اسلادانا ویدوویک، دختر شانزدهساله بوسنیایی بود که بر اثر سایبربولی (Cyberbullying) همکلاسیهایش در مدرسهای در اهایو خودکشی کرد. مورد او نه اولین و نه آخرین مورد از این دست وارد شدن فشار بیحدواندازه به انسانها در اثر اهانت، تحقیر و تهمتزنی در فضای مجازی در این روزگار است.
رویه سیاه زندگی بشری همواره دربردارنده نوعی از بولی کردن، یعنی قلدری همراه با تحقیر و توهین طرف مقابل بوده است، اما گسترش فضای مجازی فرصتی برای انسانها فراهم کرده که این نوع از عمل غیراخلاقی، به سه علت وسعت و دامنه نفوذ بیشتری پیدا کند.
اول آن که در فضای مجازی، زندگی Anonymous و بینام بسیار متداول است و به سختی میتوان فهمید که چه کسی مرتکب عمل غیراخلاقی شده است. بسیاری وقتها حضور ما در جمعی که ما را میشناسند و انگیزه ما برای خوب جلوه کردن، میتواند به ما کمک کند که تصمیم اخلاقی بگیریم. البته خود همین نوع عمل به ظاهر خوب و درست که بر اساس انگیزه جلب رضایت اطرافیان و آشنایان صورت میگیرد، میتواند ریاکارانه و غیراخلاقی باشد، اما به هر حال وجود ناظران اطراف، مانعی برای گسترش این نوع آزار رساندن به دیگران میشود. مشخصا در فضای مجازی این مانع به راحتی میتواند برداشته شود.
علت دوم افزایش بولی کردن در فضای مجازی، ندیدن عکسالعمل احساسی در چهره طرف مقابل است. وقتی عمل شما موجب تکدر خاطر و رنجش انسان دیگری میشود، او با تغییر چهره خود که حاصل از غم یا رنجش یا ناراحتی و یا حتی خشم است، عکسالعمل نشان میدهد و این دقیقا همان حس را به ما منتقل میکند؛ ما خود را جای او میگذاریم و او را درک میکنیم. این درک متقابل در فضای مجازی میتواند به راحتی از میان برود و یا به چند ایموجی تقلیل یابد. کاهش درک متقابل بین انسانها باعث میشود که به راحتی تن به تحقیر و توهین و یا ایجاد ترس و دلهره در طرف مقابل دهند و حس همدلی و همدردی بولیکننده هم مانعی برای آن نشود.
علت سوم برای گسترش این نوع آزار در اینترنت به خاصیت شبکههای اجتماعی برای ایجاد تجربه آزادی بیان تقریبا نامحدود برمیگردد. به محض باز کردن توییتر شما با جایی برای ابراز نظر و ابراز آنچه به آن میاندیشید مواجه میشوید؛ جایی که در آن امکان ارسال نظرات و حرفهایتان برای همه دوستان و البته به صورت سلسلهوار برای هزاران نفر را دارید.
فرض کنید با یک جمله آبروی کسی برده و یا تهمت ناروایی به کسی گفته شود. در حین تایپ این جمله تهمتآمیز، کسی در اطراف ما نیست که مانع و رادعی برای نشر آن شود، ما فردی را که آبرویش را میبریم نمیبینیم و عملا نمیتوانیم درد و رنج او را درک کنیم و ضمنا احساس استفاده از حقمان برای بیان نقطهنظر خود را هم داریم. «من اینطوری فکر میکنم، خب نظر من اینه، من آزادم در ابراز نظرم، خب اون هم میتونه دلیلش را بیاره برای رد نظر من، ...» اینها جملاتیست که توجیهکننده بولیکننده در فضای سایبریست. اما من از منظر فلسفه اخلاق میخواهم نکتهای در این باره بیان کنم.
همانطور که رافائل کوهن-الماگور در مقاله خود به خوبی توضیح میدهد، در جایی که بین آزادی بیان و مسئولیت اجتماعی-اخلاقی تضادی واقع شود، اولویت با مسئولیت خواهد بود و نه آزادی. استدلال او که من هم قبول دارم این است که آزادی بیان محدود به قواعد اخلاقیست.
منشأ حکم ما برای آزادی بیان، احترام به حقوق انسانی و ارزش انسانی برای ساختن خود به صورت آزاد است، اما این فرایند خود ساختن اگر باعث شود که ارزش و کرامت انسانی زیر پا برود، یا به تعبیر دقیقتر آن را نقض کند، موجب میشود که مبنای ارزش انسانی ما که همان عقلانیت باشد، از بین برود. عمل خودمتناقض به تعبیر ارسطویی یک عمل اکراتیک است و این عمل ما را از دایره انسانیت که با هویت عقلانی ما گره خورده خارج میکند. اگر کسی بداند که عملی نادرست است و آن را انجام دهد، یک عمل اکراتیک انجام داده است. از آنجا که عمل اکراتیک یک تناقض عملی است، نمیتواند معقول باشد و بنابراین نمیتواند بر اساس ارزش انسانی که منشأ آن عقلانیت ماست، توجیه شود. بنابراین حق ما برای آزادی بیان به عقلانیت و انجام ندادن عمل اکراتیک محدود و مقید میشود، چون منشأ آن حق، ارزش انسانی ماست: عقلانیت.
سایبربولی مثال اعلای یک عمل اکراتیک است، آن چنان که ارسطو برای ما توضیح داده است. آن را نمیتوان بر اساس اصول آزادی بیان موجه کرد. اما یک فرد میتواند بپرسد حال که موانعی برای سایبربولی وجود ندارد، چرا من این کار را باید ترک کنم و خودم با دست خودم آزادی بیان خود را محدود کنم؟ پاسخ من این است که که بهخاطر اینکه من یک انسانم. به قول پرویز مشکاتیان «یک انسان نمیتواند یک انسان دیگر را شلاق بزند».