معاونت آموزشی و دانشجویی در دانشگاه وظایف مشخصی دارند؛ تدوین برنامه درسی، برگزاری کلاسها و امتحانات، ثبت نمره و صدور کارنامه و چیزهایی از این دست کارهایی است که از معاونت آموزشی انتظار میرود و مسائل مربوط به تغذیه و خوابگاه و تربیتبدنی و بهداشت و ... هم کار معاونت دانشجویی است. ولی معاونت فرهنگی اجتماعی هنوز که هنوز است درمورد وظایف و اختیارات و ساختارش بین افراد مختلف بحث و اختلاف وجود دارد. به همین بهانه چهار نفر از فعالین دانشجویی را دور میز روزنامه نشاندیم وکمی درباره نقش معاونت فرهنگی در دانشگاه صحبت کردیم. گزارش زیر خلاصهای از مباحث مطرح شده در این جلسه است.
یک جایگاه با چاشنی ابهام
محمدصالح سپهری، امیرحسین حاجیعلیبیگی، محمدحسین اعلمی و سیدمحمدحسین قاسمی چهار دانشجویی بودند که در عصر یک روز پاییزی به روزنامه آمدند و دو ساعتی با یکدیگر بحث و گفتوگو کردند. بحث از آنجا شروع شد که با تغییر افراد در معاونت فرهنگی معمولا رویهها و امور جاری هم تغییر میکند. حتی ساختار معاونت هم از یک دوره به دوره دیگر متفاوت است. بعضی میگویند معاونت فرهنگی باید برای فضای فرهنگی دانشگاه سیاستگذاری و هدفگذاری انجام دهد، حالا پیگیری این سیاستها و اهداف ممکن است در قالب ارائه پیشنهاد به گروههای فعال باشد یا با برنامهریزی و اجرا از سوی خود معاونت. برخی دیگر نقش معاونت را تنها در امضای مجوز و تخصیص بودجه میدانند، عدهای اعتقاد به نقش پدرانه معاونت در بین فعالین و گروههای دانشجویی دارند و تعدادی هم میگویند که خود معاونت باید وسط میدان فعالیت باشد و دانشجوها را درگیر کند.
سپهری بحثش را با اشاره به رابطه شورای فرهنگی و معاونت شروع میکند: شورای فرهنگی دانشگاه جایی است که اولویتها و اهداف را مشخص میکند و بازوی اصلی شورا که فضای فرهنگی دانشگاه را در مسیر رسیدن به آن اهداف حرکت دهد، معاونت فرهنگی است. حاجیعلیبیگی هم در تأیید حرف سپهری این نکته را میگوید که شورای فرهنگی به معاونت به عنوان متولی امور فرهنگی و نیز پاسخگو در برابر مسائل و برنامههای فرهنگی نگاه میکند.
تحکم و دستور در فرهنگ محکوم به شکست است
اعلمی بحث را به سمت نقش معاونت فرهنگی در دانشگاه میکشاند که به نظر او باید با استفاده از ظرفیت گروهها و فعالین دانشجویی و در چارچوب قانون فضای فرهنگی را به سمت اهداف معین شده هدایت و راهبری کند. از آنجا که فرهنگ موضوع نرم و لطیفی است، فعالیت در این زمینه برخاسته از دغدغهها و آرمانهای افراد و به صورت خودجوش است و تحکم و دستور محکوم به شکست. البته ممکن است خلأهایی وجود داشته باشد که ظرفیت دانشجویی برای رفع آن کافی نیست و نیاز به ورود جایی مثل معاونت دارد. به عقیده اعلمی در دوره فعلی رویه اینطور نبوده که مشارکت حداکثری دانشجوها و گروهها را در پی داشته باشد.
قاسمی نقش اصلی معاونت را هویتبخشی به فضای فرهنگی دانشگاه و فعالیت فرهنگی میداند که رابطه نزدیکی هم با سیاستگذاری دارد ولی در این زمینه اولویت را به گروههای دانشجویی میدهد: وقتی گروههای متنوع و متکثری برای فعالیت در دانشگاه داریم، اولویت باید با این گروهها باشد تا افراد دیگر. معاونت هم بیشتر از اجرا در سیاستگذاری باید حضور داشته باشد و از طرف دیگر این سیاستها به صورت دستوری به گروهها تحمیل نشود: در زیباکنار امسال بعد از مدتها شاهد این رویه هستیم. گسترش دایره فعالین فرهنگی اگرچه امر مثبتی است ولی در جایی مثل اردوی ورودیها به افرادی نیاز است که چندسال در گروهها فعالیت و پلهپله در این مسیر رشد کرده باشند.
برنامههایمان چقدر پایدار است؟
بحث بعدی پیرامون پایداری و استمرار فعالیت فرهنگی و اجتماعی در دانشگاه است. این سوال مطرح میشود که اساسا پایداری و استمرار یک ارزش به شمار میرود؟ و در این صورت برنامههایی که از سوی معاونت اجرا میشوند و از دل فضای دانشجویی نجوشیده، پایداری و استمرار لازم را دارد یا با تغییر افراد به فراموشی سپرده میشوند؟ حاجیعلیبیگی در پاسخ به این سوال به شورای فرهنگی اشاره میکند که با توجه به تضارب آرا و ساختار شورایی آن، برنامههایی که در این شورا بررسی، تصویب و اجرایی میشود از پایداری و استمرار بیشتری برخوردار هستند تا برنامههایی که به صورت انحصاری در معاونت برنامهریزی و اجرا میگردد. در واقع ساختار شورا مانع میرایی و فراموش شدن و کنار گذاشتن سریع برنامهها و سیاستگذاریها شده و وابستگی به افراد را کاهش میدهد.
اعلمی هم برنامههایی را دارای رشد مستمر و پایدار در فضای دانشگاه میداند که با رشد گروهها و فعالین همراه باشد: اجرای برنامههای تحمیل شده و سیاستگذاری شده از سوی معاونت رشد کمتری را در پی دارد تا برنامههایی که خود دانشجوها از صفر تا صدش را برنامهریزی و طرح و اجرا میکنند.
یک سوزن هم به خودمان
حاجیعلیبیگی به نحوه توزیع نقش دانشجوها در تصمیمگیری و سیاستگذاری فرهنگی میپردازد و معتقد است توزیع ناعادلانه این فرصت بین دانشجوها مشکلات بعدی را به همراه دارد و بین گروهها و فعالین مناقشه انداخته و در این حالت مسئولین دانشگاه از اختلاف بین گروهها سوءاستفاده کرده و با این بهانه کار را خودشان دست میگیرند. دعوا و اختلاف بین طیفهای مختلف دانشجویی به جای همکاری و همفکری و تعامل و اولویت دادن به مصالح گروه و تشکیلات از جمله مسائلی بوده که در نهایت باعث شده بهانه دست مسئولان افتاده و دانشجوها را از بازی حذف کنند. البته این بهانه توجیه مناسبی نیست و بیشتر به پاک کردن صورت مسئله شبیه است. به گفته حاجیعلیبیگی معاونت فرهنگی در تعامل و کنش با گروههای دانشجویی خوب عمل کرده و مشکلی از بابت برگزاری برنامههای گروهها پیش نیامده ولی برنامههای جمعی مثل اردوی ورودیها و زیباکنار و ... محل اختلاف بوده و معاونت و گروهها در کنار هم نتوانستهاند خوب عمل کنند که اختلاف بین گروهها و نیز دید از بالا به پایین معاونت عوامل آن بوده است.
فرهنگ؛ وابسته به ساختار یا فرد؟
حاجیعلیبیگی با طرح چند سوال بیشتر به شفاف و مشخص نبودن ساختار و سیستم حاکم بر معاونت فرهنگی انتقاد وارد میکند. اعلمی در پاسخ نگاه مسئول فرهنگی به مقوله فرهنگ را مقدم بر ساختار و سیستم میداند و میگوید اگر این نگاه درست باشد، باقی مسائل در درجه دوم از اهمیت قرار میگیرد: سیاستگذاری و مدیریت فرهنگی کاملا قائم به شخص نیست ولی از حدی کمتر نمیتوان آن را مستقل از فرد در نظر گرفت. هرچه هم ساختار و قانون و فرم بچینیم، باز هم دیدگاه فرد مهم و موثر است. حتی نگاه و دیدگاه فرد در این جایگاه از تخصص و علمش هم نقش پررنگتری دارد. اگر معاون فرهنگی با دانشجوها همراهی داشته باشد، نقدپذیر باشد و از ظرفیت آنها به درستی استفاده کند، ساختار و فرم به حاشیه میرود. البته ساختارهایی مثل شورای فرهنگی یا شوراهای مشورتی هم میتواند در این موضوع به کمک بیایند و جنبه کنترلی داشته باشند. حاجیعلیبیگی اینطور ادامه میدهد که فرد و ساختار بر یکدیگر تأثیرگذارند ولی باید اصولی کلی را در نظر داشته باشیم و با استناد به آنها فرد موردنظر را انتخاب کنیم.
همراهی یا همراهی نکردن دانشجوها و فعالین فرهنگی و دانشجویی هم میتواند به عنوان یک ساختار نرم روی تصمیمها و سلیقههای شخصی در مقوله فرهنگ کنترل ایجاد کند؛ مثلا در اردوی ورودیها 97 مقاومت فعالین دانشجویی معاونت را وادار به عقبنشینی از تصمیمش کرد و یا اعتراضهای زیباکنار 2 باعث ایجاد تغییراتی در روند امسال این برنامه شده است.
انفعال بهتر از ورود نامناسب
اعلمی در پاسخ به سوال نقش همراهی فضای دانشجویی با سیاستهای فرهنگی و ایدهها و ذهنیت مسئولان فرهنگی میگوید: فرهنگ با دستور جلو نمیرود و تحکم محکوم به شکست است. برخی اوقات انفعال بهتر از کار اشتباه است: باید برای همراه کردن مخاطب راه درست را برگزید. مثلا برای ترغیب بچهها به مسائل فلسفه علم آیا راهش این است که هرسال در زیباکنار نشست فلسفه علم گذاشت و مخالفین را بایکوت کرد؟ نه، قطعا راههای نرمتری هم وجود دارد. بهتر است که این موضوعات و مسائل و دغدغهها از دل خود دانشجوها بجوشد و به جامعه سرریز کند، نه اینکه دستوری و از بالا به پایین باشد. در واقع انفعال باعث رخوت است و ورود نامناسب موجب تنش.
قاسمی نحوه و روش اعتراض و مخالفت فعالین دانشجویی را هم در نیل به نتیجه مطلوب موثر میداند و معتقد است در موقعیتهایی که به دانشجوها داده میشود، نباید به بهانه اعتراض به برخی روندها کنار بکشند بلکه حضور موثر و درست، تأثیر بیشتری دارد. همچنین برنامهریزی و سیاستگذاری و اجرا باید با ارزیابی دقیق جامعهشناسانه از ذائقه کف دانشگاه باشد. البته در به نتیجه رسیدن اعتراضها و همراهی نکردنهای فعالین دانشجویی نگاه و شخصیت مسئول فرهنگی هم موثر است.
جمع بر این عقیده است که ورود معاونت فرهنگی به برخی برنامهها و مسائل میتواند فتح بابی برای آغاز مسیرهایی در فضای فرهنگی دانشگاه باشد که به شرط دادن فرصت به دانشجوها و تفکرات مختلف در ادامه کار به سرانجام مطلوبی میرسد. اعلمی ورود معاونت به زیباکنار 1 و اردوی ورودیهای 96 را خوب توصیف میکند ولی ادامه روند آن را نامطلوب و همراه با انحصار از سوی معاونت میداند که نتایج خوبی به دنبال نداشته است.
رقابت به جای حمایت
به گفته بچهها معاونت در حال حاضر بعضی اوقات خودش را رقیب گروهها و تشکلها میبیند و در فضای رقابت با آنها گرفتار میشود. به گفته سپهری معاونت مثل یک تشکل رفتار میکند که تیمهای موجود را کنار گذاشته و تیم خودش را روی کار میآورد و از همین روست که معاونت با شورای مرکزی تشکلها و گروهها جلسات همفکری کمی برگزار کرده ولی با تیم خودش تعامل زیادی داشته است.
حاجیعلیبیگی توزیع عادلانه فرصتها بین گروههای دانشجویی را نقش اصلی معاونت ذکر میکند و معتقد است راه برای فعالیت در بستر وضع موجود باز است و صحبتهایی مثل بها دادن به فعالین مستقل بیشتر بهانهای برای انحصار و در اختیار گرفتن نبض امور است. قاسمی هم این نکته را میگوید که شاید هدف معاونت درست باشد ولی وسیله خوبی انتخاب نکرده واستفاده از معتمدین معاونت برای اجرای برنامههای مدنظرش همین وسیله نامطلوب بوده است: درگیر کردن افراد جدید در فضای فرهنگی هدف شایستهای است ولی به حاشیه راندن گروهها وسیله درستی برای نیل به آن محسوب نمیشود.
صحبتهای آخر دوباره حول این موضوع است که معاونت فرهنگی با قدرت و امکاناتی که در اختیار دارد میتواند به تسهیلگری امور فرهنگی در دانشگاه کمک کند و رابطی بین فعالین دانشجویی و دانشگاه باشد و حتی تعارض منافع بین گروههای مختلف را نیز کنترل نماید. اینکه معاونت فرهنگی خودش یک سمت دعوا نباشد، یک گام رو به جلوست و به جای آن باید محلی برای رفعورجوع اختلافها تلقی شود؛ چیزی شبیه اردوی ورودیهای 96. نقش معاونت در واقع یک مصلح هدایتگر است.