Sheida Asgharzadeh
Sheida Asgharzadeh
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

غزلی برای تو...متن یک اثر

ناگهان آیینه حیران شد، گمان کردم تویی

ماه پشت ابر پنهان شد، گمان کردم تویی

ردّ پایی تازه از پشت صنوبرها گذشت...

چشم آهوها هراسان شد، گمان کردم تویی

https://aparat.com/v/N6xAf

ای نسیم بی قرار روزهای عاشقی

هر کجا زلفی پریشان شد، گمان کردم تویی

سایه ی زلف کسی چون ابر بر دوزخ گذشت

آتشی دیگر گلستان شد، گمان کردم تویی

باد پیراهن کشید از دست گل ها ناگهان

عطر نیلوفر فراوان شد، گمان کردم تویی

چون گلی در باغ، پیراهن دریدم در غمت

غنچه ای سر در گریبان شد، گمان کردم تویی

کشته ای در پای خود دیدی یقین کردی منم

سایه ای بر خاک مهمان شد، گمان کردم تویی


غزلی برای تومتن شعراثرصوتی
گوینده، مدرس مهارت های ارتباطی... راستی؛ دنیا بدون «دکلمه» چه شکلیه؟
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید