ساعت حوالی هشت و هشت دقیقه صبح روز پنجشنبه سوم آذر است که از اسنپ پیاده شده و به میدان پاستور میرسم؛ هوا کمی تا قسمتی سرد و همین بهعلاوهی سنگینی کولهپشتی، پیدا کردن بچهها را سختتر کرده است؛ به آن طرف میدان میروم و بعد از سلام و علیک و احوالپرسی و غیره، کم کم جمع تکمیل و به سمت دفتر مجمع تشخیص حرکت میکنیم.
این وسط البته آقای طباطبایی، مسئول نهاد دانشگاه را هم برای دقایقی میبینیم که بدون عبا و عمامه و با لباس عادی به سمت ما میآید و برخلاف تصور ما که فکر میکردیم با این سر و وضع، از حاضرین جلسه هستند، ظاهراً نوبت دندانپزشکی دارند و در مسیر آنجا به ما برخورد کردهاند؛ بگذریم!
آفتاب کم کم بر سرمای هوا غلبه کرده که مقابل درب ورودی مجمع میرسیم؛ یکی از کارکنان آنجا، اسامی حاضرین که قبلاً توسط حسین نیکدل، دبیر جامعه اسلامی و بانی این جلسه برایشان فرستاده شده را میخواند و یکی یکی وارد محوطه میشویم؛ مجتبی زارع، علی محدثزاده، فاطمهسادات رضوی، حسین سیار، ابوالفضل حاجیزاده و...
"ساعت حدوداً ۹ صبح"
به سمت اتاق جلسات حرکت میکنیم و بدون تقسیمبندی خاصی روی صندلی مینشینیم؛ صندلی خوبی گیر من آمده! نه خیلی دور است و نه خیلی نزدیک؛ تقریباً همه را هم میشود از آن زاویه دید.
ساعت حدود ۹:۱۸ است که آقای رئیس وارد سالن میشود و پشت سرش هم دو سه نفر از دفتر وی او را همراهی میکنند؛ دکتر ابوالحسنی هم بین آنهاست و وارد سالن که میشود روی یکی از دورترین صندلیهای دور میز مینشیند؛ آنطرف هم آقای طهماسبی نشسته، مدیر فرهنگی دانشگاه ...
یکی از کارکنان آنجا، قرآن به دست به دنبال فردی از ماست که صدای خوبی داشته باشد و آیاتی از کلام خدا را برای شروع تلاوت کند؛ اما کسی نیست!
ناگزیر تنها روحانی جمع یعنی آقای آملی، با آیهی ۳۵ سوره نور جلسه را شروع میکند:
اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لَا شَرْقِيَّةٍ وَلَا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُورٌ عَلَى نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشَاءُ وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ
خدا نور آسمانها و زمين است مثل نور او چون چراغدانى است كه در آن چراغى و آن چراغ در شيشهاى است آن شيشه گويى اخترى درخشان است كه از درخت خجسته زيتونى كه نه شرقى است و نه غربى افروخته میشود نزديك است كه روغنش هر چند بدان آتشى نرسيده باشد روشنى بخشد روشنى بر روى روشنى است خدا هر كه را بخواهد با نور خويش هدايت میكند و اين مثلها را خدا براى مردم مى زند و خدا به هر چيزى داناست.
خوشآمد میگوید و اینکه مسرور است از اینکه در جمع ما حضور دارد و به حسین اشاره میکند که تمایل دارم شنونده باشم و اول دوستان شروع به صحبت کنند و حسین هم که مجری جلسه است و سمت راست آقای رئیس نشسته، اینطور منبر میرود:
ممنون از اینکه این فرصت را به ما دادید و راستش بچههای شریف اینجا آمدهاند تا حرفشان را بزنند چرا که این دو ماه اتفاقات مختلفی در شریف افتاد و شما را با اغماض نمایندهی حاکمیت میدانند.
آقای آملی وسط صحبت حسین میآید و میگوید: البته من نماینده حاکمیت نیستم! که بچهها هم به شوخی میگویند: بله شما خود حاکمیت هستید!
حسین اینطور به معرفی حاضرین حقیقی و حقوقی جلسه میپردازد:
شریف چهار تشکل دارد که مسئولیت سنگین دارند اما در این مدت به شدت از طرف حاکمیت و دانشگاه تضعیف شدهاند و نتوانستهاند آنطور که باید فضا را ساماندهی کنند.
یکی از آنها انجمن اسلامی است که دیدگاه منتقدانه به وضع موجود دارد و بعدی بسیج دانشجویی است که خود را حافظ ارزشهای انقلاب میداند.
دیگری انجمن مستقل است که به آن ظلم شد و در سال ۹۶ به علت ارتباط با احمدینژاد یا شاید دلایل دیگر، حذف و تغییر کرد و نهایتاً هم جامعه اسلامی که تا قبل از شلوغیهای اخیر رویکرد مطالعاتی داشت و در وقایع اخیر سعی کرد تغییراتی داده و ورود متفاوتی داشته باشد.
دو گروه دیگر هم که حسین به آنها اشاره میکند، هیاتالزهرا(س) و شورای صنفی هستند که در جلسه حضور دارند.
در ادامه هم به توضیح روند جلسه میپردازد و میگوید که ظاهراً نماینده این شش گروه هر کدام شش دقیقه فرصت صحبت دارند و بعدش جواب آقای آملی در ده دقیقه (که اینجا آقای رئیس اشاره میکند که این هم اولین ظلم شما که فقط ۱۰ دقیقه به من فرصت میدهید! و بعد هم خنده حضار) و بعدش هم میخواهیم کمی دوستانه و چالشی بحث را جلو ببریم.
یکی دو نفر از بچهها به حدود ۵ دوربین فیلمبرداری که در سالن قرار دارد اشاره میکنند و افرادی که غیر از جمع ما در جلسه هستند و حسین هم میگوید دوستان مراقب باشند چون من نمیتوانم تضمین بدهم که آقای رئیس اینطور جواب میدهد که من عمداً به صداوسیما نگفتم بیاید که راحت با هم گفتگو کنیم و این افراد هم همگی از اعضای دفتر ما و این مجموعه هستند و خلاصه نگران چیزی نباشید؛ البته تهش هم اوین است دیگر! که باز هم همه میخندند و یخ جلسه کمی شکسته میشود.

نفر اول خانم اسما شهنازی است که به نمایندگی از انجمن اسلامی صحبت میکند و از شروع صحبتها پیداست که قرار نیست با کسی تعارف کند و حرفها صریح و بدون تعارف است.
ابتدا اینطور شروع میکند که "قبل از شروع صحبتهایم بهتر است بگویم، من به عنوان کسی که ادعا میکند نمایندهی دانشجوهاست و شاهد است که زنان برای اینکه صرفاً اعتقادی به حجاب ندارند متحمل چه هزینهها، توهینها و تحقیرهایی میشوند و با وجود اینکه خودم هم اعتقادی به حجاب ندارم برای رساندن پیام زنان هم عقیده خودم در این جلسه حضور پیدا کردم." و در ادامه میگوید که "امروز زمان فریاد زنان سرزمینمان هست، زنانی که چهل سال هست از بدیهیترین حقوق خودشان محروماند و در سیطرهی ایدئولوژی مرد سالارانه تاریخ مصرف گذشته با انواع تحقیرها، توهینها، آسیبهای روحی و جسمی، تجاوزها و غیره دست و پنجه نرم میکنند.
زنانی که حق انتخاب پوشش خود را ندارند؛ زنانی که در حسرت حضور آزادانه در رقابتهای ورزشی بین المللی هستند؛ زنانی که از حقوق بدیهیای مانند حق طلاق، حق حضانت فرزند و حق خروج از کشور محروم ماندهاند؛ زنانی که حتی در دادگاههایتان نصف یک مرد ارزش شهادت دارند.
امروز زمان شنیدن فریادهای زنان آزادهی این سرزمین هست، زنانی که همیشه سعی در ساکت کردن آنها داشتهاید، با شجاعتی بینظیر در میدان ظاهر شدند و برای اعادهی حیثیت خود میجنگند؛ فریادی که مردان حق طلب این سرزمین هم با آن همراه شدند و دوشادوش زنان آزادیخواه در این مبارزه شریکاند؛ اما پاسخ حاکمیت در برابر این فریادها پس از گذشت حدود ۶۰ روز چه بوده است؟ پاسخی جز گلوله و شستن خون با خون داده شد؟"
همچنین در قسمتی از صحبتها میگوید: "با این تفاسیر واضح، شفاف و صریح اعلام میکنیم که این جنایاتی که در خیابانها و زندانها در حال وقوع است محکوم است و تاریخ به خوبی دربارهی بانیان آن قضاوت خواهد کرد و هر کسی که به هر نحوی حامی تجاوزها و شکنجههای درون زندانها باشد و یا کشتار و توحشهای موجود در خیابانها را توجیه کند قطعا همدست بانیان آن است. شما نیز از این قاعده مستثنی نیستید، یا همراه مردم مظلومید یا که تقصیرتان به خاطر مسئولیتتان دوچندان است."
صحبتهایش را ادامه میدهد و وارد وقایع دانشگاه میشود و نهایتاً خود را به عنوان نماینده دانشجویان دانشگاه معرفی کرده و اینطور حرفهایش پایان میدهد: ما نمایندگان بزرگترین تشکل دانشجویی دانشگاهی هستیم که در آن یکشنبه ننگینی را رقم زدید و با خباثت تمام به آن تاختید و هتک حرمت کردید به نمایندگی از دانشجوهایی که حاکمیت با عملکرد غلط خودش باعث ناامید شدنشان از امکان بهبود شرایط کشور و روانه کردنشان به کشورهای دیگر شده و نمایندگان مجلس برای تنبیهشان آنها را در کشور خودشان حبس میکنند، اعلام میکنیم که دانشگاه با مردم کشور همراه است، بنابراین دوشادوش مردم غمدیده خواهد جنگید و همانطور که گلولهی تفنگ در خیابانها چاره نیست، احکام انضباطی نیز صدای دانشجویان را خفه نخواهد کرد بلکه مسکنی است که باعث بزرگتر شدن دامنهی نارضایتیها خواهد شد، از شما میخواهیم که اگر خود را دلسوز مردم و کشور میدانید در مقابل این برخوردها در جامعه و دانشگاه بایستید.
و در آخر خواستههای ما به نمایندگی از دانشجویان دانشگاه شریف:
۱. پایان دادن به سرکوب سیستماتیک معترضین و کشتار آنها در مهاباد، پیرانشهر، جوانرود، ایذه و...
۲. شناسایی و برخورد با عوامل کشتار مردم در هر سطح و مرتبهای که هستند، چه دولت چه فراتر از آن، چه نیروهای نظامی و شورای امنیت ملی.
۳. آزادی فوری تمام بازداشت شدگان حوادث اخیر، لغو تمام احکام سرکوبگرایانه شامل اعدام یا زندان معترضین.
متنش که به پایان میرسد، آقای آملی به کنایه میگوید: ممنون؛ بیانیهی خوبی بود!

نوبت به علیرضا عسگری میرسد که یکی از نمایندگان بسیج دانشجویی در جلسه است.
میگوید میخواهم نه هیجانی که منطقی و دوستانه صحبت کنم و به صحبت رهبری در دیدار اخیر اشاره میکند و خواست اصلیاش را آرام شدن فضای دانشگاه و بازگشت به مسیر اصلی خود ضمن حفظ اعتراض عنوان میکند.
در ادامه میگوید که دانشگاه نشان داده که اگر منطقی باشد، در جهتدهی به اصلاح جامعه، موثر است اما اگر هیجانی باشد، به جامعه هم سرریز میکند و این موثر بودن را در دو ماه اخیر هم نشان داد؛ مثلا در دانشگاه ما قبحشکنی انجام شد و این ابتدا به سایر دانشگاهها رفت و بعد هم به جامعه رسید و نشان داد باید به جایگاه عقلانی خود برگردد.
ما موثرین در دانشگاه را به سه دسته تقسیم میکنیم:
۱. اصلاحگر دلسوز که بسیج در این جایگاه بوده و حتی خود شما را هم در این سالها نقد کرده است.
۲. عدهای که توهم مردمبودن و نماینده بودن دارند و به خود اجازه میدهند که هر کاری بکنند و طبق تجربه نمیتوان به آنها خوشبین بود و اعتماد کرد.
۳. دستهای هم به دنبال اصلاح نیستند و قصدشان تخریب و آشوب و... است.
او اینطور ادامه میدهد که معتقدم اعتراض از دو جهت میتواند به انحطاط برسد که یکی از منظر خشونت و دیگری از منظر ابتذال است و این ایام در شریف خشونت و ابتذال رخ داد و در عین حال اعتراضات درست هم داشتیم اما روزهایی هم بود که عده قلیلی به جمعی که معترض بودند اما نه در این نقطه، حمله میکردند.
۱۴ تجمع داشتیم که صرفاً دو مورد از آنها مجوز داشت و الباقی پر از فحاشی و توهین و... بود.
وی نهایتاً هم خواستههای خود را مطرح میکند که اولی ایجاد فضای گفتگو بوده و میگوید بسیج در این مدت برای اجرای این مساله بیشترین تلاش را داشته و بیشترین برنامه را هم در این خصوص برگزار کرده و دوم هم تشویق و تنبیه افرادی که چند بار تذکر گرفتهاند چه دانشجویی که همکلاسی خود را تهدید میکند و چه استادی که آتشبیار معرکه بوده است و بعضی افرادی که در خوابگاه ضربوشتم میکنند یا اسم مسئول نهاد را به درخت میزنند و میگویند از این درخت اعدامت میکنیم.
دانشگاه برای برخورد با اینها کار خاص و موثری نمیکند و باید جلوی یکهتازی را گرفت تا مسیر آرامش و اعتراض برگردد چرا که اعتراض هم از درون تهی شده و معترض واقعی هم نمیتواند حرفی بزند.

نفر بعد، فرخزاده است که به نمایندگی از جامعه اسلامی صحبت میکند.
ابتدا میگوید که حال ایران بد است و بدترین اتفاق، نادیده گرفتن اعتراضات و برچسب زدن به آنها است؛ کسی منکر وجود دشمن که بدخواه ایران است و سنگاندازی میکند نیست اما نمیشود همهی مردم را به آنها چسباند چرا که دارند درد خود را فریاد میزنند و شاید برخی هم تلاس کنند با شعارهایشان آن را جهت بدهند اما اصل اعتراض مهم است حتی اگر اصل نظام را نشانه بگیرد و بدترین اتفاق این است که از مردم خودت جدا شوی؛ حتی اگر گفتار سیاسی مشخصی در اعتراضات به چشم نخورد اما درد اصلی قابل مشاهده است.
او در ادامه به روند اعتراضات سالهای مختلف اشاره میکند که با هر موضوعی که باشد، به مطالبه براندازی منجر میشود و میگوید که در آینده هم از این دست موارد خواهیم دید و نمیتوان بر آن سرپوش گذاشت و گفت این الکی است و...
نماینده جامعه به نبود گفتار سیاسی در فضای فعلی اشاره میکند و یکی از مقصرین آن را خود نظام میداند که سیاستِ سیاستزدایی را از ۸۸ در پیش گرفت و حرفزدن را دریغ کرد. و مثلاً از ۸۹ هم این سیاست را در دانشگاهها اجرایی کرد و این بزرگترین ظلم بود چرا که مشارکت در سرنوشت و ساخت آیندهی ایرانی را که میخواهند از آنها میگیرد و آنها هم نمیتوانند بنشینند و بقیه برای آیندهشان نگاه کنند.
یک نمونه دیگر آن را هم انتخابات اخیر میداند که برخلاف سابق، چهره سیاسی خاصی در آن نداریم و رئیس جمهوری سر کار میآید که گفتمان ندارد و صرفاً به سفر میرود تا مشکلات جاری مردم را حل کند؛ در ادامه هم بازداشت و سرکوب را نشانهی دیگری از این مساله میداند و میگوید در حال حاضر تصمیمگیری جدی هم شاهد نیستیم و اینکه بگوییم باید آرام شود هم اشتباه است و نمیشود نادیده گرفت و سرپوش گذاشت.
برخی اقدامات واکنشی بعضاً نمایشی و نوشدارویی است که موثر نیست و باید به استقبال اعتراض رفت و تصمیمات جدی گرفت و همین به دانشگاه هم تعمیم داده میشود چرا که وقتی از معترضین چیزی میپرسیم، میگویند که ما از مردم جدا نیستیم و میخواهیم صدای آنها باشیم.

نوبت به علی محدثزاده میرسد؛ دبیر شورای صنفی که البته در زمان انتشار این متن از سمت خود استعفا داده است؛ علی قصد دارد که نکاتی را در کنار هم بیان کند.
اولین نکته این است که در دانشگاه و کشور نیروهای امنیتی کاملاً دست باز هستند و نظام ارزیابی آنها فقط این است که التهابات را کنترل کند چگونگی و مدل آنها مهم نیست! یعنی اگر ۵۰ نفر را به هر نحوی و حتی بیگناه دستگیر کند، اما مسئله جمع شود؛ شاید تشویق هم بشوند!
در بازداشت و بازجویی هم همین است و کاملا دستباز بوده و فشار روانی زیادی به فرد دستگیر شده وارد میکنند. در ادامه میگوید که نگران قیامت این آقایان هستم چرا که فرد حتی اگر قتل هم کرده باشد، حکمش اعدام است نه اینکه فشار روحی و... به او بیاورند. بازجویان در حین بازجویی به دنبال روایتی هستند که به مقامات بالاتر بدهند که آن روایت این است که یا پول گرفته یا هیجانی شده یا... . حالا یا فرد بازداشتی اینها را بلد است و میرهد یا بلد نیست و از زبان او در میآورند!
به میدان هم اشاره میکند که باتوم و پینتبال و... را بعضاً بیجهت میزنند که این کار حتی در شرع دیه دارد و مجاز نیست.
نکته دوم او به رسمیتشناختن تفاوتها و اعتراضهاست و میگوید ادبیاتهایی مثل خسوخاشاک و... یعنی افرادی که نظام ارزشی متفاوتی دارند به رسمیت شناخته نمیشوند؛ وقتی اعتراض کنندگان نماینده رسمی ندارند، فوتبالیستی که بدیهیات گفتگو را نمیداند نماینده میشود؛ باید حاکمیت نمایندهای از آنها را بپذیرد زیرا وقتی او را نبینی او هم سعی میکند هر کاری را در اعتراضاتش انجام دهد تا ابراز وجود کند.
مسئله بعدی گفتگو نکردن با مردم و خط قرمز گذاشتن برای برخی خواستههای آنهاست.
اینجا آقای آملی ورود میکند و میپرسد مثلا چی؟ که علی جواب میدهد مثلاً اختلاط سلف که هزینه زیادی ایجاد کرد.
از طرفی گروهها و احزاب هم که دیگر نمیتوانند همه را نمایندگی کنند. مخصوصاً طیف معترض را. در دانشگاه هم تشکلها نمیتوانند نماینده همهی دانشجویان باشند.
مسئله چهارم گزارشهای غیر واقعی است. این گزارشها به مقامات بالاتر هم میرسد و به مردم نیز ارائه میشود. مثل گزارش صداوسیما یا حراست وزارت علوم. میگوید در دانشگاه از هر کس در ماجرای یکشنبه ننگین درباره صداوسیما و امثال ایران اینترنشنال بپرسی، میگوید هر دو دروغ میگویند! اینکه چرا برخورد پلیس با معترضین در غرب پذیرفته شده است و در ایران نه، محل بحث است اما نه با پمپاژ خبری و رسانهای که این پمپاژ نوعی دهنکجی به مردم معترض محسوب میشود.
مورد آخر هم که محدثزاده به آن اشاره میکند، سعهی صدر است. وقتی در برخورد با بوق زدنی اعتراضی پلاک ماشینها بعضا کنده میشود و یا خبر اختلاط یکی از سالنهای غذاخوری شریف به هیئت دولت با آن همه سرشلوغی هم میرسد و بحث میشود، نشان میدهد که سعه صدر و پذیرش مخالفتی وجود ندارد.

نفر بعدی خانم فاطمهسادات رضوی است که قرار است به نمایندگی از انجمن مستقل، صحبت کند و اولش میگوید که صحبتها حول سه دستهی مردم، حاکمیت و اعتراض است.
به روندهای طولانی مثل قانون اعتراض که از سال ۹۶ روی زمین است و انگار ارادهای برای تسریع و رسمیتبخشی به آن وجود ندارد، اشاره میکند و میگوید به نظرم اعتراض به نفع حاکمیت است اما متاسفانه با نگاه محافظهکارانه و امنیتی مواجهیم که هر چیزی را ضربه میداند در حالی که میتواند نقطه قوت باشد و ادامه میدهد که هر تصمیمی در کشور باید مردم پشت آن باشند اما نگاه امنیتی به همهچیز باعث سرکوب و برخورد با این موارد میشود.
اتفاقات اخیر نشان داد پیام میزان مشارکت در انتخابات شنیده نشده و به انفجار رسیده است چرا که خشم خفتهای بود که منفجر شد و در حال حاضر بخشی از مردم خشمگین هستند و ممکن است کاری کنند که به آن فکر نکردهاند و میترسیم به نقطهای برسند که قابل بازگشت نباشد و چند دستگی شود و مقابل هم قرار بگیرند.
این ایام به درخواست تجمع پاسخ داده نشد اما اگر رسمی بود و مثلا پلیس محافظت میکرد، به اینجا نمیرسیدیم.
الان باید از حاکمیت ادبیات دلسوزی جاری شود اما صرفاً ادبیات اقتدار میشنویم و مردم گوش شنوا و پاسخگویی را نمیبینند؛ چیزی که در وقایع اخیر هم به وضوح دیدیم و با ورود امنیتی به دانشگاه، فضا ملتهب شد و فاجعهای مثل یکشنبه رخ داد؛ ما نمیخواهیم کشور به جنگ داخلی برود و باید حرف بخشی از مردم هم خوانده شود.
او در ادامه صحبتش میگوید که اعتراضات ریشه سیاسی نداشت که بخواهد راه حل سیاسی داشته باشد؛ فرهنگی و اجتماعی بود. حالا در این وضعیت نگاهی وجود دارد که نمیخواهد بپذیرد ما در حال تغییر هستیم و مسائلی داریم که در طول تاریخ حل نشده و باید با نگاه عمیق و جامعه شناسانه، آنها را متناسب با روز تعریف کنیم و به جای تقسیم جامعه، تفاوتها را به رسمیت بشناسیم؛ چیزی که در دانشگاه هم شاهد آن بودیم و دیدیم قشری که بین دو طرف بود اصلاً شنیده نشد و در دوقطبیها گم شد.
نفر بعدی متین یوسفی است که به نمایندگی از هیأت در جلسه حاضر شده است.
نکته اولش «انتظام و آزادی» است و میگوید مسائل اخیر مخل نظم شده و این نظم باید به دانشگاه برگردد اما بایستهای که دارد، توجه به آزادی عمل در دانشگاه است و اگر برخورد انتظامی نامناسبی در دانشگاه رخ دهد، نمیتواند پیشرو باشد.
به صحبت رهبری در دیدار دانشجویی ۱۴۰۱ هم اشاره میکند که مسئله هویتزدایی در دانشگاه جدی است و این برخوردها ممکن است به این هویتزدایی دامن بزند و اینطور حرفش را تکمیل میکند که این به معنی عدم برخورد با مخلان نیست اما باید در برخوردها ظرافت بهخرج داد و حین برخورد مواظب خدشهدار نشدن آزادی بیان و عمل در دانشگاه نیز بود و انتظام و آزادی کنار هم است که معنا پیدا میکنند.
نکته دومی که میگوید این است که محافظهکاری در تصمیمات اخیر حس میشد؛ انقلابی بودن حکمرانی با لکنت زبان نمیسازد و نمیتواند مسئله امروز را حل کند.
آقای آملی وارد صحبتش میشود و میگوید: مثلاً؟
متین هم جواب میدهد مثلاً عدم برخورد متناسب با گروهها؛ اینکه باید با ۱۰ نفر برخورد شدید شود اما با ۴۰ نفر برخورد گترهای میشود یا کلاً برخورد نمیشود، یعنی این تصمیمات یا محافظهکارانه است و یا امنیتزده.
نکته سومی که اشاره میکند هم فاصلۀ حقیقت و واقعیت جمهوری اسلامی است و میگوید ما در کشور یک حقیقت داریم که آرمانهایمان و تمدنی است که میخواهیم بسازیم و یک واقعیت کف جامعه.
اگر میخواهیم به حقیقت برسیم، باید واقعیتها را بپذیریم و به سمت آرمان حرکت کنیم. او اضافه میکند که دیدن واقعیتها با شنیدنشان فرق دارد. باید شرایط حاکم بر کشور را حس کنید نه اینکه فقط بشنوید، مثلاً اگر بیایید دانشگاه، آن موقع میان بدوبیراهها واقعیت جامعه را میبینید. از روی روی صندلیهای چرمی پشت میز نمیتوانید با این واقعیتها روبهرو شوید.
آقای آملی میگوید: اگر تضمین بدید میام!
محدثزاده: جسمی تضمین میکنیم.
آخوندی: ۱۶ آذر نزدیکه!
متین ادامه میدهد که عدالت فعلی مطلوب ما نیست و شهدای امنیت و اتفاقات اخیر و برخوردها نشان داده که این وقایع و موارد چیزی نیست که تمام بشود و بگوییم دیگر تکرار نخواهد شد؛ باید کلان مسئله را پیدا کنیم و آنجا دست بگذاریم و حل کنیم و این وظیفهی شما و رفقایتان در مجمع تشخیص است.
صحبت متین که تمام میشود، نیکدل خطلب به آقای آملی میگوید: ۱۳ - ۱۴ دقیقه وقت دارید از خودتان دفاع کنید! و آقای لاریجانی هم میگوید: والا ما تا حالا اینطور قاضی ناعادل ندیده بودیم!
محمد حسین بیات هم میگوید: ندیده بودید؟ که آقای رئیس جواب میدهد: "اینطوری" ندیده بودم؛ طور دیگری دیده بودم!

صحبتهای رئیس مجمع تشخیص شروع میشود:
من حرفهای خودم را میزنم نه کسی را و نماینده حاکمیت یا... نیستم.
یک نقد به مدل شما دارم و آن اینکه حرفی در صحبتهای شما تکرار شد و گزارههایی بود که بعضاً اجتماعی یا حقوقی بود؛ شما از لفظ "مردم" استفاده کردید؛ چقدر آمار گرفتید؟ چون ما ۸۵ میلیون نفریم. مردم فلان و مردم بهمان را چطور کشف کردید؟ دقت کنید که من نمیگویم هیچکس ناراضی نیست اما بخشی هم بود که برای تشییع شهدا و دفاع آمدند و ممکن است نقد هم داشته باشند.
به نظرم شما از دانشگاهتان هم آمار دقیقی ندارید و هر کدام جداگانه خود را نباید نمایندهی کل دانشجویان بدانید و از حرفم ناراحت نشوید چون میخواهم صریح صحبت کنم. اینکه میگویید ظالم و آدمکش و...، چقدر آمار دارید که آن را حرف همهی مردم میدانید؟ چون ببینید اینجا یک ادعای بزرگ شده و من از شما طلب دلیل میکنم و دقت کنید که نمیگویم غلط است، بله از شما طلب دلیل و آمار میکنم که بحثمان دقیق شود؛ نمیشود بدون دلیل متقن حرفی بزنیم و اگر من را به صورت آماری قانع کنید، حرفم عوض خواهد شد.
پس نمیگویم معترض نداریم اما برای میزان آن و نظرات هر کدامشان، طلب دلیل میکنم. بعد میگویید چرا حاکمیت نمیشنود؟ خب چون حرفهایتان بدون سند و آمار است و حرف بخشی را تعمیم به کل میدهید؛ خودتان را آنطرف و ما را اینطرف میدانید و این غلط است!
دیدید که من برای انتخابات پارسال در بالاترین سطح اعتراض کردم؛ خدا شاهد است نه به خاطر اخوی (که اگر از من میپرسید، میگفتم نیاید) و البته دلیل کنارهگیری من کسالت هم بود؛ پس با اصل اعتراض اصلاً مخالف نیستم.
من انتظار بیانیهی سیاسی خواندن از شما ندارم و انتظار حرف دقیق و با دلیل از شما دارم. حتماُ معترض داریم و من هم قبول دارم اما نه اینکه این را به همه تعمیم دهیم چرا که مثلاً در مشهد و اصفهان و... جمعیتی هم برای تشییع شهدای وقایع اخیر به میدان آمدند.
اما حجاب؛ ببینید حجاب قانون است؛ در لیبرالترین کشورها هم قانون لازمالاجراست. بله شما میتوانی محتوای قانون را نقد کنی و قبول نداشته باشی و من میگویم این نظر شما محترم است اما لازمالاجرا بودن هر قانونی را نباید نفی کنیم. اینها دو چیز مجزا از هم است.
این غربیها هنوز دربارهی بحث حول سوزاندن یهودیها قانون دارند و نوشتن و گفتن دربارهاش را ممنوع میکنند و نویسندهها و مورخان را بابتش به زندان میاندازند.
میگویید ۴۰ سال ما را بر اساس ایدئولوژی محکوم کردند. شما لیبرال دموکراسی را هم ببینید، همهاش اعتقادی و ایدئولوژیک است؛ به کتاب رالز هم اگر مراجعه کنید او هم در نقاطی گزینش ارزشی انجام میدهد.
یکبار در مناظرهای از دو نفر پرسیدم مشروعیت به چیست؟ گفتند رای مردم! من هم گفتم پس اگر کسی مثل هیتلر با رای مردم سر کار آمد، درست است؟ یا یک اصولی هم باید حاکم باشد؟ من معتقدم میزان آزادی خانمها در جمهوری اسلامی با قبل از انقلاب قابل مقایسه نیست؛ در تحصیلات و میزان ورود به دانشگاه و در موارد دیگر
نیکدل در اینجا اشاره میکند که: دو دقیقه [از وقت شما مانده!] آقای آملی هم میگوید نخیر اینجا روش و قیچی دست خودم است! من هم گفتم: پس تمدید کنید و نهار هم اینجا باشیم! که جواب دادند: نخیر ناهار بروید در همان سلف مختلط بخورید!

صحبت را ادامه میدهد و میگوید اینکه به طور مطلق میگویید به خانمها ظلم شده درست نیست؛ قاضی، دانشجو، کارمند و... زن داریم؛ پس باید آزادی را بخشبندی کرد و بدانیم در مواردی بالاست و در مواردی هم باید بحث کنیم.
درباره نحوۀ برخورد، من هم با شما موافقم و در این ایام اعتراض هم کردم؛ اما یک سوال هم از شما دارم؛ بدیل آن چیست؟ بالاخره توهین را جرم میدانید یا نمیدانید؟ توهین در همه دنیا جرم است. حالا اگر کسی مجرم شد چه کنیم؟ چه فرقی بین جرم دانشجو با غیر دانشجوست؟ شما میگویید از طرف امنیتیها ظلم شده و باید برخورد شود اما از طرف دانشجو نباید برخورد شود؟ خب این یعنی شما اولین ظالماید! هر چیزی وقتی چیزی جرمانگاری میشود، اگر با مجرم برخورد نشود، سنگ روی سنگ بند نمیشود. البته اصل اینکه چرا فحش هم داده شده، محل بحث است؛ شما فرهیختهاید ولی چرا برای خود رانت قائل هستید؟ چرا خود را مصون میدانید؟
شما اگر در کوچه و بازار کسی به خودتان تعرض کند، طلب برخورد دارید، اما با خودتان نباید برخورد شود؟ حالا مردم هم نسبت به بخشهایی معترضاند؛ اما بدیل آن چیست؟ خدا شاهد است که نمیخواهم چاپلوسی کنم اما نظامی که با خون شهدا بالا آمده است را نباید قدر بدانیم؟ والله با اکراه در این صندلی هستم؛ چه اینجا چه قوه چه... اما نباید قدر شخصیتی متدین، آرام، سادهزیست، با کمترین علاقه به جایگاه، باهوش و... مثل رهبری را بدانیم؟ ترامپ خوب بود؟ بایدن خوب است؟ واقعاً قدر بدانیم.
مطمئنید آدم بهتر سراغ داریم؟ جنایات آنها در هند و افغانستان را اینجا سراغ دارید؟ من البته روی همین چیزهایی که درباره جنایات حاکمیت گفتید هم بحث دارم؛ چرا خودتان مدام حرفهایی را که میزنید باور میکنید؟ من نمیگویم هر کاری که پلیس میکند درست است اما از این پلیس، کمسلاحتر داریم؟ اگر قرار بود به رگبار ببندد، اینقدر در این ایام شهید میداد؟ فرانسه را دیدید؟ آمریکا را دیدید؟
یک حرف صحیحی میزنید که باید اعتراضات شنیده شود؛ حرف حق است و باید کانال صحیح معرفی میشد و به رسمیت میشناختند؛ اما نگویید دشمن نیست؛ وجود دشمن را دشمن تراشی ندانید؛ خودشان میگویند که در این ایام اسلحه فرستادیم؛ با اطلاع میگویم که این ایام با برنامهریزی آمدند و همه هم آمدند.باز هم تاکید میکنم که من حرف خودم را میگویم و صریح هم میگویم.
من از شما میپرسم که به عنوان قشر فرهیخته، چقدر تلاش کردید تا جایگاه دشمن در وقایع اخیر را شناسایی کنید؟ از منافقین تا رسانههای معاند تا... به خط شدند. همین بلا را بر سر بوسنی آوردند چرا که مسلمان بودند. گفتند غیر قابل تحمل است و قتل عام کردند و... وقتی طرف مقابل سلاح دارد؛ این طرف چه باید بکند؟ تازه اجازه اسلحه هم ندارد؛ واقعیت با کلمات شما که عوض نمیشود! باید دقیق بحث کرد و با آمار واقعی و متقن حرف زد.
بله من هم به انتخابات و... نقد دارم اما خب چه کنیم؟ نظامی با این مدل و رشادت و خون شهدا سر کار آمده و فقیهی باهوش، سادهزیست، مومن، با سابقه فراوان را فحش بدهیم چون او را قبول نداریم؟ توهین چرا؟معقولترین کار، اصلاح این خرابیها و نقدهاست.
شما حتماً کار سیاسی کنید و میتوانید اصلاح کنید چون که در یکی از بهترین دانشگاهها هستید. واقعاً مطالبه سلف چقدر عمیق و مهم بود؟ شما باید به دوستان خود بگویید که این چقدر مهم است؟ شما باید خیلی کارهای بزرگتری بکنید. حتی شاید مسئولین دانشگاه هم نباید حساسیت به خرج میدادند. شما هم خودتان را نمایندهی همهی مردم ندانید؛ اوایل انقلاب هم خیلیها میگفتند ما نمایندهی مردم هستیم! اما نه واقعاً خیلی از حرفهای مردم را شما نمیزنید!
الان مردم با بستن مغازه توسط برخی از این افراد موافقاند؟ کسی که خانه و ماشین مردم را آتش بزند، قابل توجیه است؟ برای این فکری کنید. به این هم فکر کنید که این جایگاه چه چیزی برای من دارد که بخواهم آن را حفظ کنم؟ اما چون حکومت سابق را دیدهام، طرفدار تقویت آن هستم. بگویید چه آزادی مد نظر شماست؟ انتخابات؟ من هم موافقم و اعتراض هم کردم و به محضر آقا هم رساندم؛ اما در همه جای دنیا بالاخره قوانینی هم برای انتخاب وجود دارد. پس یا باید اعتراض و اصلاح کنیم یا باید خراب کنیم و حکومت را عوض کنیم. که این دومی بدلش چیست؟ تجزیه مثل شوروی؟
نهایتاً هم میخواهم یک صحبت شخصی با شما بکنم و آن اینکه شما جوانید و باید خود و شخصیت معنویتان را بسازید؛ ما در این سن به عقب و فرصتهای از دست رفته که فکر میکنیم، حسرت میخوریم؛ برای خود برنامهی بلندمدت بچینید؛ انسان مردنی نیست و هزاران فرصت پیش روی شماست و باید برای ادامه حیات و آخرت خود برنامهریزی کنید و به قول اهل معنا دنبال معرفت نفس باشید.
ساعت حوالی ۱۱:۱۵ دقیقه است که صحبتهای ۱ ساعتهی شیخ صادق آملی به پایان میرسد.
نوبت آن رسیده تا افرادی که یا در حال حاضر در تشکل یا گروه خاصی فعال هستند و یا سابقه فعالیت دانشجویی دارند، اما نه به نمایندگی از گروه خاصی و به صورت حقیقی صحبت کنند.
نفر اول مجید پورنقشبند است صحبت خودش را با عبارت «به نام خدای رنگینکمان» آغاز میکند؛ آقای آملی [که به نظر میرسد از این اصطلاح بیخبر است] میپرسد حالا رنگینکمان چرا؟! که بچهها هم توضیح میدهند.
مجید ادامه میدهد که شما با اشاره به جمعیت معترضین و جمعیت راهپیمایی برای محکومیت اعتراضات درباره اقلیت و اکثریت صحبت کردید که قیاس مناسبی نیست چون با دو گروه یکسان برخورد نمیشود از یک گروه با گل و شیرینی استقبال میشود از یک گروه با تیر و تفنگ اما با این حال جمعیت زیاد مردم که در تشییع خانم امینی و اعتراضات خارج از کشور شرکت کردند را دیدیدم. از طرفی شما هم برای طرفداران نظام آمار ندارید. انتخابات قبل تنها ۴۸ درصد رای دادند که 13 درصد از آن آراء باطله بود که برخی از ترس یا اجبار رای داده بودند.
آقای آملی میپرسد: از ترس؟ شما لااقل از من بپذیرید که شما نماینده همه مردم یا دانشجویان نیستید؛ چون خانم گفتند که ما نمایندهی همهی مردمیم و...
فرخزاده میان بحث آمده و میگوید: البته این نقد به شما هم وارد است چون خود را نماینده مردم دانستید.
که آقای رئیس جواب میدهد من نگفتم نماینده مردم هستم و گفتم حرف خودم را دارم؛ شما هم نگویید که نماینده همه مردمید؛ بله حرف خودتان و بخشی از جامعه را بزنید اما این را تعمیم به کل ندهید.
مجید ادامه میدهد که در دانشگاه دیدیم که وقتی بستری با مجوز برای اعتراض فراهم شد، یک سالن ورزشی پر شد، اما با همه این اوصاف اگر تصور میکنید شما اکثریت هستید و معترضین اقلیت، چرا رفراندوم برگزار نمیکنید تا این قائله ختم شود؛ امام هم به همین مضمون گفت اگر ۵۰ سال پیش پداران ما کسی را انتخاب کردند، نباید برای افراد فعلی تعیین کننده باشد.
صحبت مجید تمام میشود و بحث حول نوبتدهی نیکدل بالا میگیرد و افراد معتقدند که قصد صحبت داشتند اما نوبت به آنها نرسیده است.
علی آخوندی که در لحظه نگارش متن، از کمیته رفاهی شورای صنفی کنار رفته شروع به صحبت میکند.
او اینطور میگوید که مسئله به رسمیت شناختن اعتراضات جدی است؛ وقتی آنها را به رسمیت نشناسی برای نشان دادن خودشان و صدایشان هم که شده دست به هر کاری که باعث شنیده شدنشان شود، میزنند.
سوالم این است که آیا در دوران اخیر کسی از مسئولین جمهوری اسلامی در دانشگاه آمد که صدای اعتراض این دانشجویان را بشنود؟
آقای آملی وارد میشود و به شوخی میگوید: شما که درخت آماده کردید برای اعدام آنها!
علی ادامه میدهد که علت به دانشگاه نیامدن مسئولین، این است که بخش قابل توجهی از مسئولین، انسانهای عمیق و دارای پشتوانه ایدئولوژیک نیستند. چون نمیتوانند به خوبی از ایدئولوژی خود دفاع کنند و اصطلاحاً انسانهای قدبلندی نیستند!
آقای آملی مجدداً وارد میشود و به شوخی میگوید: البته خود من هم بلندقد نیستم!
ایشان ادامه میدهد: من که سابقاً آمدم و چند سال قبل هم گفتم آقای اژهای بیاید ولی اینقدر سوت زدید که مجبور شد سوت بلبلی بزند، در حالی که توصیه کرده بودم در نهایت آرامش برخورد کند؛ الان هم حاضرم بیایم منتها معقول؛ معقول هم به معنای تند بودن نیست چون از حرف تند نمیترسم و نمونهی آن این است که عدالتخواهها تندترین نقدها را به من در جلسات داشتهاند.
مگر نه اینکه رهبری در سال ۷۸ گفتند: "اینکه صدنفر یا دویست نفر از کوی خارج شدند و حرفهایی زدند و شعارهایی دادند، بهانه و مجوزی نمیشود برای اینکه اشخاصی در هر لباس و نامی وارد آن محیط شوند و کارهای ناروایی انجام دهند." پس چرا اتفاقات ۱۰ مهر رقم خورد؟ مگر در کشور ماجرای کوی دانشگاه ۷۸ تجربه نشده بود؟ پس با چه قوه عاقلهای ماجرای ۱۰ مهر رقم خورد؟
آقای آملی در این بین میگوید: شماها به دنبال مصونیت هستید!
علی ادامه میدهد که ما دنبال مصونیت نیستیم اما میگوییم برخوردها درون دانشگاه صورت بگیرد و از فضای خارجی دخالت نشود. مسئله دانشگاه به قاعده باید درون دانشگاه حل شود.

چند دقیقهای بحث بین حاضرین در خصوص روند پیشروی جلسه و نوبتدهی و غیره میشود و طبق اعلام مجری، نفر بعدی محمدحسین شعراست که میتواند صحبت کند؛ دانشجوی فعلی دانشکده مدیریت و اقتصاد
با این سوال شروع میکند که اصلاً جایگاه رهبری چیست؟ چرا مشخص نیست مسئولیت رهبری چیست و آیا مسئولیت سپاه و صداوسیما و... با ایشان است یا خیر؟ یا مثلاً قضیه واردات لوازم خانگی که ایشان با آن مخالفت کردند و این اقدام تامینکنندهی منافع برخی شد. از طرفی علاوه بر تصمیمات، از نظر فقهی هم نظرات دربارهی ولایت فقیه متفاوت است و مثلا برخی مدل آقای سیستانی را درست میدانند و...
که در اینجا آقای آملی ورود میکند و میگوید: این خودش یک هفته بحث فقهی میخواهد و نمیشود که همه چیز را در جلسه باز کرد و نیمه کاره گذاشت!
سپس شعرا گریزی به انتخابات و ساختار آن خصوصاً شورای نگهبان میزند و میگوید این شورا متاسفانه خودش انتخابات برگزار میکند و بعد از آن از مردم رای میگیرد و عملاً ساختار درستی ندارد و به کسی هم پاسخگو نیست؛
از طرفی به نظر میرسد ساختار شورا نیاز به اصلاح دارد و شباهت چندانی به ساختار شورای نگهبان فرانسه که از آنجا الگوبرداری شده ندارد و راجع به مصوبات مجلس هم بعضاً بدون ارتباط با شرع و قانون اساسی موضعگیری میکند.
پس از آن هم به مجمع میپردازد که مثل سایر مسئولیتها، چهار ساله نیست و میتواند اصلاحات اساسی در قانون رقم بزند.
آملی جواب میدهد: مواردی که شما گفتید، مبنایی بود و خوشحال میشوم که روی آنها بحث کنیم.
ببینید اصل کار مجمع، حل اختلافات مجلس و شورای نگهبان است؛ بعلاوهی سیاستهای کلی و برخی مواردی که به صورت موردی به آنها ورود میکند.
حالا رهبری چند سال قبل گفتند که مجمع بازوی مشورتی من هم هست و این مسئله هم اضافه شد اما غیر از این موارد، خودش نمیتواند به ساختار ورود کند.
اما دربارهی شورا این قضاوت درست نیست و اتفاقا در بررسیها دقت میشود اما متاسفانه وقت کم است.
قانون انتخابات مشکل دارد و وقت بررسی کاندیداها محدود است و مثلاً باید از ۶ ماه قبل بحث کنند روی افراد نه اینکه در چند روز بررسیها انجام شود و گاهی میشود که تا نیمههای شب بحث میکنند. بله قبول دارم چون زمان کوتاه است، باید به گزارش نهادهای اطلاعاتی و پختوپزهاییکه در نهادهای امنیتی میشود اعتماد و آنها را بررسی و قضاوت کنیم و ممکن است خطا و غلط داشته باشد اما اینکه بگویید هر کاری میخواهند میکنند، خلاف است؛ ما مثل مجلس ششم و... هم در خروجیهای شورای نگهبان داشتیم و نگاههای مختلف در این سالها روی کار آمدهاند.
نیکدل به بحث ورود میکند و میگوید: دوست ما دربارهی انتخابات هم پرسید.
جواب میدهد که قبول دارم به گستردگی قبل نبود اما ۴۱ درصد آمار رای به کاندیداها هم ۴۱ درصد است (اشاره به آراء غیر باطله)
یادتان هست که من بیش از شما اعتراض کردم اما نه اینکه زیر میز بزنیم؛ بالأخره در هر سازوکاری باید یک روند را مبنا بگذاریم و سعی کنیم آن را اصلاح کنیم.
جلسه برای نماز و ناهار متوقف شده و حاضرین سالن را ترک میکنند و به سمت طبقهی پایین میروند تا نماز بخوانند و مجدد برای صرف ناهار به همین اتاق جلسات برگردند.
حین ناهار بین بچههای بسیج و انجمن کمی بحث شکل میگیرد و همانجا هم قرار میگذارند که نه به صورت حقوقی و بلکه حقیقی و به همت معاونت فرهنگی، در روزهای آینده به مناظره بپردازند که تا لحظهی نگارش این متن، چنین اتفاقی نیفتاده است!
۱۲:۵۵ دقیقه قسمت دوم جلسه با این جمله آغاز میشود: «هوالاول و الآخر و الظاهر و الباطن» و رئیس مجمع خاطرهای از استادش نقل میکند که میگفت ما آمده ایم "من" ها را "نیممن" کنیم، اما آن را گاهاً چند من میکنیم!

ابوالفضل حاجیزاده که از طرف بسیج آمده، شروع به صحبت میکند و به صورت تلویحی به صحبتهای نمایندگان انجمن اشاره میکند و میگوید از این جلسه خوشحالیم؛ ما دو سال است که میگوییم بیایید گفتگو کنیم اما دوستان نمیپذیرند! و باعث شد نظرات همدیگر را از نزدیک بشنویم و همین صحبتهای دوستان مقابل شما نشانهی آزادی بیان است و همین حرفها را مقابل رهبری و سال گذشته مقابل آقای رئیسی هم گفتند!
آقای آملی وارد بحثش میشود و میگوید: البته شاهنامه آخرش خوش است؛ شما ببین به خانه میرسند و به اوین نخواهتد رفت؟! بعد این را بگو!!
حرف من این است که دشمن خارجی اساساً روی ناکارآمدی سوار میشود و این مسئله گاهی صرفاً اقتصادی بود و الآن در موضوع اخیر فرهنگی است که از اعتراض به اغتشاش منجر شد و علت آن هم شلختگی فرهنگی و ضعف و اقدامات غلط بسیار است؛ متأسفانه با مردم روراست نیستیم و بسترسازی برای حضور مردم ایجاد نمیکنیم و این نقد به مسئولین است.
به فضای نخبگانی این نقد وارد است که گاهی در التهاب میدمیم و بیشتر از آنکه باعث آرام شدن فضا شویم، باعث تند شدن آن میشویم.
در حالی که حتی مسئولین هم گاهی برای حضور و گفتگو اعلام میکنند، بعضی از همین دوستان حاضر دو ماه است که حتی یک جلسه هم با هدف گفتگو برگزار نکردهاند! ما وظیفهی انتقال حرف مردم را داریم؛ چرا که خیلی از مردم این فرصت را ندارند و ما باید حرفهای اصلی آنها را بزنیم. من خیلی این تعبیر «بمان و پس بگیر» را قبول دارم و معتقدم باید ماند و آرمانهای اصیل را به دست آورد.
رئیس مجمع شروع میکند و میگوید راه معقول این است که پیشنهاد بدهید. این را بدانید که اولاً صف خودتان را از دشمنان جدا کنید و بعد اعتراض صحیح خود را با آنچه آنها میخواهند ترکیب نکنید. بله وقتی گلوله میآید، جوابش گلوله است. حتی شاید اشکال شما که میگویید مجرایی برای اعتراض نیست، درست باشد اما دشمن را نادیده نگیریم چرا که بصیرت دشمنشناسی خیلی مهم است.
ابوالفضل به بحث ورود میکند و میگوید: خب یکبار بگویند اصلاح کردیم، برخورد شده و...؛ گاهی به اعتراضات حق بدهیم.
آملی ادامه میدهد که بله اما این مجوز قتل نیست! یکی از شما گفت باید همه آزاد شوند! خب طرف قتل کرده، باید آزاد شود؟!
ابوالفضل اعتراض میکند که خب باید نقد کنید و اصلاح کنید و... اگر هم اصلاح نمیشود بیایید و بگویید.
رئیس مجمع به یک نمونه اشاره میکند که مربوط به زمان ریاست قوه قضاییه بود که درباره آزادسازی حاملها بحث شد و آقایان روحانی و جهانگیری و علی لاریجانی هم در جلسه بودند و اصرار داشتیم که سراغ آن نروید اما گوش نکردند!
ابوالفضل میپرسد: مثلا عاملین آبان را محاکمه کردید؟
که جواب میدهد ببینید باید کلمه عامل را بررسی و دقیق کنیم؛ مثلا گاهی فردی که ضارب بوده؛ به حرف فرمانده گوش داده و خودش مقصر نیست و اینها را باید دقیق کرد نه اینکه با همه به یک نحو برخورد شود.
محدث به بحث وارد میشود و میگوید بالاخره افراد در یک شرایط خاصی کار خاصی را انجام میدهند و و در آن شرایط خاص، سرزدن برخی جرمها از شما طبیعیتر است.
آملی میگوید: جرم که هست!
علی جواب میدهد بله هست ولی یک جایی طبیعیتر است و ما مقصریم که باعث این میشویم. بله گسترش اینترنشنال به علت کمکاری صداوسیماست و باید به سراغ اصلاح آن رفت.
بیات وارد بحث میشود که گاهی حاکمیت مقصر است و ریشه اعتراضات و عصبانیتها در کار آنهاست.
آقای رئیس اینطور پاسخ میدهد که شما فرض کنید در عصبانیت با هفتتیر من را بکشی. وقتی قاتلین را به دادگاه میآوریم، اکثراً میگفتند من را عصبانی کرد و باعث قتل او شدم!
این مجوز قتل نیست و مشکل آنها این است که درب خانهی مردم میریزند و حمله و آتش و... به راه میاندازند؛ پس اینها را از هم تمییز بدهید.
نوبت به مجتبی صالحی میرسد.
اینطور شروع میکند که قبلاً که میگفتیم شریف، یاد اپلای میافتادیم اما حالا یاد تعبیر "بمان و پس بگیر". دانشجویان پیش از این هیچ داستانی برای خود در این سرزمین متصور نبودند. در این کشور باید در داستانی زندگی میکردند که از طریق آقابالاسرها و دیگران برایشان رقم خورده بود. اما الآن جوان میداند که میتواند شخصیت اول داستانی باشد که خودش آن را میسازد.
او در ادامه میگوید که معتقد است بستر اعتراض در جامعه وجود ندارد و نهاد مدنی هم برای صحبت در خصوص اینها نداریم. ابتدا تحصن اعتراضی سکوت و سپس تجمعات مسالمتآمیز اعتراضی برگزار شد. اما در هیچ یک، حتی یک نفر از مسئولان نیامد که بگوید شما برای چه اعتراض دارید. این حذفشدن و احساس شنیده نشدن موجب شد تا تجمعی همراه با الفاظ نامناسب شکل گیرد که حال مسئولان را به واکنشهای تند علیه دانشجویان واداشته است. این الفاظ نامناسب که نتیجهٔ خشم انباشته شده ناشی از حذفشدن است غلط است و بنا به گفته شما باید با آنها برخورد شود؛ ولی باید آنها را به رسمیت بشناسیم چرا که در صورت شنیده نشدن فردی که سعی در ابراز موجودیت خود دارد، فقط احتمال رادیکالتر شدن فرد را افزایش میدهیم.
برخلاف سایر دوستان که در این جلسه اشاره داشتند که چاره کار اصلاحهای جزئی از صداوسیما گرفته تا موضوعی مهم مانند سربازی است، من فکر میکنم که بازگشت و امیدواری مردم فقط از راه اصلاح ساختاری ممکن است. باید در خلعهای قانونی که مربوط به امور انتخابات و اختیارات رهبری و نهادهای زیرمجموعه است تجدیدنظر صورت گیرد. همینطور در تعریف اصول مرتبط با فلسفهی سیاسی حاکمیت از جمله عدالت و آزادی بازنگری صورت گیرد. در عصر حاضر نمیتوان بر مبنای یک خوانش خاص از یک دین در کشور یکپارچگی اجتماعی ایجاد کرد. متاسفانه برخی در دانشگاه هستند که خود را نماد اسلام میدانند در حالی که یک عده هستند که میگویند من هم مسلمانم اما این مدل مواجهه را قبول ندارم.
من به ایران علاقهمندم و حاضرم برای حفظ آن حتی تفنگ در دست بگیرم. فکر میکنم در شرایط فعلی فروپاشی نظام به تجزیه ایران منجر میشود. از شما که رئیس مجمع تشخیص «مصلحت» نظام هستید میخواهم فکری کنید و این روند که مسببان آن مسئولان هستند و به فروپاشی نظام منجر میشود تغییر کند.
کمی بحث و بگو مگو درباره این مسئله شکل میگیرد و پس از آن مجری نوبت را به محمدحسن بیات میدهد که صحبتهای خود را شروع کند.
اینطور آغاز میکند که اگر پیش از انقلاب خشونت نبود، شاید الآن با یکی از مقامات پهلوی جلسه داشتیم!
امام میگوید ما مامور به تکلیفیم نه مامور به نتیجه و با این استدلال من کلا چیزی به اسم مجمع تشخیص مصلحت را قبول ندارم اما اگر تکلیف حکم میکند که امروز رفراندوم برگزار شود، فرای هر نتیجهای که در پی خواهد داشت، باید این امر تحقق پیدا کند. اگر فرانسه استکبار است، شما راه درست را بروید و رفراندوم برگزار کنید.
سپس ادامه میدهد که باید صدای اعتراض را شنید ولی متأسفانه شما میگویید اقلیتاند و خب اگر ما اقلیتایم، به دانشگاه بیایید و اقلیت را ببینید و آن اکثریت جان شما را تضمین میکنند.
اینکه میگویید به زن حق آموزش را دادیم، منت نیست، حق آنها را دادهاید.
آقای آملی ورود میکند و میگوید: بله؛ شما گفتید نظام حق زنان را نداده و نادیده گرفته که گفتم نه اینطور نیست و این حقها را به آنها داده و منتی نیست و من هم کسی نیستم که منت بگذارم و چیزی به کسی بدهم.
راه اصلاح قانون، به هم زدن خیابان و چاقو و شمشیر نیست؛ راهش در همان قانون آمده که مثلا میتوانید به یک نگاه و تفکر خاص رای ندهید.
این مسئله که درباره مامور به تکلیف و نتیجه گفتید، به نظرم به این معناست که در همان تکلیف هم نتیجه است؛ خود امام مجمع را تشکیل داد؛ چرا؟ چون یکی از موارد تکلیف، مصلحت است؛ اما حالا روی حدش بحثهایی هست.
مثلاً کانت و اتباعش میگویند که ما یک الزامات عقلی داریم که بدون توجه به نتیجه، به آن عمل میکنیم؛ از آن طرف هم کسانی هستند که میگویند نتیجه مهم است.
درباره رفراندوم ما در اصول آخر قانون اساسی (اصل ۱۷۷) این را هم داریم که در همه چیز رفراندوم داریم الا اصل نظام و این را امام هم امضا زده؛ چطور میگویید امام فلان گفته است؟
پورنقشبند به بحث ورود میکند که یعنی حرف امام را نقض میکنید؟ که جواب میدهد من شاید به جهت کلامی و فنی به این صحبت امام هم درباره سرنوشت پدران و پسران نقد داشته باشم و باید دید امام در چه شرایطی و با چه ذهنیتی این سخنان را گفته بهعلاوه اینکه امام خیلی حرفهای دیگر را هم زده، چرا به آن توجه نمیکنید؟!
خودتان تصور کنید که اصلاً شدنی است که یک نفر ده سال دیگر بیاید و مجدد بگوید قبلیها برای خودشان گفتند و مجدد رفراندوم کنید؟! من اینجا نمایندهی حاکمیت نیستم اما افتخار میکنم که در این نظام کار میکنم و باید اصلاحش کرد و امیدوارم کمکاری من را هم مردم و خدا ببخشند.
نفر بعدی محمدرضا فتحاللهیاست که شروع به صحبت میکند و پس از مقدمه میگوید که سخنانم را با دو حدیث آغاز میکنم، اول اینکه «حکومت با کفر باقی میماند ولی با ظلم نه» و دوم اینکه «هیچ آیینی با نادانی رشد نمیکند»
معتقدم هماکنون سرمایه اجتماعی نظام در حال ریزش است، البته هنوز به مرحله براندازی قطعی نرسیدهایم که دلیل عمده آن این است که نظام جایگزین قابل لمسی ندارد. الآن ما در اکثر عرصهها به بنبست و ناکارآمدی رسیدهایم، البته در برخی جاها کارآمدی مشاهده میشود که همین سرریز نشدن کارآمدی از آنجاها به بقیه جاها خود نشان دیگری از ناکارآمدی است.
دلیل اصلی این ناکارآمدی یک چیز بیشتر نیست: قبضهشدن حکومت و قدرت توسط قشری خاص، نبود تکثر در حکومت و تفکیک قوا و حکومتی با استعداد سلطانی شدن. این امر باعث تعارض منافع و بروز ناکارآمدی و فساد و سایر چیزها میشود. درباره حکومت سلطانی ما سلاطین بسیار دادگری در طول تاریخ داشتهایم، اما این سیستم اگر یک شخص غلط در آن قرار گیرد موجب فساد و ظلم میشود، زینرو هر چند خود بنده نیز آقای خامنهای را شخصی باتقوا میدانم اما این ساختار ایراد داشته و مستعد استبداد و فساد است.
برخیها ایدههای میدهند که مثلا میتوان شبیه کرهشمالی مملکت را اداره کرد که حالا اصلا جدای از خوب یا بد بودن آن حکومت آن شیوه به دلایل متعدد اصلا در ایران قابل پیادهسازی نیست، برخی دیگر از آقایان هم تحلیل میکنند که مردم به عشق اسلام تا ابد پای نظام خواهند ماند که این هم واضحاً غلط است.
الآن مشکل چند چیز است، اینکه نظام کوچکترین انعطافی ندارد که بگوید آقا اشتباه کردم و عقبنشینیای بکند که امید اصلاح ایجاد شود، کارآمدی هم ندارد که حداقل بتوان از عدم انعطاف و اصلاح آن دفاع کرد، حکومت را هم دست عدهای خاص سپرده و مردم نقشی برای خودشان نمیبینند که حکومت را از خود بدانند.
خلاصه اینکه نظام در وضعیت خطیری قرار گرفته و باید چند کار را فوراً انجام داد: یکی اینکه با رفتن به سمت تکثر و استفاده از همه دلسوزان اسلام و ایران و محدود نکردن حکومت به قشری خاص که چندین نتیجه مثبت دارد، همچنین جدای از اصلاح نقاط اشتباه، از برخی نقاط کماهمیتتر هم عجالتاً عقبنشینی شود.
نوبت به نامدار میرسد و اینطور میگوید که میخواهم یک دیدگاهی را ارائه کنم و ببینم نظر شما چیست.
در صحنه اجتماع متاسفانه یک طرف، طرف دیگر را نادان و جاهل میداند و طرف دیگر هم گروه مقابلش را همراه با جنایتها میبیند و عملا دو گروه در دو دنیای متفاوتاند.
به نظرم علت این مسئله رسانه است و خصوصاً بیاعتمادی به رسانههای حکومتی چرا که اشتباهات و محدودیتها باعث شده که مرجع خبری بخشی از مردم، رسانههای خبری خارجنشین شوند؛ در حالی که عمدتاً میدانند که آنها دروغگو هستند اما حس میکنند بخشی از حرفها را راست میگویند. خصوصا اخباری که برای این گروه از مردم مهم است؛ اهمیت و تاثیر رسانه و جریان خبری را که دنبال میکنیم در ساخت جهانی که در آن زندگی میکنیم نباید دست کم گرفت.
یک مسئله دیگر این است که داخل حکومت تعادل نسبی بین جریانهای قدرت وجود دارد وقتی رسانه تماما متعلق به حکومت است و در این بدنه تعریف میشود، کسی خارج از این فضا که بخواهد اشکالی به یکی از جریانها وارد کند یا راه حلی ارائه دهد که منافع آن ها را به خطر میاندازد، هرگز اجازه صحبت پیدا نمیکند و صدایش شنیده نمیشود.
راه حل پیشنهادی من، که نظرتان را ناظر به همین میخواهم، آزادی رسانه است؛ یعنی شخصی سازی رسانه.
نوبت به محمدحسین فرجام میرسد که الان هم کم و بیش در فردای سبز مشغول است.
میگوید که این دوستانی که در جلسه هستند، به غیر از مواردی که حاوی "جانم فدای رهبر" است(!)، هزار جور تهدید و ارعاب و را به جان میخرند و باز هم این صحبتهایشان را میگویند.
میخواستم حرفهایی خطاب به حاکمیت بزنم اما چون گفتید نماینده حاکمیت نیستید، مخاطب من هم نیستید؛ با این حال در خلوت خود که با وجود این تعداد مدیر و کارمند حتما پیدا خواهید کرد به این افراد و ارزشهایشان فکر کنید.
آقای آملی هم پاسخ میدهد که ببینید حرف من این است که کسی به من این نمایندگی را نداده که مثلا شما برو و به جای ما پاسخ بده؛ مثلا اگر حرفی به جای آقای رئیسی بزنم، بعداً ممکن است بگوید شما چرا از جانب خودت به جای ما حرفی زدی و صرفاً میتوانم در حیطه وظایف و مسئولیت خودم پاسخ بدهم و باقی نکات را هم در حدی بتوانم به مسئولینش برسانم؛ رساندن با نمایندهبودن دو چیز متفاوت است.

نفر آخری که برای بار دوم نوبت به او میرسد، علی آخوندی است و میگوید: اکنون ما در یک جنگ تمدنی به سر میبریم. ماهیت جنگ تمدنی آن است که در این تقابل یکی از بین میرود و فقط یکی باقی خواهد ماند. آنچه از بین رفتن را تسریع میکند، فروپاشی اجتماعیست که بر اثر ضعیف شدن جامعه رخ میدهد.
نقطهی فعلی جامعه، نگرانیهایی را ایجاد میکند که احساس میکنم پیوند میان آدمها و وفاق آنها کم شده و از برآیند جامعه بردار واحد بیرون نمیآید. گویی زندگی اجتماعی کنار هم سخت شده و به نظر میرسد از شکاف اجتماعی عبور کرده و به گسل اجتماعی بر میخوریم. مقصر این ماجرا در نقاطی حاکمیت بوده و شما باید برای این فکری کنید. این همه نهاد پژوهشی در این کشور هست مثل مرکز بررسیهای ریاست جمهوری، مرکز پژوهشهای مجلس، در کنار خود شما مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام است. تا به حال فکری برای این مسئله کردهاید؟ نگذارید که به سمت فروپاشی اجتماعی حرکت کنیم.
نکته بعدی او، مسئله مجرای اعتراض است. شما میگویید که اعتراض به سمت قتل و اغتشاش نرود. وظیفه شماست که مجرای اعتراض را فراهم کنید، نه ما! نمونه درست اعتراض هم کم نداشتهایم. مثلاً در یک نمونهی اعتراض که به سربازی مقابل سازمان نظام وظیفه بود و همین دو سه ماه پیش رخ داد، چند دقیقه پس از شروع اعتراض، تجمعکنندگان راهی اوین شدند.
برای مواجهه با این دست موارد، میتوان ایدههای جدیدی زد. مسئله بر سر مدل است.
باید ما یک مدل موفق و خوب ارائه کنیم و آن را به جامعه جهانی عرضه کنیم. مثلاً آقایان بگویند بعد از نماز جمعه بیایید در فلان خیابان اعتراض و منِ جمهوری اسلامی امنیت آن را تضمین میکنم. اینگونه مجرای اعتراض را فراهم کنید و نهایتا مردم را مقصر جلوه ندهید.
و نکته آخر اینکه باید فضا برای نقشآفرینی سیاسی باز شود و افراد و دانشجوها احساس کند که میتواند کنش موثر و فعل سیاسی داشته باشند. وقتی افراد با لیست و اسم فلانی وارد حاکمیت میشوند، طرف داماد فلانیست و داخل یک لیست آمده و رای میآورد، یک پیام به جامعه و دانشگاه میدهد و آن هم اینکه حلقهی حاکمیت بسته است و فضا برای فعالیت سیاسی فراهم نیست.
صحبتهای علی تمام میشود و رئیس مجمع تشخیص به عنوان نکات پایانی شروع کرده و از آخر بحثهای علی پاسخ میدهد که حرفها را باید دقیق بگوییم؛ الآن اگر شما بروی و حلقه بگذاری و کاندیدا شوی، شورای نگهبان جلوی شما را میگیرد؟ اینکه شما نمیتوانی رأی بیاوری و نظر مردم را جلب کنی حاکمیت مقصر است؟
بله من هم از همهی کارهای شورای نگهبان حمایت نمیکنم و بالأخره اختلاف نظر داریم اما اصل وجود آن را حتماً تایید کرده و لازم میدانم؛ اما وجود شورا که لزوماً به معنای حذف بقیه نیست؛ بله رای مردم ممکن است با گروهی باشد و تابع خیلی چیزهاست ولی اینکه شما بگویی نمیتوانم کاندیدا شوم، درست نیست و کاندیدا شدن با رای آوردن متفاوت است و به خود کاندیداها هم برمیگردد.
نهایتاً هم در پایان اینکه شما نیروی ارزشمند این کشورید و این حرفها و نکات خود را محلی برای اصلاح و تغییر بدانید که باعث پیشرفت کشور شود و این را هم بدانید که حاکمیت یک مجموعه است و نباید آن را یکی دید؛ مجاهد دارد، خطاکار دارد، منافق و... هم دارد.
تعلیم و تعلم را جدی بگیرید؛ ساختار و شأن دانشگاه را جدی بگیرید که بشود به مسیر قبل برگردد چرا که واقعاً دانشگاه شما جایگاه چهرهی علمی بالایی دارد و باید به آن برگردد و امیدوار باشد و آن توصیهی معنوی من را هم توجه کنید که بدانید ما از درون ساخته میشویم و به تربیت نفس خود باید توجه ویژه کنیم؛ خصوصاً توصیه میکنم که سحرها و آخرشبها را از دست ندهید و دقایقی را بیدار باشید و با خدا خلوت کنید.
والسلام
ساعت ۱۴:۴۵ دقیقه جلسهی طولانی و پر فراز نشیب به پایان میرسد و جمعیت کم کم سالن را ترک میکند و جمعهای پراکندهای هم حول آقای رئیس شکل میگیرد و به بیان نکات مختلفی میپردازند و حدود ساعت ۳ ساختمان مجمع را ترک میکنیم و تمام ...