ایلان ماسک، در آخرین روزهای اکتبر سال میلادی قبل، توییتر را در یک معامله ۴۴ میلیارد دلاری خرید تا مالک این شبکه اجتماعی محبوب شود. از همان زمان بود که میشد زمزمههای مهاجرت از توییتر رو بین کاربران آن شنید و کجسلیقگیهای بعدی ماسک هم شدت این زمزمهها را زیادتر کرد؛ چه آنجا که حسابهای کاربری تأییدشده را با قیمت ۸ دلار در ماه به حراج گذاشت و محدودیت نوستالژیک تعداد کاراکتر هر توییت را برای آنها برداشت، چه آنجا که الگوریتمهای چینش توییتها در Feed کاربران را دستکاری کرد و روی اعصابشان رفت و چه این آخر که ناگهان خبر از اعمال محدودیت روی تعداد توییتهای مشاهدهشده روزانه کاربران داد.
گزینههای مهاجرت از توییتر برای کاربران آن خیلی زیاد نیست. آنها که بیشتر دستبهکد هستند و درگیر دنیای فناوری، از مدتها قبل حرف از Mastodon میزدند (مخصوصا آنهاشان که علقهای به جنبش متنباز داشتند و انحصار شرکتهای فناوری بدجور اذیتشان میکند)، اما حتی کاربران عادی هم این روزها فکر و ذکرشان مهاجرت به رقیب دیگر توییتر، Bluesky است و دربهدر دنبال دعوتنامههای منقضینشدهای که اجازه پرواز پرندههای سفیدشان در آسمان آبی را بدهد (فعلا کاری به اوجگیری امروز دستپخت جدید زاکربرگ و متا با نام Thread نداریم). اما ماجرا کمی فراتر از رفتن از یک شبکه اجتماعی به یک شبکه اجتماعی دیگر و ساختن دوباره از صفر است؛ اولا شاید این آخرین باری باشد که مهاجرت به یک شبکه اجتماعی جدید، به معنای رها کردن همه داشتهها در شبکه اجتماعی قبلیست و ثانیا این مهاجرت چیزی شبیه قید ویندوز و MacOs را زدن و لینوکسباز شدن است، علیه انحصار و سلام بر یک دنیای مشترک و همگانی و باز.
از نظر ظاهر و چیزی که کاربر در نگاه اول میبیند، چه بلواسکای و چه ماستادون، شبیه توییترند. هر کاربر یک حساب کاربری دارد و محتواهایی شامل متن و عکس و … را با دیگر کاربران به اشتراک میگذارد. در بلواسکای به جای توییت میگویند Skeet (ترکیبی از Sky و tweet) و در ماستادون Toot (معادل ریتوییت در ماستادون Boost نام دارد). بلواسکای رابط کاربری سادهتری نسبت به ماستادون دارد و به همین خاطر (و البته چند دلیل دیگر) محبوبیتش بین کاربران عادی بیشتر است.
بلواسکای را ابتدا جک دورسی، همبنیانگذار و مدیرعامل سابق توییتر در سال ۲۰۱۹ به عنوان یک پروژه مکمل و تحقیقاتی و با هدف بهبود تجربه کاربری در توییتر آغاز کرد، اما در اوایل سال ۲۰۲۲ یک پروژه مستقل شد و در حال حاضر توییتر هیچ مالکیتی روی آن ندارد. ماستادون اما سابقهاش به سال ۲۰۱۶ برمیگردد. نام ماستادون از یک گونه منقرضشده نزدیک فیلها و ماموتها گرفته شده و بلواسکای هم انگار اشاره به رها شدن پرنده سفید توییتر در آسمان آبی دارد.
مهمترین تفاوت ماستادون و بلواسکای با توییتر در «غیرمتمرکز» (decentralized) و «متنباز» (Open-Source) بودن آنهاست. در واقع این شبکههای اجتماعی در کنترل و مدیریت انحصاری یک شرکت نیست که هم دادهها و اطلاعات کاربران را منحصرا در اختیار داشته باشد و هم با سیاستها و قوانین و الگوریتمهایش، تعیین کند که هر کاربر در فیدش چه محتوایی را ببیند. در بلواسکای و ماستادون هیچکس نمیتواند قوانینی را برای همه کاربران و جوامع وضع کند و برای آنها تصمیم بگیرد. وعده ماستادون و بلواسکای، کنترل بیشتر کاربر روی تجربه آنلاین و محتواییاست که حواسش به آنها مشغول میشود، چون خودش بهتر صلاح خودش را میفهمد و تبلیغات و الگوریتمها نباید این وسط وقتش را هدر دهند.
از سوی دیگر اطلاعات کاربران و الگوریتمها و کدها در ماستادون و بلواسکای تنها روی سرورهایی که در کنترل مالک شبکه اجتماعیست، ذخیره نمیشود، بلکه اطلاعات روی سرورهای مختلفی توزیع شده و این کاربر است که سرور میزبانش را انتخاب میکند (البته انتخاب سرور میزبان به معنای پذیرش قوانین و سیاستهای مدیران آن سرور هم هست) و هروقت بخواهد میتواند بدون از دست دادن اطلاعات و هویت و داشتههایش، از یک سرور به سرور دیگری مهاجرت کند و حتی اگر خواست، سرور خودش را بالا بیاورد و گوشهای از این شبکه اجتماعی بزرگ را مدیریت کند.
در واقع کار اصلی بلواسکای و ماستادون، معرفی یک شبکه اجتماعی جدید نیست، بلکه توسعه پروتکلی استاندارد است که ارتباط بین پلتفرمهای شبکههای اجتماعی مختلف و انتقال اطلاعات بین آنها را ممکن میسازد. بلواسکای پروتکل ATM (مخفف Authenticated Transfer Protocol) را توسعه داده و ماستادون هم پروتکلش ActivityPub نام دارد. این پروتکلها رویکرد جدیدی برای ذخیره و بازیابی اطلاعات کاربران در شبکههای اجتماعی است که به کاربران اجازه میدهد از یک شبکه اجتماعی با کاربری در شبکه اجتماعی دیگر ارتباط برقرار کنند و اگر هم دلشان خواست، بساطشان را در شبکه اجتماعی جدید پهن کنند، آن هم با امکان انتقال تمام اسباب و اثاثیهشان از شبکه اجتماعی قبلی به شبکه اجتماعی جدید. سیستم ایمیل را به یاد بیاورید، شما میتوانید با ایمیلی که یکی از سرویسدهندههای ایمیل در اختیارتان گذاشته، به هر ایمیل دیگری (مستقل از سرویسدهندهاش) ایمیل بزنید، اما یک حساب کاربری در اینستاگرام امکان ارتباط با یک حساب کاربری در توییتر را ندارد. خود بلواسکای در وبلاگش شبکههای اجتماعی غیرمتمرکز را به شهرهای بزرگی تشبیه کرده که در انزوا به سر میبرند و ارتباطی با یکدیگر ندارد، در حالی که شبکههای اجتماعی غیرمتمرکز مجموعهای از شهرهای احتمالا کوچکترند که شهروندان آنها میتوانند با یکدیگر در ارتباط باشند و حتی بین شهرها سفر کنند.
یکی از تفاوتهای ماستادون و بلواسکای در این است که بلواسکای در حال حاضر فقط یک شبکه اجتماعی است و همه حسابهای کاربری به bsky.social ختم میشود، اما قرار است شبکههای اجتماعی دیگری هم براساس همین پروتکل توسعه پیدا کنند و سرورهای دیگری هم برای میزبانی حسابهای کاربری راهاندازی شود. اما ماستادون از همان ابتدا تعداد بسیار زیادی سرور برای میزبانی حسابهای کاربری داشته که هرکدام جوامعی با فرهنگ و قوانین و سیاستهای خاص خودشان را شکل میدهند (ماستادون هم سروری با نام mastodon.social دارد). از سوی دیگر ورود به بلواسکای در حال حاضر نیاز به دعوتنامه دارد؛ دعوتنامههایی که کاربران عضو میتوانند به دوستان و آشنایانشان بدهند و پای آنها را به بلواسکای باز کنند.
علاوه بر امکان انتقال حساب بین شبکههای اجتماعی، ارتباط با دیگر کاربران دیگر شبکههای اجتماعی و کنترل بیشتر روی محتواهای مشاهدهشده، از نظر امنیت و حفظ حریم خصوصی نیز، بلواسکای و ماستادون بهخاطر غیرمتمرکز و منبعباز بودن اوضاع بهتری نسبت به شبکههای اجتماعی انحصاری و متمرکز مثل توییتر و فیسبوک و … دارند. متنباز بودن باعث مشارکت داوطلبانه عموم توسعهدهندگان در بهبود و رفع اشکال کدهای این دو پلتفرم میشود.
یکی از تفاوتهای بلواسکای با توییتر در فقدان قابلیت پیام خصوصی (DM) است. یعنی فعلا در بلواسکای شما نمیتوانید دور از چشم بقیه با کاربر دیگری ارتباط برقرار و پیامی ردوبدل کنید.
احتمال زیادی وجود دارد که بلواسکای قافیه را به توییتر و یا حتی تازهبهدورانرسیدههایی مثل ترد ببازد، اما راهی که به روی شبکههای اجتماعی گشوده، به نظر میرسد آینده ارتباطات مجازی کاربران را شکل خواهد داد و دیر یا زود شبکههای اجتماعی غیرمتمرکزتر و بازتر و مرتبطتر خواهند شد.