تقریبا همزمان با تأسیس دانشگاه صنعتی شریف در ایران، دانشگاهی در هند با الگوگیری مشابهی از دانشگاه ام.آی.تی ایجاد میشود به نام آی.آی.تی! که چندین مرکز در شهرهای مختلف هندوستان دارد؛ مانند همان اتفاقی که پیش از انقلاب بین دانشگاه شریف و دانشگاه صنعتی اصفهان فعلی در حال رخ دادن بود. شعار اولیه آی.آی.تی این است: «وقف خدمت به ملت». در مراسم پنجاهمین سالگرد تأسیس این دانشگاه کنفرانسی با موضوع «نقش موسسات وابسته به آی.آی.تی در ملتسازی» برگزار میشود. اتفاق جالبی است؛ بعد از ۵۰ سال گفتند بیاییم ببینیم که چهقدر به شعارمان نزدیک شدهایم؟!
به نظر میرسد اینکه امروزه بیش از ۸۰ درصد دانشجوهای علوم کامپیوتر آی.آی.تی تحصیلات تکمیلیشان را در آمریکا میگذرانند و همانجا هم مشغول به کار میشوند و یا اینکه وقتی فهرست دانشآموختگان آی.آی.تی را مرور میکنید انگار دارید فهرست مهندسان و کارآفرینان نامی آمریکا را نگاه میاندازید، در برگزاری این همایش بیتأثیر نباشد. شاید دلیل برگزاری این همایش این بود که نیمقرن پیش کسی تصور نمیکرد که موسسه علم وفناوری برلا در هند موفقیت بیشتری در حل مسائل جامعه هند داشته باشد، اگرچه به بهای وجه جهانی کمتر. شعار اولیه آی.آی.تی این بود: «وقف خدمت به ملت» ولی پرسشی که اعضای دانشگاه در برابر این شعار مطرح کردند این بود: کدام ملت!؟
در جلسهای که گذشت، روایت و نظرات چند نفر از مهمترین روسای دانشگاه را در مورد دانشگاه صنعتی شریف شنیدیم ولی دوست دارم روی برههای از تاریخ دانشگاه بیشتر تمرکز کنیم که در این جلسه مطرح نشد؛ جایی که دکتر سید حسین نصر، پیش از انقلاب اسلامی رئیس دانشگاه بود. خود دکتر اینگونه توضیح میدهد که «چیزی که من به عنوان رئیس دانشگاه می خواستم انجام دهم، ساختن یک تکنولوژی بومی در ایران بود و نه صرفا کپیبرداری از تکنولوژیِ غربی».
شاید در نگاه اول جمله خاصی به نظر نرسد ولی فرض کنید که محمدرضا پهلوی دارد به شما دستور میدهد که باید در این دانشگاه، تکنولوژی و نیروی کار صنعتی را فراهم کنی و در جواب بگویی چند دقیقه صبر کن! کدام صنعت؟ با کدام تکنولوژی؟ غربی یا ایرانی؟ این جمله در واقع پلیست از نگاه ما به دانشگاه به عنوان یک مجموعهای از ساختمانها همراه با تعدادی دانشجو، استاد و کارمند که بودجهای به آن وارد میشود و خروجیهای پراکندهای هم دارد و نگاه ما به دانشگاه به عنوان یک نهاد علم، یک نهاد اجتماعی اثرگذار که بهدنبال علمِ نافع است، یک مبدأ تحول.
بعد از این توصیف دکتر نصر از هدف خودش و به عبارت دیگر رسالت دانشگاه، دیدن آن علامت سوال بزرگی که هندیها جلوی دانشگاهشان (که از خیلی جهات شبیه ماست) بعد از ۵۰ سال گذاشتند و همچنین دیدن سردرگم بودن بسیاری از دانشجوها و فارغالتحصیلان دانشگاه شریف و عدم جایابی مناسب آنها در جامعه و بسیاری سوالات جدی و بنیادینی که درمورد آموزش عالی در ایران و دانشگاه صنعتی شریف وجود دارد، تصورم این بود که میآیم در جلسهای با حضور موثرترین مدیران دانشگاه در ادوار گذشته و در مورد برخی مسائل ریشهای دانشگاه صحبت میشود ولی بخش خوبی از جلسه به «چهقدر خوبیم ما!»گفتنها گذشت. بازار تعریفها از شرایط فعلی داغِ داغ بود. البته بعضی جاها صحبتها چالشی میشد ولی آنها هم خیلی زود خاتمه مییافت.
اینطور که از صحبتها به نظر میرسید، جبر زمانه و نیازها و امکانات و ساختارهای موجود، تعیینکنندهتر از نظام اندیشه و نگرش فلسفی به دانشگاه بوده و در طی سالیان گذشته به این عقبه فکری دانشگاه به عنوان یک نهادِ علمِ نافع توجه کمتری شده است. اگر روزی حشرات موذی مسئله کشور شود، دانشگاه امروزی میرود با اقتباس از فرهنگ ایرانی-اسلامی از شیشههای رنگارنگ در و پنجرهها استفاده میکند یا برای مقابله با این حشرات، سمهای مختلف و کشنده را ابداع مینماید؟ اصلا اگر روزی مسئله کشور این باشد، دانشگاه نسبت به آن واکنشی نشان خواهد داد؟ البته منظور دانشگاه است و نه یک فرد منتسب به دانشگاه! سوالات بسیار زیادی در اینگونه مسائل وجود دارد.
امیدوارم که فرصتهای دیگری هم بهوجود بیاید که درمورد این مسائل صحبت کنیم؛ مسائلی از جنس اینکه این دانشگاه فعلی قرار بوده چه کار انجام بدهد و الآن چهکار میکند؟ آیا هدفگذاری و ساختار سال ۱۳۵۰ برای سال ۱۴۰۰ هم مناسب است؟ نسبت این دانشگاه با جامعه ایران چیست؟ تهران، نبودن شریف را احساس خواهد کرد؟ ایران چهطور؟