جام جهانی ۹۸ برای ما ایرانیها به هزار دلیل خیلی خاطرهانگیز بود و این باعث شد که هر کسی که در آن تیم بود هم به نوعی ستاره شود. خلاصه که جمع باآبرویی بود و «ستارگان ۹۸» برَند شد. اسامی اعضای تیم حقیقتیاب یکشنبه ننگین دانشگاه را که شنیدم، حس همان ستارگان ۹۸ فوتبال را گرفتم. اما آیا ستارگان ۹۸ برای هر کاری مناسباند؟
دو روز پیش دانشگاه نام چهار استاد را به عنوان اعضای کمیته حقیقتیاب وقایع ۱۰ مهر دانشگاه شریف معرفی کرد: دکتر علیاکبر صالحی، دکتر محمد اعتمادی، دکتر سعید سهرابپور و دکتر محمود فتوحی.
هر چهار استاد سابقه ریاست دانشگاه را پس از انقلاب دارند. صالحی به صداقت و اخلاق شهره است و با توجه به نام پرآوازهاش در اداره کشور، آدم شرم میکند جواب سؤال یا تلفنش را ندهد. سعید سهرابپور با سابقه تقریباً ۱۴ سال ریاست بر دانشگاه شریف و تجربه تیر ۷۸ و تدفین شهدای گمنام و وقایع ۸۸ و ۸۹ و خیلی اتفاقات دیگر، شاید یکی از آشناترین افراد به فضای ملتهب و امنیتی و خطرات لباسشخصیها داشته باشد. محمد اعتمادی یکی از رؤسای خوشنام ادوار دانشگاه و پایهگذار بسیاری از زیرساختها در زمان خود بوده است. در آخر هم محمود فتوحی که نزدیکترین رئیس به دوران حاضر است و شاید بیشترین آشنایی را با ساختار فعلی دانشگاه و وزارت علوم و افراد تأثیرگذار داشته باشد.
چند ویژگی مثبت مشترک دیگر هم دارند. هر چهار نفر افرادی خوشنام و مورد احترام در دانشگاه و خارج از دانشگاه محسوب میشوند. هیچکدام برچسب یا گرایش سیاسی پررنگ و سابقه سیاهی در دنیای سیاست ندارند. خلاصه اینکه این ترکیب استعداد این که گزارشی کامل و مورد اقبال جامعه دهند دارد، ولی چند ویژگی در این ترکیب هست که مرا نگران میکند.
بابت چه نگران باشیم؟
شک دارم که این چهار استاد فضای فعلی دانشجویان معترض را که شاید میانگین سنیشان از ۲۲ سال بالاتر نرود درک کنند. یک لحظه واکنش دکتر صالحی را تصور کنید وقتی میفهمد دو تا شعار رکیک هم داده شده است. فکر کنم سری به نشانه تأسف تکان دهد و با خود بگوید "آخه چرا جامعه ما به اینجا کشیده شد؟!" یا مثلاً واقعاً مطمئن نیستم که دکتر سهرابپور روی ساز و کار شبکههای اجتماعی مثل توییتر و اینستا و وایرال شدن یک پست مسلط باشد. درباره دکتر فتوحی هم به طور خاص بسیار نگران سانسور و هراس از هزینه دادن بابت انتشار واقعیت دارم. نسبت به دکتر اعتمادی هم اطلاعی ندارم!
با توجه به این توضیحات، نگرانی بزرگ من بیگانگی این چهار نفر با روحیات و خردهفرهنگهای بدنه فعلی دانشجویی و نگاه کردن به این اتفاق با همان عینک امنیتی و مصلحتاندیش کلیشهای یک مسئول جمهوری اسلامی است؛ "نکنه آب به آسیاب دشمن بریزیم"، "چهره دانشگاه در اذهان عمومی خدشهدار نشه یه وقت"، "ممکنه وزارت علوم بدش بیاد و بودجه سال بعدمون داغون شه؟" و از این جنس ملاحظات. اگر در میان این اسامی نام چند جنگجو مثل شریفی زارچی یا افراد بدون سابقه مسئولیت بزرگ مثل اجتهادی (فیزیک) را میدیدم، کمی خیالم راحتتر بود که سوگیریهای (biased) سنتی این مدیران سابق جمهوری اسلامی خنثی خواهد شد و یک روایت کامل بدون سانسور برای تاریخ دانشگاه باقی خواهد ماند.
پیشبینی من: یک گزارش متوسط
میخواهم خودم را گیر بیندازم و پیشبینی کنم که خروجی این کمیته چه خواهد بود. از الان بگویم که خوشبین نیستم، لذا دنبال یک پایان خوش نباشیم. به نظر من گزارش این کمیته اگر شانس بیاوریم، به صورت عمومی منتشر خواهد شد. حداقل چند ماه هم طول میکشد، زیرا اگر این عزیزان به صورت تماموقت هم روی آن متمرکز شوند، باز هم برای تحقیقات و مصاحبه و پرس و جو حداقل یکی دو ماه باید وقت بگذارند و یک ماه هم برای نوشتن و نهایی کردن متن گزارش! محتوا چیست؟ به نظر من محتوایی که نه سیخ بسوزد و نه کباب. این در حالی است که هم سیخ سوخته است و هم کباب!
نمیدانم شعارها را با چه جزئیاتی خواهند نوشت؟ نمیدانم که چقدر به لباس شخصیها و دستگاههای امنیتی حمله خواهند کرد؟ نمیدانم چطور میخواهند دلهره یکشنبهشب تا دوشنبهصبح را بنویسند؟ نمیدانم آیا اصلاً قرار است به بازداشتیها بپردازند یا خیر؟ به اینکه ورودی ۹۸ را با شوکر برقی گرفتند و در پارکینگ دانشجویان را به صورت فلهای و نه هدفمند، مورد حمله قرار دادند و بازداشتشان کردند.
این که کمیته حقیقتیاب را نماینده بسیج و هیئتهای مذهبی و چند دانشجوی دکترای بیچاره و استادان نزدیک به تفکر دکتر جلیلی (امت حزبالله) تشکیل ندادند، برای من غافلگیرکننده بود، ولی امیدوارکننده نه. نگرانم که این چهار نفر (۱) چقدر برای این موضوع وقت خواهند گذاشت، (۲) از چه کسانی مشورت خواهند گرفت و (۳) چقدر از واقعیت را در خدمت مصلحت قربانی سانسور خواهند کرد.
مهدویکیا، علی دایی، کریم باقری، احمدرضا عابدزاده و ... هر چند مقبولیت داشته باشند، ولی دیگر الان در زمین کارایی ندارند. خیلی خوشحال میشوم اگر گزارشی بنویسند که واقعیت را روایت کند، ولی چرا دروغ بگویم؟ امیدوار نیستم. خیلی وقت است که از امیدوار شدن ترسیدهام، زیرا هر بار از آن نقطه امید چندین برابر بدتر ضربه خوردم.