سلام.
باصدای بارون از خواب بیدار شدم..تقریبا تمام شب گذشته رو بارون اومده بوده،و به نظر میرسید حالا حالاها هم تصمیمی برای بند اومدن نداشته باشه..
لطافت عجیبی توی هوا می رقصید..اونجوری، که یه جور حس پروانگی به آدم سرایت میکرد..همون قدر سبک،رها و عاشق..
خُب،آسمـون و ابر و بارون که
سنگ تموم گذاشتن..پس من چی؟
نبایدبااین حس پروانگی، تا آسمون میرفتم و با قطره های بارون پایین میومدم؟
دیگه حداقلش این بود که بلند شم و یه برگه A4بردارم و دست به قلم بشم..بنویسم از لطافت بارون،از مرور خاطره ها...که اگه شعرشون کنم میشن 5تا دیوان...از مردم سیل زده سیستان که توی این روزا زندگی و آمال و آرزوهاشونو آب برده..
این کارو کردم..نوشتم..و حتی یه قدم جلوتر،دکلمه ش کردم..با یه نرم افزارضبط خونگی...
الانم..تقدیمش می کنم به شما..
بااین توضیح که،صدای ضبط شده دربرخی از نرم افزارهای هوم استودیو( استودیوی خونگی)،بعداز خروجی کشیدن،و گذشتن از نرم افزارکلیپ ساز، تغییرمیکنه..و شاید اون کیفیت استاندارد رو نداشته باشه...
به هرحال چون کار،دلیه،لاجرم بر دل نیز خواهد نشست..
امیدوارم، حس خوب باران،میهمان لحظه هاتون باشه..