ویرگول
ورودثبت نام
Amir Sharifi
Amir Sharifi
خواندن ۱۵ دقیقه·۳ سال پیش

کلیات اقتصاد خرد - جلسه هفتم - رقابت کامل (1)

منبع این پست سخنرانی هفتم دوره کلیات اقتصاد خرد دانشگاه ام‌ای‌تی MIT 14.01 Principles of Microeconomics, Fall 2018 است. این دوره مقدماتی، مبانی اقتصاد خرد را پوشش می‌دهد. موضوعات شامل عرضه و تقاضا، تعادل بازار، نظریه مصرف‌کننده، تولید و رفتار بنگاه‌ها، انحصار کامل، انحصار چندجانبه، اقتصاد رفاه، کالاهای عمومی و اثرات جانبی است. لینک کورس در MITOPENCOURSEWARE

در این جلسه، ابتدا به مفهوم هزینه از دست‌رفته (Sunk Costs) می‌پردازیم، بعد از آن وارد بازارها می‌شویم و مسیرمان را بازار رقابت کامل شروع می‌کنیم و خصوصیات این بازار را تشریح می‌کنیم. در آخر، به حداکثرسازی سود کوتاه‌مدت در بازار رقابتی می‎‌پردازیم.

هزینه‌ از دست‌رفته در برابر هزینه ثابت

بحث را با هزینه‌های از دست‌رفته، که در جلسه پیش به آن نتوانستیم بپردازیم، آغاز می‌کنیم. هزینه‌های از دست‌رفته یک اصطلاح مهم در علم اقتصاد است، بنابراین می‌خواهم مطمئن شویم که آن را درک می‌کنیم. هزینه های از دست‌رفته اساساً هزینه‌هایی هستند که نمی‌توان آنها را تغییر داد، صرف نظر از اینکه در کوتاه‌مدت به آن نگاه می‌کنید یا در بلندمدت. بنابراین، به نوعی، برخی از هزینه‌ها، هزینه‌های ثابت بلندمدت هستند و آن را هزینه از دست‌رفته می‌نامیم. درست است که در درازمدت گفتیم، هیچ چیز ثابت نیست، اما هزینه از دست‌رفته ایده سرمایه گذاری‌ای است که پس از انجام آن هرگز و هرگز نمی توان آن را تغییر داد. بیایید تصور کنیم که شما یک پزشک هستید. در کوتاه‌مدت، هزینه‌های متغیر شما عبارتند از ساعت کار، یا پرستارانی که استخدام می‌کنید، یا دستیاران پزشکی که استخدام می‌کنید. در دراز مدت، هزینه‌های ثابت شما این است که دفتر شما چقدر بزرگ باید باشد؛ می‌توانید یک دفتر بزرگتر یا دفتر کوچکتر تهیه کنید. اما هزینه از دست‌رفته شما رفتن به دانشکده پزشکی است. شما هیچ‌وقت نمی‌توانید هزینه رفتن به دانشکده پزشکی را جبران کنید؛ هزینه‌ای که شما برای تحصیلات می‌پردازید، غیرقابل جبران و از دست‌رفته است.

اساساً، می‌توانیم این هزینه‌ها را به‌عنوان هزینه‌های ثابت بلندمدت در نظر بگیریم. اکنون معلوم شده است که هزینه‌های از دست‌رفته جایگاه بسیار مهمی در فرهنگ اقتصادی دارد، زیرا فکر کردن در مورد آنها سخت است. در اینجا آقای Gruber مثالی از تجربیات خودشان می‌زنند که در اینجا آن را نقل می‌کنم:

حدود دو سال و نیم پیش، تصمیم گرفتم که همسرم را به دیدن گروه Journey ببرم. بنابراین رفتم و بلیت خریدم، و قیمت بلیت‌هایی بسیار خوب در یک استادیوم بزرگ 240 دلار برای دو نفر بود. سپس حدود یک ماه قبل از نمایش، متوجه شدم که واقعاً Journey را آنقدر دوست ندارم. چند تا از آهنگ‌هاشون را دوست دارم ولی تعداد آهنگ‌های مورد علاقه‌ام آنقدر زیادم نیست که یک شب را برای کنسرت آنها صرف کنم. بنابراین تصمیم گرفتم که بلیت‌ها را از طریق StubHub یا سایر مکانیسم‌های ثانویه بفروشم، اما باید تصمیم می‌گرفتم که چه قیمتی را باید اعلام کنم. ابتدا گفتم، حداقل باید 240 دلارم را پس بگیرم و قیمت را اعلام کردم. و بعد متوجه شدم که در مورد آن کاملا اشتباه فکر می‌کردم. من فوراً متوجه نشدم، که 240 دلاری که پرداختم نوعی هزینه از دست‌رفته بود و این منطقی نبود که من آنها را باید بالای 240 دلار بفروشم. اما چگونه باید در مورد آن فکر می‌کردم؟ فقط باید می‌پرسیدم، هنوز چقدر حاضرم برای دیدن Journey بپردازم؟ و تا زمانی که شخص دیگری حاضر به پرداخت بیشتر از این مقدار باشد، من باید بلیت‌هایم را به آنها می‌فروختم. و اگر کسی نیست مه این بلیت‌ها را بخرد، من باید بروم و کنسرت را ببینم. بنابراین، فرض کنید، برای مثال، من تصمیم گرفتم که هنوز 100 دلار حاضرم بپردازم تا من و همسرم به دیدن Journey برویم. سپس باید بگویم، تا زمانی که بلیط ها بیش از 100 دلار فروخته شود، آنها را می فروشم، اما اگر کمتر از 100 دلار باشد، نمی فروشم. جالب که در آخر آنها را با قیمت 220 دلار فروختم. دقت داشته باشید که هزینه از دست‌رفته مفهومی است که ما اغلب درباره آن اشتباه می‌کنیم و یه جورایی خوراک دست‌انداختن دیگران است. مسئله مشابه تحربه من برای دوستانتان طرح کنید و خواهید دید که اکثراً در تصمیم‌گیری اشتباه می‌کنند.

بازار رقابت کامل

خب بیایید به سراغ بازار رقابت کامل برویم، موضوعی که در دو جلسه آینده به آن خواهیم پرداخت. مدل رفتار مصرف‌کننده را به یاد بیاورید. منحنی بی‌تفاوتی و قید بودجه اساس کارمان در این مدل بود و قید بودجه مشخص بود. اما زمانی که ما به مدل تولیدکننده پرداختیم، گفتیم که اینجا یک درجه آزادی بیشتری داریم و مقدار تولید مشخص نیست. یعنی مقدار q مشخص نیست. تولیدکننده باید تصمیم بگیرد که چه مقدار تولید کند. و اینجاست که ما باید محدودیت اضافی‌مان، بازار، را وارد کنیم. بیایید با مفهوم جدید "درآمد بنگاه" آشنا شویم. در بازار قیمت و مقدار تعادلی مشخص می‌شود، و این دو مولفه درآمد بنگاه را مشخص می‌کنند. پس بازار سوراخی که در مدل تولیدکننده احساس می‌شد (اینکه بنگاه باید به چه مقدار تولید کند؟) را پر می‌کند.

اکنون که نقش بازار را فهمیدیم، باید بدانیم که بازارها انواعی دارند. یک نوع افراطی از بازارها، بازار رقابت کامل (Perfectly Competitive Markets) است که در آن طرفین بازار پذیرنده قیمت کالاهای همگن‌اند. دقت داشته باشید که بازار رقابت کامل، رویای اقتصاددانان است و بازاری که تمام خصوصیات این نوع بازار را داشته باشد، وجود ندارد. نوع دیگری از بازارهای افراطی، بازار انحصار کامل (Monopoly) است که در آن عرضه‌کننده محصول، یک بنگاه است و قدرت بازاری بسیاری دارد. و اما در میان این دو بازار افراطی، طیفی دیگری از بازارها وجود دارند که به آن بازارهای انحصار چندجانبه (Oligopoly) می‌گویند و اکثر بازارها از این نوع هستند. در این نوع بازارها، ابزارهای نظریه بازی‌ها (Game Theory) وارد می‌شود. در سخنرانی‌های آتی به صورت مبسوط به انواع بازارها خواهیم پرداخت.

اکنون با کارکرد بازار و انواع آن اندکی آشنا شدیم. حال به سراغ بازار رقابتی می‌رویم و بر روی آن تمرکز می‌کنیم. بنابراین امروز، ما قصد داریم یک رقابت افراطی را شروع کنیم. رقابت کامل چیست؟ اساساً، تعریف فنی بازار کاملاً رقابتی این است که تولیدکنندگان قیمت‌‌پذیرند. با کلماتی دیگر: بازار کاملاً رقابتی، بازاری است که در آن تولیدکننده هیچ تأثیری بر قیمتی که کالای خود را به آن می فروشد ندارد. بنابراین من به عنوان یک تولیدی نمی‌توانم واقعاً روی قیمت بازار تأثیر بگذارم. قیمت بازار به من داده می‌شود. اما شرطی برای عدم تاثیرپذیری قیمت از تولیدکننده لازم است. این زمانی صادق خواهد بود که تقاضا برای خروجی یک بنگاه کاملاً کشش‌پذیر باشد (دقت کنید تقاضا بنگاه و نه تقاضا بازار). منظور چیست؟ زمانی که تقاضای خروجی یک تولیدی دارای کشش زیادی باشد، اگر بنگاه قیمت را بالا ببرد، فروشی نخواهد داشت و اگر قیمت را پایین بیاورد، تمام تقاضاکنندگان به او هجوم خواهند آورد. پس آنجایی که بنگاه قدرتی برای پاسخ دادن به تمام تقاضا بازار را ندارد، هیچ کدام از این دو را پی نمی‌گیرد و اگر هم گیرد، تاثیری بر روی بازار نمی‌گذارد. شاید در نگاه اول،‌این موضوع کمی پیچیده بیایید، اما با کمک از نمودار،‌می‌توان موضوع را درک کرد. اما چیزی که از مفهوم باید با خود داشته باشید: تقاضا بنگاه کاملاً کشش‌پذیر است و بنگاه تاثیری بر روی قیمت ندارد. در نمودار زیر عرضه و تقاضا یک بنگاه را نشان دادیم. تقاضا افقی یا کاملاً کشش‌پذیر است و در نتیجه بنگاه تاثیری بر قیمت ندارد و پذیرنده آن است. حالا بیایید فرض کنیم که عرضه بنگاه کاهش پیدا می‌کند و منحنی عرضه به چپ و بالا انتقال پیدا می‌کند. با این حساب تعادل بنگاه از e1 به e2 تغییر پیدا می‌کند. و مقدار عرضه بنگاه کاهش می‌یابد و همچنان قیمت ثابت است.

به طور کلی در بازار رقابتی فارغ از اینکه عرضه بنگاه چه شکلی است، هزینه چه مقدار است و کلاً طرف عرضه چه می‌گذرد، بنگاه باید محصول خود را در قیمت P بفروشد. و بعد از پذیرفتن قیمت، باید با توجه به هزینه خود به دنبال این باشد که چه قدر تولید کند یا در واقع q چه مقدار باشد. بنابراین تغییرات در تابع هزینه - یعنی تغییر در منحنی عرضه - فقط بر مقدار فروش q شما تأثیر می‌گذارد، نه بر قیمت.

اکنون بیایید به این موضوع بپردازیم: چه شرایطی یک بازار کاملاً رقابتی را ایجاد می‌کند؟ اساساً سه شرط وجود دارد. اولین اینکه محصولات باید همگن باشند. یک بازار تنها زمانی کاملاً رقابتی خواهد بود که همه شرکت‌ها محصولی را عرضه کنند که از نظر مشتری یکسان است و تفاوتی در کالاها نیست. دقت کنید،‌ آنها نباید از نظر فناوری یکسان باشند،‌ اما از دیدگاه مصرف کننده، آنها باید یکسان در نظر گرفته شوند.

شرط دوم این است که اطلاعات کاملی در مورد قیمت ها وجود داشته باشد. یعنی مصرف‌کنندگان باید بدانند که هر شرکتی به چه قیمتی کالا را می‌فروشد. بنابراین، در بازار رقابتی، مشخص است که هر شرکتی چه محصولی و به چه قیمتی را عرضه می‌کند. و شرط سوم این است که هزینه‌های مبادله باید کم باشد، یا آنچه «هزینه‌های جستجو» می‌نامند. در کل، جست‌وجو کردن برای افراد باید بی‌هزینه باشد.

اکنون، به مثالی که در سخنرانی به آن اشاره شد، می‌پردازیم. به خرید اقلام کوچک در یک منطقه توریستی فکر کنید. اساساً، اگر تا به حال به یک منطقه توریستی رفته‌ باشید و سعی کرده‌ که یک یادگاری کوچک ،مانند ماکت برج ایفل در اطراف برج ایفل، بخرید، یک سری افراد با زیراندارهایی را می‌بینید که به فروش این اقلام می‌پردازند. و بسیار آسان است که ببینید همه آنها محصول مشابه‌آی را می‌فروشند. و به شدت آسان است که قیمت‌ها را از افراد مختلف بپرسید. آقای Gruber این مثال را در دوره‌ای قبل توضیح داده بود و فردی که این ویدیو‌ها را دیده بود به برج ایفل رفته بود و در عمل این مثال را تجربه کرده بود. و او متوجه شد که وقتی از برج ایفل دورتر می‌شوید، قیمت ماکت‌ها گران‌تر می‌شود. به دلیل اینکه در نزدیکی برج، فروشنده‌های بیشتری هستند و قیمت در بازار تعیین می‌شود و آنها پذیرنده این قیمت هستند. اما وقتی از برج دورتر می‌شوید، قیمت‌‌ها شروع به افزایش می‌کنند، چرا که دیگر خصوصیات یک بازار رقابتی را دارا نیستند.

بیایید به ارتباط بین تقاضا بازار با تقاضا بنگاه بپردازیم. و این را می‌توانیم با استفاده از مفهوم تقاضا باقی‌مانده (Residual Demand) توضیح دهیم. فرض کنید، تقاضا بازار را به Q(p) و تقاضا بنگاه را با q(p) نشان دهیم. تقاضا بازار، کل مقدار تقاضا شده توسط تمام بنگاه‌ها است و تقاضا بنگاه، فقط مقدار تقاضا یک بنگاه را نشان می‌دهد و هر دو آنها تابع قیمت‌اند. بیایید فرض کنیم که شما بنگاهی دارید و در یک بازار مشخص عرضه‌کننده‌اید. کل بازار تقاضا Q(p) را دارد و تمام بنگاه‌های دیگر با تقاضا S0(p) روبه‌رو هستند. بنابراین:

q(p) = Q(p) - S0(p)

این عبارت نشان می‌دهد که تقاضای بنگاه برابر است با تقاضای کل بازار منهای تقاضا باقی‌مانده. یا به عبارتی دیگر، تقاضای بازار منهای آنچه دیگران می‌فروشند. بنابراین در مثال برج ایفیل، تقاضا یک فرد برابر است با کل تقاضا برای ماکت‌های برج ایفیل منهای آنچه بقیه افراد می‌فروشند. نکته در اینجاست که با تقاضای بازار کشش‌ناپذیر می‌توان، تقاضای بنگاه کشش‌پذیر داشت. بیایید مثالی بزنیم. بیایید فرض کنیم که ما بازاری با N بنگاه‌های مشابه داریم که هر کدام مقدار یکسانی را عرضه می‌کنند، بنابراین:

q(p) = Q(p) / N

در این شرایط، تقاضا باقی‌مانده یا S0(p) مشابه زیر خواهد بود:

S0(p) = (N-1) q(p)

دقت کنید که N*q(p) برابر است با تقاضای کل بازار و تقاضای باقی‌مانده برابر می‌شود با تقاضای همه بنگاه‌ها منهای یکی از ‌آنها. بیایید همه اطلاعات ‌ها را کنار هم بگذاریم تا به ارتباط بین تقاضا بازار و بنگاه برسیم:

q(p) = Q(p) - S0(p) -----> dq/dp = dQ/dp - dS0/dp

------( q(p) = Q(p) / N, S0(p) = (N-1) q(p) )------> εi = Nε - (N-1) μ

به عبارت آخر نگاه کنید، کشش تقاضا بنگاه برابر است با N در کشش تقاضای بازار منهای N - 1 در کشش عرضه. بیایید مثال را یک مرحله جلوتر ببریم. اگر به یاد داشته باشید در جلسه اول، مثال‌هایی را عرضه و تقاضا می‌زدیم که هر کدام با محور x زاویه 45 درجه می‌ساخت. این نوع مثال برای ساده‌سازی خیلی معمول است و کشش تقاضا این نوع منحنی‌ها -1 و کشش عرضه‌شان +1 است. حال بیایید فرض کنید در بازار ما 100 بنگاه وجود دارند یا بهتر بگوییم، N=100 است. بنابراین:

εi = Nε - (N-1) μ -----> εi = 100*(-1) - (99)*(+1) ------> εi = -100 - 99 = -199

در اینجا کشش تقاضا بنگاه برابر -199 است. در واقع تقاضا تقریبا خطی افقی است. پس دیدیم که با داشتن تقاضا و عرضه بازار با کشش‌های معمول، میتوانیم به راحتی، بنگاه‌ای با تقاضا کشش‌پذیر داشته باشیم.

حداکثرسازی سود کوتاه‌مدت در بازار رقابتی

تا اینجا، متوجه شدیم که بنگاه‌ها در این بازار پذیرنده قیمت‌اند. تکلیف P مشخص شد و الان می‌خواهیم ببینیم بنگاه چه میزان باید تولید کند. در نظریه مصرف‌کننده، به دنبال این بودیم که مطلوبیت را حداکثرسازی کنیم و در چند جلسه اخیر، مداماً تکرار کردیم که بنگاه در نظریه تولیدکننده به دنبال حداکثرسازی سود خود است.

در اینجا باید یک ویژگی دیگر بازار رقابت کامل را توضیح دهیم. در بازار رقابت کامل، در کوتاه‌مدت، نه بنگاهی جدید وارد بازار می‌شود و نه بنگاهی از بازار خارج می‌شود. به عبارتی، سرمایه فیزیکی در اینجا هزینه از دست‌رفته است و در کوتاه‌مدت قابل‌جبران نیست. به مطرح کردن این ویژگی بسنده می‌کنیم و جلوتر به صورت گرافیکی آن را نشان خواهیم داد.

پس گفتیم که بنگاه به دنبال حداکثرسازی سود خود است. اما سوال می‌شود که منظور از سود چیست؟ سود یا Profit را به صورت زیر نشان می‌دهیم:

π = R - C

در واقع سود برابر است با تفاضل درآمد از هزینه‌ها. اما توجه داشته باشید که سود اقتصادی با سود حسابداری متفاوت است. چنانچه هزینه حسابداری و هزینه اقتصادی متفاوت‌اند. در حسابداری، ما هزینه‌های واقعی و هزینه استهلاک را در نظر می‌گیریم، اما در اقتصاد، هزینه فرضت به آن اضافه می‌شود. بیایید مثالی بزنیم. فرض کنید شما شرکتی برای طراحی سایت می‌زنید و برنامه‌نویسی را برای 40 هزار دلار در سال، استخدام می‌کنید. شما روی کامپیوتری که الان دارید کار می‌کنید و هزینه‌ای برای خرید کامپیوتر نمی‌پردازید. فرض کنیم که در آخر سال درآمد شما برابر 60 هزار دلار است. بنابراین، سود حسابداری شما برابر است با 60 هزار دلار منهای 40 هزار دلار که برابر است با 20 هزار دلار. اما صبر کنید، چرا این تفریق به نظر معنادار نیست؟ دلیل آن هزینه فرصت زمان شماست. شما می‌توانستید به جای اینکه زمان خود را صرف کد زدن کنید، سرکار می‌رفتید و درآمدی مثلاً برابر با 80 هزار دلار داشتید. و حتی می‌توانسنید کامپیوتر خود را به فروش برسانید و از این راه نیز درآمدی داشته باشید. پس توجه داشته باشید که سود اقتصادی از سود حسابداری متفاوت است.

تا به اینجا ما متوجه شدیم که سود اقتصادی چیست. اکنون بیاید، سود را در کوتاه‌مدت حداکثرسازی کنیم. نوجه داشته باشید که درآمد بنگاه را بازار تعیین می‌کند و تابع درآمد در بازار رقابت کامل اینگونه است:

R(q) = p*q

MR = p

درآمد برابر است با حاصل ضرب قیمت و مقدار و در نتیجه، درآمد نهایی برابر است با قیمت. با داشتن این موضوع در ذهن، بیایید سود را حداکثر کنیم:

π = R - C

dπ/dq = dR/dq - dC/dq

dR/dq = dC/dq ----> MR = MC ---(MR = P)---> MC = MR = P

بنابراین در بازار رقابت کامل، زمانی سود حداکثر است که هزینه نهایی برابر است با قیمت. این تساوی را اینگونه می‌توان تفسیر کرد: بنگاه تا جایی به تولید ادامه می‌دهد که آنچه هزینه می‌کند برابر است با آنچه دریافت می‌کند. به دو نمودار زیر توجه کنید. در اینجا هزینه با تابع C(q) = 10 + 5*q**2 نشان داده شده است. فرض کنیم که قیمت محصول در بازار برابر است با 30 دلار. بنابراین، تابع درآمد R(q) = 30q خواهد بود.

C(q) = 10 + 5q**2

R(q) = 30q

π = 30q - 10 - 5q**2 = -5q**2 + 30q - 10

بنابراین، بیایید منحنی سود را در نمودار دومی رسم کنیم. زمانی که شما 1 واحد تولید می‌کنید، درآمد شما برابر است با 30 دلار و هزینه شما برابر است با 15 دلار، و در نهایت سود شما 15 دلار است. اگر شما به تولید ادامه بدهید، خواهید دید که در q = 3 به بیشترین سود خواهید رسید و این درست زمانی است که شیب منحنی درآمد با شیب منحنی هزینه برابر است.

R(q) = 30q ----> MR = P = 30

C(q) = 10 + 5q**2 ----> MC = 10q

MR = P = MC ------> 30 = 10q -----> q = 3

π = -5q**2 + 30q - 10 ----(q = 3)---->

π = -5*9 + 30*3 - 10 = -45 + 90 -10 = 35

سوالی که ممکن است پیش بیاید، این است که چرا با وجود اینکه بعد از q=3 باز هم سود کل ما مثبت است، از تولید دست می‌کشیم؟ در اقتصاد همیشه به صورت نهایی به موضوعات می‌نگریم و در اینجا سود حاشیه‌ای (یا نهایی) برای ما اهمیت دارد.

تمام موضوعاتی که تا به اینجا گفته‌ایم را می‌توانیم در نمودار زیر ببینیم. اولاً اینکه بنگاه تا جایی به تولید ادامه می‌دهد که MC = P است و در این مسئله این اتفاق در q= 3 رخ می‌دهد. سود را چگونه حساب می‌کنیم؟ به عملیات زیر توجه کنید:

π = R - C

π/q = R/q - C/q

π/q = P - AC

گفتیم که سود برابر است با تفاضل درآمد و هزینه. اگر بخواهیم سود هر محصول را حساب کنیم، باید عبارت را تقسیم بر q کنیم. در نتیجه سود هر محصول برابر می‌شود با تفاضل بین قیمت و هزینه متوسط. اکنون، اگر این مقدار را در q ضرب کنیم به سود کل خواهیم رسید که در نمودار زیر با ناحیه آبی نشان داده شده است.

حالا ممکن است سوال شود که اگر MC افزایش بیابد، مثلاً مالیات به ازای محصول را اضافه کنیم، چه اتفاقی می‌افتد؟ اگر مالیات به ازای محصول داشته باشیم، تابع هزینه ما تغییر می‌کند:

C0 = 10 + 5q**2

Cnew = 10 + 5q**2 + t*q

----> MCnew = 10q + t, ACnew = 10/q + 5q + t

و در نتیجه، منحنی هزینه نهایی و هزینه متوسط ما به اندازه مالیات بر واحد افزایش می‌یابد. در نمودار زیر ملاحظه می‌کنید، با اعمال مالیات به ازای هر واحد، تولید و سود بنگاه کاهش می‌یابد. بییایید به صورت عددی نیز این را ببینیم. فرض کنید، مالیات 10 دلار به ازای واحد را اعمال کنیم:

C0 = 10 + 5q**2

Cnew = 10 + 5q**2 + 10q

MCnew = 10q + 10

MCnew = P ------> 10q + 10 = 30 ------> 10q = 20 ------> q = 2

π = R - C -----> 30q - 10 - 5q**2 - 10q = -5q**2 + 20q - 10

---(q =2)-----> π = -5*4 + 20*2 -10 = -20 + 40 -10 = 10

بنابراین، میزان تولید از 3 واحد به 2 واحد و سود کل از 35 دلار به 10 دلار کاهش می‌یابد.

اما ممکن است سوال شود که اگر به جای مالیات بر واحد، مالیات ثابت اعمال شود، چه اتفاقی می‌افتد؟


C0 = 10 + 5q**2

Cnew = 10 + 5q**2 + t

----> MC = 10q , ACnew = 10/q + 5q + t/q

با اعمال یک مالیات ثابت،‌ منحنی هزینه نهایی تغییر نمی‌کند و در نتیجه، میزان تولید q ثابت می‌ماند. اما تغییری در هزینه متوسط اتفاق می‌افتد که باعث کاهش سود متوسط و سود کل می‌شود.

در نتیجه، در مالیات ثابت و مالیت به ازای واحد، سود کل و سود متوسط کاهش می‌یابد، اما با اعمال مالیات ثابت، مقدار تولید ثابت می‌ماند و با اعمال مالیات به ازای واحد، میزان تولید نیز کاهش می‌یابد.

در اینجا مطالب سخنرانی هفتم به پایان می‌رسد و در جلسه آینده به ادامه مفاهیم بازار رقابت کامل پرداخته خواهد شد.

هزینه از دست‌رفتهبازارهابازار رقابت کاملحداکثرسازی سودمالیات به ازای واحد و مالیات ثابت
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید