Sharif Today
Sharif Today
خواندن ۹ دقیقه·۲ سال پیش

من نماینده حاکمیت نیستم

روایتی از جلسه جمعی از دانشجوهای شریف با رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام
روایتی از جلسه جمعی از دانشجوهای شریف با رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام


دهه دوم آبان بود که پویش#من_هم_مسلمانم از سوی جامعه اسلامی دانشگاه راه افتاد. بچه‌های جامعه چند وقتی دنبال برگزاری تجمعی مرتبط با این پویش بودند و به همین خاطر فشار امنیتی زیادی رویشان بود. همین موقع‌ها، خیلی‌ها از داخل و بیرون دانشگاه گفتند بیایید درباره این موضوع قبل از برگزاری تجمع گفت‌وگو و مذاکره کنیم. با دکتر ابوالحسنی صحبت کردیم، خروجی‌اش پیشنهاد جلسه‌ای با صادق آملی لاریجانی، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام بود تا ما بتوانیم صدای خودمان را به شخصی که در مملکت منصب و مقام و مسئولیتی دارد برسانیم. مسئله دین، مسئله بسیار مهم و حیاتی‌ای برای خیلی‌هاست و همین صدای متفاوت #من_هم_مسلمانم آنها را به تکاپو انداخته بود. امیدوار بودیم صادق آملی لاریجانی که به اذعان دکتر ابوالحسنی آدم منطقی و اهل فکری به حساب می‌آمد و سواد حوزوی خیلی خوبی هم داشت، حرف ما را متوجه شود و در حد خودش آن را به بالاتر برساند.

بعد از چند روز که دکتر ابوالحسنی موضوع را با صادق لاریجانی مطرح کرد، ما با شوق زایدالوصف رئیس مجمع برای صحبت با بچه‌های شریف روبه‌رو شدیم. قرار شد 30 نفر از بچه‌های شریف به مجمع بروند و در فضایی دوستانه درمورد خیلی از موضوعات صحبت کنند. اسامی افراد حاضر در جلسه را هم قرار شد جامعه اسلامی به دفتر مجمع بدهد. برای ما خیلی مهم بود جمعی که در این جلسه حاضر می‌شوند، اولا واقعا بتوانند طیف‌های مختلف شریف را نمایندگی کنند و ثانیا شهامت زدن حرف‌های مستقل خودشان را داشته باشند. چهار تشکل سیاسی دانشگاه طبق روال چنین جلساتی باید حضور می‌داشتند و حرف می‌زدند، هرچند مهم بود که هرکدام‌شان چه کسری از بچه‌های شریف را نمایندگی می‌کنند. شورای صنفی هم فارغ از کمیت و کیفیت عملکردش در ماه‌های اخیر، همیشه کف صحنه حضور داشته و شرکت نماینده‌هایش در جلسه اهمیت داشت. از بین گروه‌های فرهنگی، بچه‌های هیئت دانشگاه، هم به‌خاطر تعداد افراد زیاد فعال در آن و هم به‌خاطر اینکه حس کردیم ممکن است حرف‌هایی از نظر سیاسی داشته باشند، دعوت شدند. می‌خواستیم از فردای سبز هم برای حضور در جلسه دعوت کنیم که به‌خاطر ملاحظات خودشان منصرف شدیم.

هنوز اما یک جای کار می‌لنگید. من عمیقا باور داشتم که هیچ کدام از تشکل‌ها و گروه‌های دانشگاه، واقعا کف میدان شریف را نمایندگی نمی‌کنند و به همین خاطر تصمیم گرفتیم تعدادی از حاضرین در جلسه هم مستقل از تشکل‌ها و گروه‌ها شرکت کنند و بتوانند حرف خودشان را بزنند تا شاید حرف‌های جلسه واقعا حرف‌های بچه‌های شریف باشد. پیدا کردن این افراد راحت نبود، ولی در نهایت چنین ترکیبی برای حضور در جلسه جمع شد: ۱۸ نفر به نمایندگی از تشکل‌ها و گروه‌ها، ۲ نفر برای پوشش رسانه‌ای جلسه از سوی رسانه‌های داخل دانشگاه و ۱۰ نفر هم مستقل. طبق قرار ما با مجمع، هیچ خبرگزاری‌ای حق حضور در جلسه را نداشت و اداره جلسه هم صددرصد دست خود ما بود و تقریبا همه بچه‌ها هم توافق کرده بودیم که اگر احساس شد جلسه را دارند از دست ما درمی‌آورند و به سمت نامطلوبی هدایت می‌کنند، همگی بلند شویم و جلسه را ترک کنیم.

همه چیز برای حضور در جلسه مهیا بود که صبح 3 آذر، نماینده‌های بسیج دانشجویی و روزنامه شریف در اعتراض به ترکیب جلسه تصمیم داشتند همراه ما نباشند. عدم حضور آن‌ها خللی به جلسه وارد نمی‌کرد، اما رویکرد ما این بود که تمام افکار شریف در این جلسه حضور داشته باشند. برای همین بچه های بسیج را هرطور بود قانع کردیم و حدود ساعت 9 صبح جلسه تنها با یک غایب شروع شد.



جلسه که شروع شد، به عنوان مجری اول یک معرفی اجمالی از تشکل‌ها کردم و رو به آقای لاریجانی گفتم «ما شما را با اغماض نماینده حاکمیت می‌دانیم و می‌خواهیم صحبت شریف را به گوش شما برسانیم.» لاریجانی اینجا و بعدتر در دو جای دیگر تأکید داشت که نماینده حاکمیت نیست. بعد نوبت به صحبت بچه‌ها رسید و نماینده انجمن اسلامی اولین فردی بود که صحبت کرد. از نظر من بیانیه خوبی بود؛ پر از شور و هیجان، اما متأسفانه از نظر منطقی لنگ می‌زد و خواندن چنین بیانیه‌ای، فارغ از حق یا ناحق بودن محتوایش، جلوی کسی که در منطق و حقوق و فلسفه دستی بر آتش دارد، به نظر من اشتباه است. برداشت من این بود که انجمن توانست حرف مردم معترض را در جلسه بزند، اما باید حواسش می‌بود برای دفاع از حقوق مردم نباید به بیانیه‌ای بسنده می‌کرد که شخصی مثل صادق لاریجانی می‌تواند از دلش اشکالات منطقی دربیاورد و روی آنها مانور دهد.



بعد از انجمن نوبت بسیج بود. نقدی که من این روز‌ها به بچه‌های بسیج دارم و به صحبت‌هایشان در جلسه هم وارد است، تصویری‌ست که از شریف به بیرون دانشگاه مخابره می‌کنند و برخی اتفاقات رخ‌داده در چند ماه اخیر را در هر جایی بیرون دانشگاه فریاد می‌زنند. من حس خوبی از گلایه‌های بسیج از دانشگاه مقابل شخصی مثل لاریجانی نداشتم و نظر شخصی‌ام این است که مسائل درون دانشگاه را باید بین خودمان حل‌وفصل کنیم، نه اینکه بیرون از دانشگاه آنها را فریاد بزنیم، مخصوصا وقتی این رویکرد بسیج در بردن دعواها به بیرون شریف را با رویکرد دیگرشان که می‌گویند بیایید گفت‌وگو کنیم، کنار هم قرار می‌دهم، مقداری تناقض می‌بینم.



صحبت بعدی برای بچه‌ها جامعه بود. من به عنوان یکی از اعضای جامعه، صحبت نماینده جامعه را دوست داشتم، ولی چیزی که در این صحبت‌ها به نظرم مهم و وجه تمایزش با باقی صحبت‌ها بود، لزوم به رسمیت شناختن اعتراضات بود، در حالی که می‌دانیم بخشی از اعتراضات به اصل نظام است. اگر بگوییم اعتراضات را به رسمیت می‌شناسیم، اما آن را صرفا محدود به مسائل اقتصادی و فرهنگی و ... بدانیم، اشتباه کرده‌ایم و عملا اعتراضات را به رسمیت نشناخته‌ایم و ادعایمان برای گفت‌وگو و ... هم فقط تظاهر است.



نفر بعدی نماینده شورای صنفی بود که با توجه به تجربه‌ای که از کف دانشگاه داشت، صادقانه درمورد واقعیت‌های کف جامعه و دانشگاه صحبت کرد؛ رفتار بد با بازداشتی‌ها، گزارش‌های غلط نهادهای امنیتی و ... صحبت های نماینده صنفی را شاید بشود در حقایق تلخی خلاصه کرد که حتی لاریجانی هم قبول داشت و حرفی روی آنها نمی‌توانست بزند.



بعد از صنفی، انجمن مستقل شروع به صحبت کرد. به‌طور کلی جنس صحبت‌های مستقل اعتراضی بود و می‌گفت یک‌سری تضادهای فرهنگی و اجتماعی در جامعه وجود دارد و حاکمیت بدون درک این تضادها، راه اقتدار را در پیش گرفته است. به‌طور کلی با صحبت‌هایش همراه بودم، اما حس می‌کنم اشتباه آنجایی‌ست که ریشه مسائل را همین تضادهای فرهنگی بدانیم، چون من ریشه آنها را تضاد در اقتصاد سیاسی می‌بینم.



طبق برنامه‌ریزی من اینجا باید صحبت‌ها تمام می‌شد و لاریجانی شروع به صحبت می‌کرد، چرا که از بین دو نماینده هیئت، یکی‌شان نیامده بود و دیگری هم قبل از جلسه گفته بود حرفی ندارد، اما بعد از صحبت‌های مستقل، یکی از نماینده‌های بسیج گفت که می‌خواهد به عنوان نماینده هیئت صحبت کند و از آنجا که هیئت هم نام او را به عنوان نفر ذخیره داده بود و تنها نماینده هیئت هم اعتراضی نکرد، اجازه داده شد که حرفش را بزند. درست است که بهتر بود یکی از نماینده‌های بسیج به عنوان نماینده هیئت صحبت نکند، اما صحبت‌های امیدوارکننده‌ای داشت و حرف‌های خوبی درباره نسبت واقعیت و حقیقت داشت و به رویکرد حاکمیت که می‌خواهد بدون درک درستی از واقعیت، حقیقت را به مردم تحمیل کند، انتقاد وارد کرد. اما از نظر من راه‌حلش که حضور حاکمیت در کف صحنه واقعیت معرفی شد، خیلی فایده‌ای ندارد. نهادهای امنیتی از همه بیشتر در واقعیت حضور دارند، اما حتی آنها هم نمی‌توانند نسبتی بین حقیقت و واقعیت پیدا کنند و کنش‌های آن‌ها همواره از جنس تحمیل حقیقت به واقعیت با زور بوده است. از نظر من ریشه اصلی مشکل آنجاست که حقیقت کاملا پشت درهای بسته و در حالت قطع ارتباط با واقعیت ایجاد شده و حقیقتی را که در مرحله شکل‌گیری هیچ ارتباطی با واقعیت نداشته، به هیچ‌وجه جز با زور و تفنگ نمی‌توان به واقعیت تحمیل کرد.



اینجا دیگر نوبت به آملی لاریجانی رسید. ما می‌خواستیم ۲۰ دقیقه وقت بهش بدهیم، اما خودش حدود یک ساعتی صحبت کرد. بخش خوبی از صحبت‌هایش را به گرفتن ایرادات حقوقی و منطقی از صحبت‌های انجمن اختصاص داد. معلوم بود فردی‌ست که در بحث و مناظره قدرت زیادی دارد. اما اینکه او کلیت شریف رو یک‌سری معترض بی‌منطق در نظر گرفت، بسیار ناامیدکننده و ناراحت‌کننده بود. در صحبت‌هایش به فحش‌های داده‌شده در دانشگاه، شکستن شیشه‌های سلف و تهدیدها و توهین‌ها اشاره کرد؛ اتفاقاتی که تقریبا هیچ‌کدام از بچه‌های شریف حاضر در جلسه آنها را تأیید نمی‌کردند، اما نقطه تمرکز حرف‌های رئیس مجمع بود. بخش دیگری از صحبت‌هایش هم به این موضوع گذشت که دانشجو مصونیتی ندارد، هرچند هیچ‌کس در جلسه نگفته بود دانشجو مصون است و این مصونیت را قبول نداشت. متأسفانه آملی لاریجانی تقریبا صحبت خاصی درباره حرف‌های بعضا عمیق بچه‌ها نداشت و به نقد یک‌سری از اتفاقات سطحی بسنده کرد.

بعد از صحبت‌های لاریجانی کمی گفت‌وگوی رفت‌وبرگشتی بین بچه‌ها و او شکل گرفت و سپس یکی از افراد مستقل حاضر در جلسه، صحبت‌های خوبی درباره اختیارات رهبری و شورای نگهبان و مجمع تشخیص و ... مطرح کرد، اما از شانس بد ما، زمان کم باقی‌مانده اجازه نداد که درباره‌اش بیشتر و دقیق‌تر بحث شود. ناهار را که خوردیم، دوباره بحث‌هایی بین بچه‌ها و رئیس مجمع پیش آمد که برای من مهم‌ترینش، پویش #من_هم_مسلمانم بود. یکی از بچه‌ها این بحث را شروع کرد، اما من هم با توجه به شناختی که از آملی لاریجانی پیدا کرده بودم، سعی کردم خیلی دقیق موضوع را شرح بدهم. گفتم که تعداد شرکت‌کننده‌های نماز جماعت در این سال‌ها در شریف کاهش یافته و ادعا کردم اگر نماز جماعتی موازی با نهاد رهبری در دانشگاه برگزار شود، شرکت‌کننده‌هایش حداقل دو برابر نماز جماعت فعلی خواهند بود. گفتم که رویکرد حاکمیت نسبت به دین واقعا غلط است و همین رویکرد غلط «من هم مسلمانم» را پدید می‌آورد. اما باز هم واقعا هیچ پاسخ درست‌وحسابی‌ای از سمت آملی لاریجانی دستگیرم نشد و به همین ترتیب شاید هدف اصلی برگزاری جلسه به حاشیه رفت. در آخر صحبت‌ها هم نفهمیدم به شوخی یا جدی گفت «اصلا کی گفته شماها مسلمون‌اید؟»

آخر جلسه از این موضوع ناراحت بودم و حس می‌کردم شاید ما نتوانسته‌ایم مفهوم مدنظرمان را به درستی انتقال دهیم که این پاسخ گیرمان آمده، اما به هر حال در این جلسه به نظرم صحبت‌های جمع خوبی از بچه‌های شریف به گوش رئیس مجمع رسید، هرچند شاید پاسخ درخوری دریافت نکرد. در این روزها با توجه به محتوای جلسات دیگری که بین دانشجویان شریف و مسئولین برقرار شده، متوجه شده‌ام که نباید زیاد توقعی از چنین جلساتی داشته باشم. البته بعد ازجلسه ما با لاریجانی، مسئولین دیگر توجه زیادی به جلسات با دانشجویان شریف کردند. در لحظه نگارش این متن 4 جلسه دیگر شبیه این جلسه برگزار شده یا قرار است برگزار شود و این به نظر من جالب و عجیب است.


حسین نیکدل


دانشگاه شریفاعتراضاتمجمع تشخیص مصلحت نظامصادق آملی لاریجانیجامعه اسلامی
رسانه‌ای پیرامون شریف، رسانه‌ای پیرامون دانشگاه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید