قدمت آلمان شاید به اندازه کشورهایی که از باستان تا امروز برقرار هستند نباشد اما آلمانیها یا همان ژرمنها از گذشته در خاک اروپا میزیستند. برای مثال وزیگوتها و اُستروگوتها، اجداد آلمانیها، با یورش به امپراتوری روم غربی و از هم پاشاندن آن، برای اولینبار پس از چند صد سال، به موجودیت قدرتمندترین حکومت غرب اروپا، پایان دادند. نبود قدرت مرکزی در نیمه غربی اروپا تا صدها سال بعد ادامه یافت؛ تا آنکه برای اولینبار شارلمانی، پدر اروپای مدرن، در قرنهای ۸ و ۹ با تشکیل امپراتوری مقدس روم، بخشهای بسیاری از اروپا را زیر یک پرچم، دوباره متحد کرد. هر چند که تاریخدانان زیادی معتقدند این کشور نه امپراتوری بود، نه مقدس و نه نشانی از روم داشت!

باید دانست تشکیل امپراتوری مقدس روم زیربنایی بود که نهایتاً در قرنهای بعدتر باعث تشکیل اولین کشوری شد که مردمان با نژاد و فرهنگ ژرمن زیر پرچم آن متحد شدند. همان امپراتوری آلمان که در سال ۱۸۷۱، پس از آنکه باقی ایالتهای سرزمین آلمان زیر پرچم پروسیها آمدند یکپارچه و متحد شد. از مهمترین و تاثیرگذارترین افرادی که تصمیماتش تا سالها سرنوشت اروپا را دستخوش تغییر کرد، اُتو فون بیسمارک، صدر اعظم آهنین آلمان بود که اگرچه در تحصیلات ابتدایی خود حقوق خوانده بود؛ اما در گذر زمان به یکی از مهمترین سیاستمداران تاریخ آلمان تبدیل شد. تصمیماتی که بیسمارک در زمان صدر اعظمی خود در رابطه با سیاستهای کلان و خرد قرن آلمان گرفت، تا به امروز روی زندگی مردم آلمان و حتی جهان تاثیرگذار بوده است.
اما مهمتر از بررسی اتفاقات آلمان قرن بیست، باید دریافت چگونه کشوری در میانه خاک اروپا و محصور در وسط قدرتهای استعماری همچون روسیه، فرانسه و انگلیس، آنچنان پیشرفت کرد که توانست مقابل تمام قدرتهای استعماری بایستاد و دنیا را با نوآوریهای مختلف مبهوت کند.
پروس یکی از ایالتهای شمالی از حدود ۴۰ ایالت با ریشه ژرمنی بود؛ ایالتهایی که به دلایل مختلفی مثل دخالتهای خارجی و اختلافات داخلی نتوانستند تا مدتها متحد شوند. پروس در کنار اتریش قدرتمندترین این ایالتها تا سالهای سال باقی ایالتها را تحت نفوذ داشتند تا آنکه صدر اعظم بیسمارک در دهه ۱۸۶۰ با پیروزی در سه جنگ مهم با همسایگان، یعنی دانمارک(۱۸۶۴)، اتریش(۱۸۶۶) و فرانسه(۱۷۷۰-۷۱)، نهایتاً اتحاد آلمان را تحقق بخشید. پس از سالها انتظار ژرمنها، با پیروزی در نبرد «سدان» مقابل فرانسه و محاصره پاریس در سال ۱۸۷۱، امپراتوری آلمان در کاخ ورسای اعلام موجودیت کرد. وحدتی ملی که غرور و وحدت را در آلمانیها و مردم ژرمن ایجاد کرد و بعدها مهمترین ابزار توسعه ملی آلمانها شد.

اما برای فراهم شدن شرایط پیشرفت، صرفا وجود اتحاد کافی نبود؛ چرا که کشورهایی همچون انگلیس، فرانسه و روسیه برایشان مهم نبود که طرف مقابلشان هم نژاد آنها باشد یا نه. در میان آن همه هیاهوی پس از جنگهای ناپلئونی در اروپا، بیسمارک با اعمال دیپلماسی توازن قدرت، اجازه نداد تا نهال در حال رشد آلمانها، توسط اتحادی از قدرتهای دیگر تهدید شود. توازن قدرت باعث شد تا آلمانها حتی در صورت وقوع جنگ، نهایتا تنها با یک ابرقدرت روبرو شوند و نه بیشتر. دو نمونه بارز از این دیپلماسی استادانه، برگزاری کنگره برلین در سال ۱۸۷۸، برای جلوگیری از جنگ فراگیر در منطقه بالکان و شرق اروپا بود و دیگری کنفرانس برلین درسال ۱۸۸۴-۱۸۸۵ بود که برای استعمار سراسر پهنه آفریقا ترتیب داده شده بود و آلمان در هر دو این مذاکرات به عنوان میزبان، جایگاه خود را به عنوان یک کشور میانجی و ابرقدرت به تثبیت رساند.
نکته دیگری که آلمانها را در اعمال سیاستهای خود موفق کرده بود، توسعه و سرمایهگذاری روی قدرت نظامی بود. پرورش نیروی متخصص و نظام آموزشی همراستا با اهداف ملی آلمان، به آنها امکان این را داده بود تا در زمین، هوا و حتی دریا پا به پای دیگر ابرقدرتها مانور بدهند. مثلا آن روزها کمتر کسی بود که توان مقابله با نیروی دریایی بریتانیا را داشته باشد اما آلمان با سرمایهگذاری فراوان روی فناوریهای ساخت کشتی و ارتقا ناوگان دریایی توانسته بود هیمنه ناوگان دریایی بریتانیا را بشکند و خود نیز تبدیل به یک قدرت دریایی شود.
در این میان شاید ماندگارترین شاهکار آلمانیها که تا به امروز نیز به طور مستقیم و غیرمستقیم روی زندگی ما تاثیرگذار میگذارد، پرورش نیروی انسانی باشد. اولین نظام آموزش جمعی مدرن در پروس به وجود آمد. یعنی اولین مدرسههایی که شبیه مدارس امروزی عمل میکردند در آلمان تاسیس شدند. سبک آلمانی در بخش آموزش عالی هم برای پرورش فناوران و پژوهشگران در قرن ۱۹ مدلی برای باقی کشورها شده بود؛ به طوری که امروزه نیز همچنان برخی دانشگاههای آلمانی که در سطح جهان مطرح هستند، همچنان از همان سبک و فلسفه برای پرورش دانشجو بهره میبرند. این نظام آموزشی دانشمندانی همچون آلبرت اینشتین، ورنر هایزنبرگ، ماکس پلانک و فریتس هابر را تحویل جامعه جهانی داد که هر کدام در زمینه تخصصی خود تحولاتی شگرف ایجاد کردند.

از سمت دیگر، سیاستهای رفاه و فرهنگسازیهایی که در سطح ملی در آلمان انجام میشد باعث شد تا آلمانیهای چنان با فرهنگ پیشرفت اخت بگیرند که حتی تا به امروز نیز این ویژگی آلمانیها نقل محافل است. نظم، دقت، آرمانطلبی و قانونپذیر بودن، در همان زمان به فرهنگ آلمانیها ضمیمه شد.
یکی از مواردی که مسیر توسعه و پیشرفت آلمانیها را بسیار هموار کرد، انقلاب صنعتی دوم و ظهور شرکتهای بزرگ بود. پس از وحدت سیاسی، آلمان به سرعت انقلاب صنعتی خود را آغاز کرد. خانوادهها و شرکتهای بزرگی همچون کروپ (Krupp)، زیمنس (Siemens) و بایر (Bayer) که تا به امروز به موجودیت خود ادامه دادهاند، در این دوره رشد کردند. شرکت کروپ در سال ۱۸۸۱، شرکت زیمنس در سال ۱۸۴۷ و شرکت بایر که بیشترین شهرت آن به علت اختراع داروی آسپیرین است، در سال ۱۸۶۳ تاسیس شدهاند. میانگین قدمت این شرکتها که بیش از ۱۵۰ سال است از قدمت بسیاری از کشورهای امروزی بیشتر است! شرکت کروپ به عنوان نماد صنایع سنگین آلمان، بزرگترین تولیدکننده فولاد و تسلیحات اروپا بود؛ به طوری که در جنگ جهانی دوم همین شرکت بسیاری از تسلیحات آلمانها را تامین میکرد. زیمنس که حتی در دنیای امروز هم در صنعت برق پیشگام است، فناوریهای جدیدی مثل دینام و تجهیزات مخابراتی را برای اولین بار در جهان معرفی کرد.
اما مهمترین نکتهای که در هنگام بررسی تاریخ پیشرفت آلمان باید به آن بپردازیم، شیوه رسیدن خاص آلمانها به توسعه و پیشرفت است. در حالی که قدرتهای دیگر جهان آن روز همچون بریتانیا و فرانسه مستعمرات عظیمی در سراسر پهنه زمین داشتن و هیچ ملتی را از شرارتهای خود به حال خود نگذاشته بودند، آلمان مجبور بود برای پیشرفته شدن مسیر خاصی را طی کند.

کشورهای قدیمیتر اروپایی از قرن شانزدهم تا هجدهم، پیشرفت خود را بر اساس مستعمرات وسیع خارج از اروپا و استفاده از منابع طبیعی و انسانی آنها بنا کردند. در مقابل، آلمان که دیرتر به قدرت رسید، ناچار بود به جای مستعمرهداری، بیشتر بر صنعت داخلی و نوآوری علمی تمرکز کند. این موضوع به پیشرفت صنعتی و علمی عمیقتری منجر شد.
آلمان از اواسط قرن نوزدهم نظام آموزشی و پژوهشی قدرتمندی ایجاد کرد. برخلاف قدرتهای استعماری که بیشتر بر بهرهبرداری از مستعمرات تمرکز داشتند، آلمان تمرکز اصلی را بر تربیت متخصصان، پژوهش علمی و توسعه فناوریهای پیشرفته گذاشت. آلمان از دوران بیسمارک، از یک سیاست دولتی هماهنگ برای توسعه صنعتی و حمایت از تولیدات داخلی آغاز کرد. سیاستهای حمایتی دولت در ایجاد راهآهن، صنایع فولاد و شیمی، بیمههای اجتماعی و نظام آموزشی بسیار موثر بود. سیاست تعرفههای حمایتی بیسمارک که در سال ۱۸۷۹ وضع شد، باعث حفاظت از صنایع داخلی و رشد سریع آنها شد. دولت در ساخت زیرساختهایی مثل راهآهن و تأسیس بانکها و مؤسسات مالی نیز نقش کلیدی داشت. همچنین فرهنگهایی همچون تأکید بر نظم، دقت، و کارایی در محیطهای صنعتی و سازمانی نقطه قوت ملی آلمانها بود. این ویژگی فرهنگی، بر خلاف برخی کشورهای استعماری بود که بیشتر متکی بر منابع مستعمرات بودند و کمتر به نظم صنعتی داخلی توجه داشتند.
شرکتهایی مثل مرسدس بنز، کروپ، فولکسواگن و بوش با همین فرهنگ سازمانی دقیق، توانستند محصولات بسیار باکیفیت تولید کرده و به شهرت جهانی برسند. آلمان برای جبران عقبماندگی اولیهاش، به جای تکیه صرف به تولید انبوه کالاهای ساده، صنایع پیشرفته با ارزش افزوده بالا ایجاد کرد. اختراع اولین خودروی مجهز به موتور احتراقی توسط کارل بنز در سال ۱۸۸۶، توسعه فناوریهای جدید در مهندسی برق توسط زیمنس و اختراع آمونیاک صنعتی توسط هابر و بوش (فرایند هابر-بوش)، که انقلابی در کشاورزی و صنعت شیمیایی ایجاد کرد، تنها مثالهایی از نوآوریهای آلمانیها در آن زمان است. همچنین از سال ۱۸۷۱ به بعد، اتحاد آلمان، ثبات سیاسی قابل توجهی ایجاد کرد که به توسعه صنعتی کمک زیادی نمود؛ درحالیکه قدرتهایی مانند روسیه و فرانسه مکرراً دچار تحولات داخلی سیاسی میشدند، ثبات سیاسی نسبی در آلمان به خصوص در دوران بیسمارک بستر مناسبی برای رشد صنعتی فراهم آورد.

آلمان مسیر خاصی از توسعه را طی کرد که مبتنی بر صنعت و نوآوری علمی بود. این مسیر متفاوت، نتیجه این بود که آلمان دیرتر از کشورهای استعماری قدیمی پیشرفت را آغاز کرد، اما با تمرکز بر توانایی داخلی، آموزش، پژوهش، نظم صنعتی و حمایت فعال دولت، پیشرفت عمیقتر و پایدارتری به دست آورد که تا به امروز نیز اثرات خود را نشان میدهد.
صدرا یگانه | ۱۴۰۱ مهندسی برق