ویرگول
ورودثبت نام
Amir Sharifi
Amir Sharifi
خواندن ۱۳ دقیقه·۲ سال پیش

کلیات اقتصاد خرد - جلسه هشتم - رقابت کامل (2)

منبع این پست سخنرانی هشتم دوره کلیات اقتصاد خرد دانشگاه ام‌ای‌تی MIT 14.01 Principles of Microeconomics, Fall 2018 است. این دوره مقدماتی، مبانی اقتصاد خرد را پوشش می‌دهد. موضوعات شامل عرضه و تقاضا، تعادل بازار، نظریه مصرف‌کننده، تولید و رفتار بنگاه‌ها، انحصار کامل، انحصار چندجانبه، اقتصاد رفاه، کالاهای عمومی و اثرات جانبی است. لینک کورس در MITOPENCOURSEWARE

[در شش دقیقه ابتدایی این جلسه، درباره مثال جلسه پیش صحبت می‌شود. این مثال در سخنرانی قبلی کاملاً پوشش دادیم].

https://vrgl.ir/p9rcB

تصمیم به تعطیلی (Shut-down Decision)

در جلسه قبل، گفتیم که در کوتاه‌مدت هیچ بنگاهی نمی‌تواند از بازار رقابت کامل خارج شود و یا به آن ورود کند. اما باید توجه داشت که بنگاه، با وجود اینکه از بازار خارج نمی‌شود، می‌تواند تولیدی نداشته باشد. به نقطه‌ای که در آن بنگاه، تولیدی برابر با صفر دارد، نقطه تعطیل بنگاه (Shut-down Point) می‌گوییم.

بیایید با مثالی این موضوع را بهتر متوجه شویم. بیایید فرض کنیم که قیمت بازار برابر 10 دلار باشد و تابع هزینه ما هم، همان تابع قبلی، C(q) = 10 + 5q**2 باشد. در این صورت مقدار بهینه تولید را پیدا می‌کنیم:

C = 10 + 5q**2 -----> MC = 10q

MC = p -----> 10q =10 ----> q* = 1

پس زمانی که قیمت برابر با 10 دلار است، مقدار بهینه تولید 1 است. بیایید سود را در این حالت محاسبه کنیم:

Profit = Revenue - Costs = p*q - (10 - 5q**2) = 1*10 - (10 - 5*(1)**2) = -5

همان‌طور که می‌بینید، در نقطه q =1 بنگاه 5 دلار زیان می‌دهد. سوال اینجاست که آیا ارزشش را دارد که بنگاه همین یک واحد را تولید کند؟ آیا بهتر نیست که کلاً دست از تولید بکشد؟ برای جواب به این سوال، ابتدا بهتر است که سود (زیان) را زمانی که بنگاه هیچ تولیدی ندارد را محاسبه کنیم:

Profit = Revenue - Costs = p*q - (10 - 5q**2) = 0*10 - (10 - 5*(0)**2) = -10

همانطور که می‌بینید، اگر بنگاه 1 واحد تولید کند، -5 دلار و اگر تولید کند، -10 دلار زیان دارد. بنابراین، با مقایسه این دو حالت در می‌یابیم که بنگاه با این تابع هزینه باید به تولید 1 واحد ادامه دهد تا از زیان بیشتر جلوگیری کند.

به طور کلی، در کوتاه‌مدت هزینه‌های ثابت از دست‌رفته‌اند و بنگاه باید تا جایی که بتواند هزینه‌های متغیر خود را پرداخت کند، به تولید ادامه دهد. بهتر بگوییم، در کوتاه‌مدت مقایسه بین قیمت، که در بازار رقابت کامل هزینه نهایی هم هست، و هزینه متغیر صورت می‌گیرد. به عبارتی، بنگاه تا جایی ادامه می‌دهد که درآمدش بیشتر از هزینه‌های متغیرش باشد. و اگر بخواهیم این نامعادله را به ازای هر واحد بگوییم، تا جایی که قیمت بیشتز از هزینه متغیر متوسط باشد:

R > VC or p*q > VC -----> p > VC/q or p > AVC

بنابراین، نقطه‌ای که p = AVC است نقطه تعطیلی بنگاه است که در آن نسبت به تولید و عدم تولید بی‌تفاوت است. همچنین، اگر p < AVC به طور قطع از تولید دست می‌کشد.

بیایید این نقطه را برای مثال خودمان به دست آوریم:

C(q) = 10 + 5q**2

MC = p = 10q -----> q = p/10 (I)

VC = 5q**2 -----> AVC = 5q ----(I)---> AVC = 5*p/10 = 0.5p

Shut-down: AVC > p ----> 0.5p > p (Never can be true)

همان‌طور که می‌بینید، این بنگاه هیچگاه در کوتاه‌مدت تعطیل نمی‌شود، چرا که هیچ‌وقت هزینه متغیر متوسط آن (به هنگام تولید بهینه) بیشتر از قیمت بازار نیست. این موضوع در نمودار زیر نمایش داده شده است. همان‌طور که می‌بینید، در هر قیمت (خط‌های نقطه‌چین)، هزینه‌ متغیر متوسط از قیمت پایین‌تر است.

خبر خوب: به منحنی عرضه بنگاه در بازار رقابت کامل رسیدیم. منحنی عرضه تمایل به پذیرش (Willingness to accept) یا پایین‌ترین قیمتی که یک فروشنده تمایل دارد بابت فروش یک واحد اضافی از کالا دریافت کند، را نشان می‌دهد. این تمایل همان هزینه‌نهایی است. بنگاه چنانچه P > AVC (در بازار رقابت کامل MC = p) یا MC > AVC باشد، تمایل به عرضه دارد. و این تمایل را منحنی هزینه نهایی نشان می‌دهد. در واقع، عرضه بنگاه، هزینه‌نهایی بنگاه است زمانی که MC > AVC باشد. این موضوع را در نمودار زیر می‌بینید. گفتیم که در مثال ما همیشه MC > AVC است،‌ پس منحنی عرضه ما از مبدا مختصات می‌گذرد و در واقع همان منحنی هزینه ‌نهایی است.

سوال: منحنی عرضه بازار از کجا به دست می‌آید؟‌ ما تا به اینجا منحنی عرضه در کوتاه‌مدت را رسم کردیم. برای رسم منحنی عرضه بازار، در کوتاه‌مدت، کافیست منحنی عرضه بنگاه‌ها در بازار را به صورت افقی جمع کنیم. به نمودار زیر دقت کنید. در اینجا S1 فقط عرضه یک بنگاه را نشان می‌دهد که مثلاً در قیمت 30 دلار 3 واحد تولید می‌کند. منحنی S2 جمع تولید دو بنگاه یکسان را نشان می‌دهد. به طوری که، در قیمت 30 دلار این دو بنگاه جمعاً 6 واحد تولید می‌کنند. منحنی S3 جمع تولید دو بنگاه یکسان را نشان می‌دهد. به طوری که، در قیمت 30 دلار این دو بنگاه جمعاً 9 واحد تولید می‌کنند. اگر همین‌گونه ادامه دهیم و تولید نمام بنگاه‌ها را در قیمت‌های مختلف جمع کنیم به عرضه بازار می‌رسیم. دقت کنید که هر چه عرضه بنگاه بیشتری را جمع می‌کنیم، عرضه افقی‌تر می‌شود یا کشش‌پذیرتر. بنابراین، در یک مثال افراطی که بی‌نهایت بنگاه وجود داشته باشد،‌ عرضه بازار در کوتاه‌مدت کاملاً‌ کشش‌پذیر است.

تعادل در کوتاه‌مدت

با به دست‌آوردن عرضه بازار، به مطالب سخنرانی اول و تعادل تقاضا بازار و عرضه بازار برمی‌گردیم. برای به دست آوردن این تعادل،‌ در کوتاه‌مدت، باید مراحل زیر را طی کنیم:

  1. داشتن تابع تولید، r و w و رسیدن به تابع هزینه:

q = f(K-bar, L), r and w ------> C(q) = 10 + 5q**2

2. پیدا کردن مقدار به ازای قیمت (حداکثرسازی سود):

MC = p ----> 10q = p ---> q = p/10 این معادله همان عرضه بنگاه است

3. پیدا کردن عرضه بنگاه: با داشتن تعداد بنگاه‌ها در یک بازار می‌توانیم عرضه بازار را پیدا کنیم. در اینجا فرض می‌کنیم که تعداد بنگاه‌ها برابر 6 است (جلوتر می‌فهمیم که این عدد 6 از کجا آمده است):

Q = nq = 6*(p/10) = 3/5*p

4.تابع تقاضا: نحوه استخراج توابع را در جلسات ابتدایی دیدیم. فرض می‌کنیم که تابع تقاضای ما در این بازار برابر است با:

Q = 48 - p

5. تعادل عرضه و تقاضا:

Q = 48 - p (Market's Demand) (I)

Q = 3/5*p (Market's Supply) (II)

(I), (II) --------> 48 - p = 3/5*p -----> p = 30 (Market's Price Equilibrium)

p = 30 ----> Q = 48 - 30 = 18 (Market's Quantity Equilibrium)

p = 30 ----> MC = p ----> 10q = 30 ----> q = 3 (Each firm's supplied quantity)

Q = 18, Q = nq --------> 18 = n*3 -------> n = 6

و این تعادل بازار در کوتاه‌مدت است. دیدیم که با داشتن عرضه و تقاضای بازار،‌ دریافتیم که قیمت تعادلی بازار 30 دلار و مقدار تعادلی بازار 18 واحد است. با داشتن قیمت و بهینه‌یابی هر بنگاه (MC = p) دریافتیم که هر بنگاه 6 واحد تولید می‌کند و برای تامین مقدار تعادلی بازار، 6 بنگاه در این بازار وجود دارد.

رقابت در بلندمدت

رقابت در بلندمدت مشابه کوتاه‌مدت است، فقط با یک تفاوت مهم: در بلندمدت ورود و خروج به بنگاه میسر است و از همین رو دیگر تحلیل تصمیم به تعطیلی بنگاه را نخواهیم داشت. در واقع، در بلندمدت دیگر هزینه ثابت نداریم و تمام هزینه‌ها متغیر است. بنابراین، بنگاه اگر در باندمدت سود کند، در بازار می‌ماند (یا وارد می‌شود)‌ و اگر ضرر کند، از بازار خارج می‌شود.

زمانی که داشتیم عرضه بازار را به دست می‌آوردیم گفتیم که جلوتر خواهیم دید که چگونه تعداد بنگاه‌ها در یک بازار تعیین می‌شود. برای رسیدن به این عدد، باید رقابت در بلندمدت،‌ جایی که ورود و خروج بنگاه‌ها آزاد است،‌ را در نظر بگیریم. به صورت کلی می‌توانیم بگوییم که در بلندمدت اگر سود مثبت باشد، بنگاه‌های جدیدی وارد می‌شوند و اگر منفی باشد، بنگاه‌ها از بازار خارج می‌شوند. در نتیجه این دو خصوصیت، در تعادل بلندمدت سود هر بنگاه برابر با صفر است.

Profit > 0 -------> Enter (|)

Profit < 0 -------> Exit (||)

(|), (||) ------> Profit = 0

بنابراین، اگر سود مثبت باشد، بنگاه‌ها به ورود به بازار ادامه می‌دهند، اگر سود منفی باشد، بنگاه‌ها به خارج شدن از بازار ادامه می‌دهند تا سود برابر صفر شود. پس، نکته اصلی این است که تعادل بلندمدت دارای خصوصیتی است که در آن سود برابر صفر است.

دانستن این خصوصیت به تنهایی به درد نمی‌خورد. بیایید مثالی بزنیم. در نمودار زیر بازار کامپیوترهای شخصی (PC) در سمت راست و نحوه عرضه بنگاه Dell در سمت چپ نشان داده شده است. بیایید فرض کنیم که در دهه 90 میلادی هستیم که تعداد کمی از بنگاه‌‌ها عرضه کننده این دستگاه‌ها بودند. در این زمان،‌ منحنی عرضه کوتاه‌مدت ما SR1 است و قیمت تعادلی بازار برابر p1 است. اگر به نمودار هزینه‌های Dell نگاه کنید، تقاطع MC و p1 مقدار بهینه q1 را می‌دهد. یعنی با داشتن منحنی عرضه کوتاه‌مدت SR1 و قیمت p1 بنگاه Dell تعداد q1 واحد تولید و سود Π1 (مستطیل آبی کم‌رنگ در سمت راست) را از آن خود می‌کند. می‌بینید که سود بنگاه زیاد است و از آنجایی که بازار رقابتی است، بنگاه‌ها جدید با دیدن این سود وارد بازار می‌شوند و منحنی عرضه کوتاه‌مدت این بار SR2 می‌شود و قیمت تعادلی p2 را به ما می‌دهد. در این قیمت، بنگاه Dell تعداد q2 واحد تولید و سود Π2 (مستطیل آبی پررنگ در سمت راست) را از آن خود می‌کند. می‌بینید که سود کمتر و منحنی عرضه کوتاه‌مدت با ورود بنگاه‌های جدید افقی‌تر شده است. بنابراین، ورود بنگاه‌ها همینجوری ادامه می‌یابد تا سود برابر صفر شود.

پس دیدیم که اگر سود در رقابت، مثبت باشد،‌ با ورود بنگاه‌های جدید و افقی‌تر کردن عرضه، قیمت کاهش و سود را صفر می‌شود.

بیایید مثالی در مقابل بنگاه Dell را بررسی کنیم. بیایید فرض کنیم که در بازار کامپیوترهای اصلی هستیم (منظور Mainframe Computers است، کامپیوترهایی که قبل از معرفی کامپیوترهای شخصی از آن استفاده می‌شده و یه جورهایی جانشینی بین این دو نوع کامپیوتر بسیار یاد است. به نظرم،‌ اگر متوجه نشدید این عبارت را گوگل کنید). و بنگاه IBM در این بازار قرار دارد. در ابتدا،‌ عرضه کوتاه‌مدت برای این بازار SR1 است و قیمت تعادلی p1 را به ما می‌دهد. در این قیمت،‌ تولید IBM تعداد q1 واحد است و ضرری برابر با مستطیل آبی رنگ در زیر دارد. با دیدن این ضرر، بسیاری از بنگاه‌ها، مخصوصاً‌ آنهایی که هزینه زیادی برای سرمایه فیزیکی داده‌اند، از بازار خارج می‌شودند و در نهایت عرضه کوتاه‌دت به شکل SR2 می‌شود. همان‌طور که می‌بیند، با این منحنی عرضه قیمت تعادلی بازار برابر p2 است و تولید IBM تعداد q2 واحد است و از آنجایی که هزینه نهایی برابر با قیمت است، سود آن صفر است.

پس دیدیم که اگر سود در رقابت، منفی باشد،‌ با خروج بنگاه‌های جدید و عمودی‌تر شدن عرضه، قیمت افزایش و سود را صفر می‌شود (زیان از بین می‌رود).

در شکل زیر، منحنی عرضه بلندمدت برای بنگاه را داریم. همانطور که می‌بینید، در این حالت،‌ منحنی عرضه برابر قسمتی از هزینه نهایی بلندمدت است که در بالای منحنی هزینه متغیر کوتاه‌مدت قرار دارد (مشابه کوتاه‌مدت).

اما عرضه بازار در بلندمدت به شکل زیر و کاملاً افقی است. از آنجایی که در بلندمدت سود برابر صفر است و همه بنگاه در شرایط MC = P تولید می‌کنند، عرضه کاملاً کشش‌پذیر است. به عبارت دیگر، اگر بنگاه بالاتر از این قیمت، قیمتی را تعیین کند، فروشی نخواهد داشت و اگر پایین‌تر از آن تولید کند، با زیان همراه خواهد بود.

نتیجه کلی: رقابت اولاٌ، در کوتاه‌مدت، بنگاه‌ها را مجبور می‌سازد که در شرایط حداقلی هزینه یا MC = P تولید کنند. دوماً، دربلندمدت، با وجود ورود و خروج بنگاه‌ها، همه بنگاه‌ها را به جایی می‌رسانند که سود صفر داشته باشند و به عبارتی، MC = P = AVC برقرار باشد. بنابراین، منحنی عرضه بازار در رقابت کامل و در بلندمدت، افقی و کاملاً کشش‌پذیر است.

خب، مدل رقابتی ما کامل شد. الان، به مشکلات فرضیات و عدم تطابق آنها با واقعیت به چند نکته‌ای می‌پردازیم. سوالی که ممکن است پیش بیاید این است که ما افراد زیادی را می‌بینیم که در بازارهای رقابتی (تقریباٌ تنها بازاری که خیلی به مدل ما نزدیک است، بازار سهام نیویورکه) فعالیت می‌کند و سود زیادی می‌برند، آیا این با مدل ما تطابق دارد؟ جواب این است که در مدل گفتیم که بنگاه‌ها در کوتاه‌مدت سود می‌کنند، اما در بلندمدت سودی نمی‌کنند. بنابراین، سودی که افراد از این بازارها می‌کنند، در مدل ما گنجانده شده است و افرادی که به عنوان مثال در بازارهای سرمایه کار، جایی که انتظارات آینده تاثیرگذار است، کار می‌کنند، تقریباً در بلندمدت سود اقتصادی‌ای نخواهد داشت. البته، فاصله‌ای بین مدل و واقعیت هست و این به دلیل فرضیات متعددی است که بسیار سخت است که یکجا جمع شوند و شرایط رقابتی را ایجاد کنند.

یکی از مشکلاتی که بازارها را از حالت رقابتی دور می‌کند، وجود موانع بر سر ورود است. این موانع اکثراً به دلیل وجود هزینه‌ ازدست‌رفته بالا و همچنین اعمال قدرت در برابر ورود بنگاه‌های جدید است. مثلاً در زمینه گذاشتن خطوط برق یا لوله‌های فاضلاب یا آب،‌هزینه از دست‌رفته زیادی نهفته است، همین که شما خطوط برق یا لوله آب را کشیدی دیگه نمی‌‌تونی هزینه‌اش را برگردانی. علاوه بر این،‌ در برخی جاها به دلیل قدرت بالا برخی از بنگاه‌ها معمولاً از ورود بنگاه‌های جدید جلوگیری می‌شود. این هزینه‌های ازدست‌رفته و موانع بر سر ورود باعث می‌شود که برابری بسیاری مجموع هزینه‌ها بیشتر از درآمد باشد، و درنتیجه سود منفی شود، و بنگاه‌ها از ورود به بازار منصرف شوند.

نکته‌ی دیگر تفاوت بنگاه‌ها در هزینه‌هاشون و یا رانت اقتصادی، طبیعی و غیرطبیعی، است. به عنوان مثال، به نمودار زیر توجه کنید. این نمودار هزینه متوسط برای تولید کتان به ازای هر میلیارد کیلوگرم را نشان می‌دهد. به عنوان مثال حداقل هزینه متوسط برای تولید کتان در پاکستان 0.71 دلار و در آمریکا 1.56 دلار است. بیایید فرض کنیم که تقاضا جهانی برای کتان یک میلیارد کیلوگیرم است. در این شرایط، پاکستان تمام این مقدار را تامین می‌کند و بنگاه‌ها در پاکستان با رقابت با یک دیگر در بلندمدت سود صفر را خواهند داشت. اکنون، بیایید فرض کنیم که تقاضا جهانی براب کتان 5 میلیارد دلار است. در این حالت، کشورهای پاکستان، آرژانتین، استرالیا، برزیل، نیجریه، ترکیه و آمریکا کتان تولید می‌کنند و قیمت برابر 1.71 دلار خواهد بود. در اینجا در آمریکا، با هم رقابت سختی دارند و سودشان در بلندمدت برابر صفر خواهد بود. اما در کشوری مانند پاکستان که تقریبا 2 میلیارد کیلوگرم از تقاضا را تامین می‌کند، در بلندمدت سود مثبت خواهد داشت. این موضوع گزاره مدل ما که در بلندمدت، سود بنگاه‌ها صفر است را به دلیل وجود رانت‌های متنوع برای برخی از تولیدکنندگان، نقض می‌کند.

نکته دیگر این است که تا به اینجا کار، فرض کردیم که قیمت عوامل تولید (دستمزد و نرخ اجاره‌ای) ثابت است (این موضوع اندکی سخته و در سخنرانی‌های جلوتر به هنگام تدریس بازار عوامل تولید بیشتر توضیح داده می‌شود، اما الان بدانید که یکی از فرض‌های بازار محصول رقابتی این است که بازار عوامل تولید نیز رقابتی است و در نتیجه قیمت آنها همیشه ثابت است). اما بعضی وقت‌ها اینگونه نیست و بازار عوامل تولید دارای عرضه صعودی است. به نمودار زیر نگاه کنید. فرض کنیم که بنگاهی می‌خواهد تولید خود را افزایش دهد، و در نتیجه باید نیروی کار بیشتری استخدام کند. با تقاضا بیشتر برای نیروی کار، و صعودی بودن عرضه نیروی کار) دستمزدها افزایش می‌یابد و در نتیجه هزینه تولید نیز زیاد می‌شود.

زیاد شدن هزینه تولید به معنای بالا رفتن منحنی هزینه نهایی و هزینه متوسط است ( از MC1 به MC2 و از AC1 به AC2 رفته‌ایم). و از آنجایی که می‌هواهد بنگاه تولید خود را از q1 به q2 افزایش دهد، قیمت تعادلی افزایش می‌یابد و منحنی عرضه محصول هم در بلندمدت، صعودی می‌شود.

نتیجه: در مدل، ما قیمت عوامل تولید را ثابت را ثابت در نظر گرفتیم، یعنی اگر تولید افزایش یابد، همچنان قیمت عوامل تولید ثابت است. اما در حقیقیت اینگونه نیست و عرضه عوامل تولید صعودی است، به معنای آنکه با افزایش تولید، قیمت و در نتیجه، هزینه تولید افزایش می‌یابد. همه اینها منجر می‌شود که دیگر منحنی عرضه بلندمدت بازار افقی نباشد و بلکه، شکل صعودی به خود بگیرد.

به پایان سخنرانی هشتم رسیدیم. در جلسه آینده به مبحث بازارهای انحصار کامل می‌پردازیم.


shutdown decisionرقابت در بلندمدتعرضه بازار رقابتی در بلندمدتموانع بر سر ورودرانت اقتصادی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید