منبع این پست سخنرانی بیست و یکم دوره کلیات اقتصاد خرد دانشگاه امایتی MIT 14.01 Principles of Microeconomics, Fall 2018 است. این دوره مقدماتی، مبانی اقتصاد خرد را پوشش میدهد. موضوعات شامل عرضه و تقاضا، تعادل بازار، نظریه مصرفکننده، تولید و رفتار بنگاهها، انحصار کامل، انحصار چندجانبه، اقتصاد رفاه، کالاهای عمومی و اثرات جانبی است. لینک کورس در MITOPENCOURSEWARE
تا به اینجا دوره، هر از چندگاهی به مفهوم کارآیی اشاره کردیم و مکرراً تشریح کامل این موضوع را به آینده موکول کردیم. الان زمان معرفی این موضوع فرا رسیده است. در کنار کارآیی ما به بحث برابری (Equity) خواهیم پرداخت. باید توجه کنیم که از راههای مختلفی میتوان به کارآیی رسید. کارآیی انواعی دارد، اما هر کدام با توزیع متفاوتی از رفاه همراهاند. به عنوان مثال، رقابت کامل و انحصار با تبعیض قیمتی کامل، هر دو، کارآ هستند، با این تفاوت که در اولی، همه سود میبرند و در دومی فقط طرف انحصار. به نظر شما، اپل میبایست تمام پولهایمان را برای خود کند، یا باید در کنار مصرفکننده از رفاه برخوردار باشد؟
برابر کردن بیشتر جامعه بر کارآیی آن تاثیر میگذارد. آرتور اوکان توزیع منابع بین افراد جامعه را به سطلی با نشتی (Leaky Buckets) تشبیه میکند. فرض کنید که منابع به صورت مستقیم از افراد ثروتمند به افراد فقیری درون سطلی منتقل میشود. برای سادگی کار فرض کنید که 1 دلار را از ثروتمند به فقیر منتقل میکنیم. اگر این 1 دلار کاملاً به دست فقیر برسد، اکثراً با توزیع آن موافقت میکنیم. اما اگر از این 1 دلار 1 پنی، یا 10 پنی یا 100 پنی کم شود چه؟ اگر هیچ قسمت از این 1 دلار به فقرا نرسد چه؟ بدهبستان بین برابری و کارآیی در این مثال به خوبی مشخص است. با توزیع درآمد، نشتیهایی خواهیم داشت که درخور توجه است؛ میبایست هزینهی برابری را در نظر گرفت.
در این جلسه، به این بدهبستان بین کارآیی و برابری در 4 مرحله نگاه خواهیم کرد:
برای مدل کردن بدهبستان نیازمند رویکرد بهینهسازی با وجود محدودیت هستیم. و در اینجا مشابه مدل ترجیحات محدود عمل خواهیم کرد، اما با چند تغییر. در اینجا تابع مطلوبیت ما، تابع رفاه اجتماعی است. این تابع به ما میگوید که جامعه هر فرد را چگونه ارزیابی میکند. به عبارتی دیگر، تابع رفاه اجتماعی برابر است با تابعی از جمع مطلوبیت افراد جامعه:
به نمودار زیر توجه کنید. در اینجا، منحنی رفاه یکسان نقاطی را نشان میدهند که در آن مطلوبیت دو فرد Homer , Ned تغییر نمیکند و یکسان است. مشابه منحنیهای بیتفاوتی، منحنیهای رفاه یکسان بالاتری از رفاه اجتماعی بیشتری برخوردارند.
منحنی رفاه یکسان به اشکال مختلفی رسم میگیشود و نحوه رسم آن به ارزشهای پشت آن مربوط است. توجه داشته باشید که تعریف تابع رفاه اجتماعی از دید افراد یکسان نیست و از آنجایی که مطلوبیت یک جامعه مدل میشود، اشکال و تعاریف آنها میتواند متفاوت باشد. در اینحا به تشریح 4 نوع متفاوت از تابع رفاه اجتماعی که اغلب به کار میروند، خواهیم پرداخت:
1. یوتیلیترین (Utilitarian): تابع یوتیلیترینها، رایجترین نوع تابع رفاه اجتماعی است که توسط جرمی بنتام برای اولین بار معرفی شد. از دید او تابع رفاه اجتماعی برابر است با ترکیب خطی مطلوبیت افراد:
از نظر یوتیلیترینها، افراد یکساناند و ثروت باید جایی خرج شود که بیشترین مطلوبیت نهایی را برای افراد دارد؛ اگر خرج 1 دلار دیگر توسط یک ثروتمند مطلوبیت بیشتری دارد، توسط او خرج شود و اگر خرج آن توسط فقیر مطلوبیت بیشتری دارد، توسط او. خصوصیتی اصلی تابع این است که که ثروت را به گونهای خرج میکند تا مطلوبیت نهایی تمام افراد جامعه یکسان باشد و دیگر فرقی نداشته باشد که 1 دلار اضافی خرج که شود.
نکته دیگر که باید به آن توجه کرد این است که اگر تابع مطلوبیت افراد یکسان باشد، در این تابع، زمانی که درآمد به صورت مساوی بین تمام افراد توزیع شده است، بهینهترین حالت را خواهیم داشت.
تابع یوتیلیترینها نقطه خوبی برای آغاز است. باید توجه داشت که این تابع مد نظر محافظهکاران است و نسخه رادیکالتری از آن وجود دارد.
2. رالزین (Rawlsian): جان رالز فیلسوف آمریکایی قرن بیستمی است که آزمایش ذهنی "پرده بیخبری" آن بسیار مشهور است. رالز افراد را به فکر به این سوال دعوت میکند که اگر میتوانستید انتخاب کنید کت در چه شرایطی به دنیا بیایید، چه نوع جامعهای را انتخاب میکردید. و این نتیجه را میگیرد که جامعهای دارای رفاه است که وضع ضیعفانش خوب باشد. نظریات رالز در عین افراطی بودن، به شدت به فهم توزیع ثروت و برابری کمک میکند. تابع رفاه رالزینها به صورت زیر است:
رفاه اجتماعی از نظر رالز در این است که مطلوبیت ضعیفترین افراد را افزایش دهیم. باید توجه داشت که این تابع رفاه به تنهایی معنایی ندارد و میبایست در کنار تئوری آزادی رالز قرار گیرد. اما به هر حال به شدت افراطی است.
3. نوزئکین (Nozickian): این تابع بر روی این مفهوم پایگذاری شده است که نباید درآمد را توزیع کنیم، بلکه باید فرصتها را در سطح جامعه توزیع کنیم. به عبارتی، اگر تمام افراد از فرصت یکسانی برخوردار باشند، رفاه جامعه حداکثر میشود. مثالی که آقای Gruber میزند، موضوع را روشن میکند. فرض کنیم که تمام افرادی که در یک کلاس قرار داشتند، در ابتدا از فرصت یکسانی برخوردار بودند و در نهایت به شرایط کنونی رسیدهاند. فرض کنید که این افراد به دلیل مهارت سخنران، به او نفری 10 دلار به ازای کنفرانس میدهند. از نظر نوزیک نیازی نیست که سخنران مالیات بدهد. زیرا این فرد به دلیل استعداد و مهارتهایش به این مکان رسیده است و دیگران هم با قبول این موضوع و با رضایت کامل به او حقالزحمهای دادهاند. به طور خلاصه، از نظر نوزیک، باید فرصت برابر را برای افراد مهیا کرد و سپس به صورت آزاد و بدون دخالت به نظاره جامعه نشست.
اما دو موضوع مهم درباره ایده نوزئکینها وجود دارد. اولاً اینکه تعریف فرصت چیست؟ تعریف درستی از فرصت وجود ندارد و نمیتوان حالتی را متجسم شد که افراد دارای فرصت یکسان هستند. و ثانیاً این ایده شانس را نادیده میگیرد و حاصل زندگی افراد را فقط همسو با مهارت و تلاش و غیره میداند. در حالی که این درست نیست. اگر به ثروتمندان نگاه کنیم، خیلی از آنها به صورت تصادفی به ثروت رسیده بودند و به قول گفتنی فقط در زمان و مکان مناسب حضور داشتند.
4. مساواتخواهان ( Commodity Egalitarianism): در این دیدگاه مهم نیست که هر کسی چه درآمد و ثروتی دارد، بلکه مهم این است که هر کسی بتواند از پس معیشت خود برآید و زندگی قابلقبول داشته باشد. درآمد نسبی در این دیدگاه موضوعیتی ندارد و فقط به دنبال این است که ابتداییترین نیازهای افراد را فراهم کند. این دیدگاه به نوعی ترکیبی از رالزینها و نوزئکینهاست. به ضعیفترین افراد جامعه توجه میکند و هنگامی که تمام افراد به حداقلی رسیدند و فرصت یکسانی داشتند، افراد به صورت آزادانه به زندگی میپردازند.
دقت داشته باشید که هیچکدام از این دیدگاهها نه غلط و نه درست است و تفاوتهای اندک و فاحشی بین آنها وجود دارند. مقصود ما از تعریف این دیدگاهها، دانستن وجود ارزشها و چارچوبهای فکری متفاوت است. و دانستن اینکه توزیع ثروت هزینهای دارد و آن کاهش کارآیی است.
به جدول زیر توجه کنید. این جدول درآمد دریافتی در آمریکا را توسط هر چندک نشان میدهد. ردیف اول بیست درصد جامعه با پایینترین درآمد دریافتی، دومین بیست درصد 20 درصد جامعه به پایینترین درآمد دریافتی و به همین ترتیب ردیفهای بعدی بیست درصد بعدی را نشانی میدهند. این اطلاعات اوضاع سالهایی بین 1967-2013 را در آمریکا به تصویر میکشد. (دقت داشته باشید که اگر درآمد به صورت مساوی توزیع شده بود، هر کدام از این ردیفها 20 درصد از درآمد کل جامعه را دارا بودند.) در سال 1980 سهم 20 درصد بالا جامعه از درآمد کل 10 برابر 20 درصد پایین بوده است و این نسبت در سال 2013 به 17 رسیده است. و این نشان از افزایش نایرابری است. علاوه بر این، در سال 2013، 20 درصد بالا جامعه بیش از نیمی از درآمد کل جامعه را از آن خود کردند که خود حائز اهمیت است.
بیایید دقیقتر نگاه کنیم. در شکل زیر سهم درآمدی یک درصد ثروتمند آمریکایی از کل درآمد بین سالهای 1913 و 2014 نشان داده شده است. در حالیکه، در دهه 20 میلادی این سهم به تقریباً به 25 درصد رسیده است، در دهه 60 و 70 این سهم به 10 درصد رسید. به دنبال آن در دهه دوم قرن جدید، باز شاهد نابرابری بیشتر در آمریکا بودهایم و این عدد دوباره به حوالی 25 درصد رسیده است.
در جدول زیر، اوضاع نابرابری در آمریکا با کشورهای توسعه یافته مقایسه شده است. این جدول میزان توزیع درآمد را در گروههای مختلف را نشان میدهد. ردیف یکی مانده به آخر میانگین موزون نسبت توزیع را در این کشورها محاسبه شده است. با محاسبه این نسبت با نسبتها در آمریکا درمییابیم که سهم 40 درصد پایین درآمدی در آمریکا نسبت به دیگر کشورها کمتر و سهم 40 و یا 20 درصد بالا درآمدی از درآمد کل نسبت به به باقی کشورها بیشتر است. این مقایسه، نشان از نابرابری قابل ملاحظه در آمریکا میدهد.
(دقت کنید که این مقایسهها اثباتی است و اصلاً به مرحلهای نرسیدیم که بگوییم نابرابری خوب است یا نه.)
اوضاع نابرابری در آمریکا همچین چنگی به دبثل نمیزند. اما نکته در این است که آیا نابرابری ابزار مناسبی برای محاسبه رفاه جامعه است؟ باید بدانیم که جواب به این سوال مشخص نیست. اما باید توجه داشت که نابرابری درآمدها را به صورت نسبی مقایسه میکند و برابری بسیاری اهمیتی ندارد، چون همگان به دنبال افزایش مطلوبیت خودشان هستند. پس بنابراین، باید ابزار مطلقی برای مقایسه درآمد داشت و آن خط فقر است. خط فقر در آمریکا اینگونه محاسبه میشود: هر فرد 1/3 درآمد خود را به خوراک تخصیص میدهد، پس باید هزینه سبدی از خورد و خوراک یک خانواده را محاسبه کرد و آن را ضرب در 3 کرد. این خط فقری است که در دهه 60 در آمریکا محاسبه شد و هنوز هم، با حساب تورم سالانه، از آن استفاده میشود. در جدول زیر، میتوان خط فقر را برای خانوادههایی با تعداد افراد مختلف دید. به طور کلی باید دانست که در سال 2015 خط فقر برای یک خانواده 4 نفر در آمریکا 25 هزار دلار سالانه بوده است.
نقدهای بسیاری نسبت به خط فقر محاسبه شده در آمریکا وجود دارد. یکی از مهمترین آنها این است که در دهه 60 یک سوم هزینه خانوارها برای غذا بوده است و این سهم در سالهای اخیر به یک پنجم رسیده است و خدمات درمانی و امثال آن سهم بیشتری از هزینه خانوار را به خود اختصاص میدهد. در نهایت، باید گفت که تغییر این محاسبات کار سادهای نیست و بسیار باید بر روی آن فکر شود.
به هر حال، خط فقر با تمام کاستیهایش ابزاری با مقدار مطلق و ثابت است که امکان مقایسه وضعیت فقر را در طی سالیان متعادی میدهد. به نمودار زیر نگاه کنید. این نمودار درصد افراد با درآمد پایینتر از خط فقر را نشان میدهد. خط قرمز، این نسبت را میان تمام جمعیت، خط سبز میان کودکان زیر 18 سال، خط نارنجی برای افراد با سنین بین 18 تا 64 و خط آبی برای سالمندان بالای 64 سال نشان میدهد. اولین نکتهای که میتوان از این نمودار استخراج کرد این است که درصد فقر در دهه 60 بسیار کاهش یافته است. افراد سالمندان از فقیرترین افراد جامعه به گروهی با کمترین فقر تبدیل شد و در ضد فقر در این گروه به عددی ثابت رسیده است. از طرفی، فقر کودکان در دهههای اخیر بالا رفته است، به گونهای که درصد فقر میان کودکان در دهه اخیر با دهه 60 برابری میکند. برای دو گروه دیگر نیز این نسبت با کاهش در دهههای 60 و 70 و ثبات در دهههای اخیر روبهرو بوده است. در یک نتیجه کلی، میتوان گفت که میزان فقر در آمریکا در قیاس با دهه 60 تقریباً ثابت مانده است و فقط جنس فقر تغییر کرده است.
مقوله فقر از این هم میتواند بدتر باشد. به نمودار زیر نگاه کنید. این نمودار امید به زندگی را در مناطق مختلف در بالتیمور مریلند مقایسه کرده است. در منطقه Roland Park امید زندگی با 84 سال بالاتر از میانگین امید به زندگی در آمریکا قرار داد. با این وجود، در سه مایلی این منطقه، منطقه Sandtown-Whinchester با 17 سال کمتر، امید به زندگی 67 سال است. امید به زندگی در منطقه Roland Park تقریباً با امید به زندگی ژاپنیها برابر است و امید زندگی در منطقه دیگر کم و بیش با امید زندگی در کره شمالی، برابری میکند. به خوبی میتوان درک کرد که جنس فقر و نابرابری در آمریکا چگونه است.
هر آمریکایی که اطلاعاتی که در این جلسه مرور کردیم را دریابد، تا حدودی به فکر توزیع درآمد بین فقرا میافتد. اما سوال اینجاست که آیا توزیع درآمد، نشتی دارد؟ هزینه انجام توزیع چیست؟ نشتیها یا هزینه کارآیی در انجام توزیع را میتوان به سه دسته تقسیم کرد:
در اینجا دسته دوم و سوم هزینهها را در مثالی توضیح میدهیم.به نمودار زیر توجه کنید. بیایید ابتدا مسئله را تعریف کنیم. فرض کنید، در ابتدا شما قید بودجه دارید که طول از مبدا آن 2000 ساعت فراغت است و عرض از مبدا آن 40000 دلار مصرف است. دولت در اینجا تصمیم میگیرد که طرح توزیع درآمدی را آغاز کند. به گونهای که دولت به افراد جامعه کمک میکند تا حداقل 10000 دلار برای مصرف داشته باشند، و از طرفی برای درآمد بالای 20000 دلار 20 درصد نرخ نهایی مالیات را تعیین میکند ( به معنای اینکه 20 درصد هر دلار بالای درآمد مذکور به دولت میرسد). پس این طرح دولت است. بیایید ترجیحات افراد را مقایسه کنیم. به فرد A نگاه کنید. این فرد مقدار کمی را به کار و مقدار زیادی را به فراغت میپردازد و در برابر مصرف کم و درآمد زیر 10 هزار دلار دارد. این فرد با دریافت 10 هزار دلار، از کار کردن دست میکشد و تمام وقت خود را به فراغت میپردازد و تمام پول دریافتی را خرج میکند. بنابراین، مطلوبیت این فرد از سطح A به D افزایش مییابد. حالا بیایید به فرد B نگاه کنیم. این فرد درآمدی بالای 10 هزار دلار دارد و قسمتی از زمان خود را به کار و قسمت بیشتر را به فراغت اختصاص میدهد. با اعمال این طرح، فرد B درمییابد که با دست کشیدن از کار و گرفتن کمک از دولت، مطلوبیت او افزایش مییابد. بنابراین او نیز از کار کردن دست میکشد و بر روی منحنی D قرار میگیرد. بنابراین با اعمال این طرح، تمام افراد با درآمد زیر 10 هزار دلار و حتی برخی نزدیک به 10 هزار دلار از کار کردن دست میکشند.
اما اثرات این طرح به همینجا ختم نمیشود. به فرد C نگاه کنید. با اعمال مالیات بر این فرد، او با اثر درآمدی و جانشینی تغییر میزان مصرفش مواجه میشود. با اعمال مالیات، این فرد عملاً فقیرتر میشود و بنابراین اثر درآمدی فرد را به فراغت کمتر و کار بیشتر سوق میدهد. در مقابل اثر جانشینی به او میگوید که حالا که کار کردن بیشتر نفع کمتری بهت میرساند، به سراغ فراغت بیشتر برو. برآیند این دو اثر را نمیتوان با قاطعیت مشخص کرد. اما شواهد نشان میدهد که اثر جانشینی قویتر از درآمدی است و بنابراین این افراد به کار کمتر روی میآورند.
پس دیدیم که با معرفی طرحهای توزیعی، سطح کار میتواند در جامعه به شدت کاهش یابد و افراد به فراغت بیشتر بپردازند. اما چرا کاهش سطح کار برای ما اهمیت دارد. به نمودار زیر توجه کنید. با اعمال چنین طرحی، عرضه کار کاهش مییابد و تعادل نیروی کار به سمت چپ انتقال مییابد. و این در همینجا تمام نمیشود، با کاهش نیروی کار، عرضه اقتصاد کاهش مییابد و به دنبال آن کیک اقتصادی آن کوچکتر میشود. بنابراین، باید به این بدهبستان بین کوچک کردن کیک و مساوی کردن برش هر فرد از کیک توجه کنیم. و دقیقاً جایی است که تحلیلات اقتصاد رفاه به ما کمک میکند.
در اینجا جلسه بیست و یکم این دوره به اتمام رسید. در جلسه آیند به مالیات و توزیع خواهیم پرداخت.