیلمی با بازی هادی حجازی‌فر؛ به گفته کارگردان این فیلم، ناتور دشت ارتباطی به داستان رمان نداشته و صرفاً از یک مفهوم موجود در رمان استفاده کرده است. ناتور به معنای نگهبان و محافظ است که در این فیلم با کمی تغییر به‌جای کلمه‌ «محیط‌بان» بکار‌گرفته شده؛ هرچند خوب است بدانید که مفهوم ناتور‌دشت در ادبیات کهن ما نیز وجود داشته و انتخاب این نام، به نوعی این مفهوم کهن را در هنر امروز ما بازآفرینی می‌کند.

امّا این فیلم هم مثل سایر فیلم‌ها نقاط مثبت و منفی خودش را دارد؛ داستان فیلم شبیه به واقعیت ماجراست و دستخوش تغییراتی برای جذابیت فیلمنامه شده‌ است. سارق کودک، یسنا را داخل قناتی در روستا پنهان کرده و به دنبال فروش او به یک دلال است. آغاز ماجرا با صحنه‌ای آرام و زیبا از بازی‌کردن یسنا در مزرعه کنار پدرش است و ناگهان «خروج از ریل» اتفاق می‌افتد! یسنا ربوده شده و مابقی فیلم به وهم و اضطراب مخاطب برای پیدا شدن یسنا می‌گذرد که البته قسمت «وهم» در داستان خیلی پررنگ نیست و شخصیت منفی داستان همان اوایل فیلم معرفی می‌شود؛ به قول کارگردان:«فیلم ما معمایی نیست...فیلم درست از جایی شروع می‌شود که نقش منفی کار مشخص می‌شود. از حقیقت نمی‌شود فرار کرد...»
اساس این فیلم بر شخصیت‌پردازی شخص اصلی، «احمد پیران» است، محیط بان سالخورده‌ای که مثل خیلی از شخصیت‌های اصلی محبوب، دلسوز، نگران و مورد اعتماد مردم روستاست. روایت داستان به گونه‌ای‌ است که رفته‌رفته شخصیت احمد را برایمان شرح می‌دهد و در دیالوگ ها و صحنه های پیاپی نقاط ضعف شخصیت احمد را بازگو می‌کند؛ این امر با تلفیقی از داستان‌نویسی درست و بازی هادی حجازی‌فر مشهود است و کارگردان با صحنه پردازی های مناسب به مخاطب می‌گوید که:«احمد چندان هم که فکر می‌کردی بی‌خطا نیست!» ولی در عین حال او را شخصیت خوبی در داستان معرفی می‌کند.
از طرفی خیلی به شخصیت منفی داستان یعنی «آیهان» که سارق بچه هست نمی‌پردازد. در واقع در فیلم نشان داده می‌شود که آیهان به خاطر مشکلات مالی و عشقی که به حلما دارد دست به همچنین کاری زده، ولی مخاطب نسبت خاصی با این ماجرا نمی‌گیرد و ترحمّی برای شخص منفی بوجود نمی‌آورد؛ مخاطب نسبت به احمد، خیلی کمتر راجع به ابعاد مختلف شخصیت آیهان می‌داند و برای همین کارهایی که احمد می‌کند گاهی گیج کننده به نظر می‌رسند؛ نه ترحّمش برای «مش رجحان»، پدر یسنا حس خاصی را القا می‌کند و نه صحنه‌ای که مجبور می‌شود پسرک کایت سوار را به داخل قنات پرتاب کند.
روایت فیلم مخاطب را درگیر می‌کند، هرچند که فرایند جمع شدن مردم برای یافتن یسنا سریع اتفاق می‌افتد و قسمت بسیاری از فیلم صرف جستجو می‌شود، ولی حوصله مخاطب سر نمی‌رود و سکانس پایانی یک امضای حماسی برای این اثر می‌شود تا جلوی کسل‌کننده شدن روال جستجو در داستان را بگیرد.
نکته منفی درمورد داستان‌نویسی فیلم می‌تواند ماجرا حلما و ازدواج محرمانه‌اش با آیهان باشد که تا حدی جدای از روال داستان بود و در صورت نبودش هم تاثیرخاصی بر ماجرا نمی‌گذاشت؛ همچنین پسرک کایت سوار -که در ماجرای واقعی قهرمان داستان است- به زور در فیلم جای گرفته بود.

امّا به نظر من چیزی که به شکل خاص بر زیبایی این فیلم تاکید می‌کرد فیلم‌برداری و کارگردانی فیلم بود؛ نماهای عریض(WIDE) که قاب‌هایی دلنشین برجای می‌گذاشت و سوژه‌هایی که همیشه با دوربین فاصله‌ی بسیاری داشتند یک تنکیک سینمایی خاص این فیلم محسوب می‌شد. قاب‌ها اکثرا از پشت یک حصار یا پرچین با سوژه بسته می‌شدند و حتی در خیلی از مواقع برای نمایش تشویش صحنه نقش‌های حاشیه‌ای و اشیاء از روبروی دوربین عبور می‌کردند امّا شما سوژه را گم نمی‌کردید. ذرات غبار و شاپرک در پلان‌های بسیاری جای‌گذاری شده‌ بودند که گاه حس امنیت‌و‌آرامش و گاه احساس نگرانی را به مخاطب تلقین می‌کردند؛ با استفاده از این تکنیک به نوعی کارگردان بدون اینکه دشت را نشانمان بدهد مدام یادآوری می‌کرد که ما در یک دشت بسر می‌بریم.
اگر کمی هم دقیق به میزانسن صحنه و هنر تدوینگر نگاهی بندازیم مشاهده می‌کنیم که فقط در سکانس اول(بازی کردن یسنا) و سکانس آخر(پیدا شدن یسنا) تصویر سبز‌تر و با نشاط تر از بقیه سکانس ها هستند.
این فیلم امّا در کنار روایت داستان ربایش یک کودک، معنایی مهم تر را منتقل می‌کند و می‌خواهد بگوید که انسان ها عاری از خطا نیستند؛ گاهی ممکن است با نیّات خیر شروع به انجام کاری کنیم ولی منیّت و خودشیفتگی به هدف اصلی‌مان تبدیل شود همین موجب می‌شود که خطا هایی از ما سر بزند امّا برای توجیح‌شان بهانه بتراشیم مثل احمد که در حق مش رجحان خطایی کرده بود ولی به روی خودش نیاورده بود؛ در راستای همین مفهوم می‌توان به دو پلان شاهکار این فیلم اشاره کرد؛ یکی صحنه‌ی آزاد کردن پرنده ها به دست احمد است؛ نمایی دیدنی که احمد، قفس‌های خالی و پرنده های آزاد را نشان می‌دهد که درواقع نماد رها شدن او از قید منیّت و انانیّت است. و پلان آخر یعنی گریه های احمد، یک حماسه را رقم می‌زند؛حال احمد خطاهایش راپذیرفته، پذیرفته که عامل اینکه مش‌رجحان نتوانسته به دنبال دخترش بدود پای چلاقش بوده که مسببش احمد است و بارگناه قتل آیهان را هم به دوش می‌کشد. قهرمان داستان، شاد از نجات یسنا و شرمسار از خطاهایش زانو می‌زند و می‌گرید؛ یک قهرمان خطاکار...

جشنواره فیلم فجر
۲
۰
روزنامه شریف
روزنامه شریف
آخرین متن و حواشی دانشگاه صنعتی شریف از بزرگترین رسانه دانشگاهی کشور
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید