استیو پاول جابز» (Steve Paul Jobs) در ۲۴ فوریهی سال ۱۹۵۵ میلادی (۶ اسفند ۱۳۳۳) در شهر سانفرانسیسکو در ایالت کالیفرنیا به دنیا آمد.از مادری به نام جوئن شیبل (Joanne Schieble) و پدری به نام عبدالفتاح جان جندلی (Abdulfattah “John” Jandali) که هر دو دانشجوی دانشگاه ویسکانسین بودند، متولد شد. این زوج، سرپرستی فرزندشان را که هنوز نامی برای او انتخاب نکرده بودند، به زوج دیگری سپردند. پدرش، جندلی، یک سوری تبار و استاد علوم سیاسی بود و مادرش، شیبل، به عنوان متخصص گفتاردرمانی فعالیت میکرد. مدت کوتاهی بعد از اینکه استیو توسط زوج دیگری به فرزندی پذیرفته شد، پدر و مادر بیولوژیکی استیو، با هم ازدواج کردند و بعدها صاحب فرزند دیگری به نام مونا سیمپسون شدند. استیو در سن ۲۷ سالگی با پدر و مادر بیولوژیکی خود آشنا شد. درآخر استیو که یک عرب آمریکایی و یک آلمانی سوییسی بودتوسط خانواده ای به فرزندی پذیرفته شد. در حقیقت سرپرستی او را کلارا و پل جابز پذیرفتند و او را استیو پل جابز نامیدند. این خانواده در مانتین ویو (Mountain View)، کالیفرنیا ساکن شدند؛ استیو جابز همیشه آن ها را خانواده ی واقعی خود می دانست.
پدر جابز یک مکانیک ماهر در کارخانه تولید لیزر بود، استیو زمانی که کودک بود به همراه پدرش در پارکینگ خانه روی قطعات الکترونیکی کار میکرد. پل به پسرش یاد میداد که چطور قطعات الکترونیکی را از هم جدا و دوباره آنها را سر هم کند. این سرگرمی، اعتماد به نفس، سرسختی و توانایی کار با قطعات مکانیکی و الکترونیکی را به استیو میآموخت. مادرش یک حسابدار بود و به استیو جابز خواندن و نوشتن را قبل از مدرسه رفتن یاد داد . جابز دردر پاسخ به این سوال که میخواهد چه چیزهایی را به فرزندانش بیاموزد، جواب داد که: «فقط میخواهم برای آنها به همان خوبی و مهربانی باشم که پدرم برای من بود و در تمام طول زندگیام به این مساله همیشه فکر میکنم.».
در زندگینامه استیو جابز( Steve jobs ) می خوانیم که او در دوران ابتدایی خیلی کسلکننده بود. اما معلم مقطع چهارم او در موفقیتهای بعدی استیو تاثیر به سزایی داشت ، معلمش بود که استیو را با قابلیت ها و توانمندی هایش اشنا کرد . استیو جابز همیشه از او به عنوان اسطوره ی زندگیش یاد میکرد. او بود که سبب طی کردن جهشی کلاس پنجم استیو جابز شد و استیو توانست دوران ابتدایی را یک سال زودتر به اتمام برساند . چند سال بعد، زمانی که استیو در دبیرستان هومستد (Homestead) تحصیل میکرد، با شریک آیندهی خود یعنی استیو وزنیاک آشنا شد. استیو وزنیاک در آن زمان دانشجوی دانشگاه کالیفرنیا بود. در سال ۲۰۰۷، وزنیاک در مصاحبهای با پیسی ورلد (PC World)، دربارهی اینکه چرا با استیو جابز رابطهی محکمی داشت اعلام کرد:
«ما هر دو علاقهمند به الکترونیک و کار کردن با چیپهای دیجیتالی بودیم. افراد کمی در آن زمان میدانستند که چیپ چیست، چطور کار میکند و با آن چه کاری میتوان انجام داد. من، رایانههای زیادی را طراحی کرده بودم و در الکترونیک و طراحی رایانه از او جلوتر بودم، اما باز هم با استیو علایق مشترکی داشتیم. ما هر دو در مورد چیزهایی که در این دنیا وجود دارد، نگرشهای متفاوت و مستقلی داشتیم».
استیوجابز همیشه در سخنرانیهای اچپی حضور داشت و بعدها در همان جا استخدام شد .
یادگیری هنر خوشنویسی خیلی در شغل آینده اش موثر واقع شد.همانطور که خود استیو جابز میگوید: «اگر وارد آن کلاس(خوشنویسی) نمیشدم، مکینتاش هرگز چندین طرح حروف یا فونتهای فاصلهدار مناسب را نداشت. و از آنجایی که ویندوز دقیقا مکینتاش را کپی کردهاست، کامپیوتر هیچ کسی این فونتها و طرحها را نداشت.»
دوران جوانی استیو جابز
استیو همراه ناپدری و نامادریاش (پاول و کلارا جابز) در جنوب Bay Area و شهرستان Santa Clara زندگی میکرد. این منطقه، اوایل دههی ۱۹۵۰ میلادی به دلیل وجود شرکتهای فعال در حوزهی فناوری، به «درهی سیلیکون» (Silicon Valley) معروف شد. بنابراین، دوران نوجوانی استیو، در بین مهندسین الکترونیک گذشت.
پنج سال بعد، جابز وارد دانشگاه Reed شد، ولی تنها پس از یک ترم انصراف داد.
در زمستان ۱۹۷۴ بود که در جلسات «انجمن رایانه هومبرو» در کالیفرنیا، شرکت کرد. و بالاخره استیو جابز در همین زمان شغلی به عنوان تکنسین در شرکت آتاری، که سازنده رایانه و دستگاه های بازی رایانهای که در آن روزها محبوب بسیار داشت ، یافت. استیو جابز علاقه زیادی به عرفانهای شرقی، به ویژه مذهب بودایی داشت .و این موضوع فقط یک تفریح و خیالی زودگذر دوران جوانی نبود. بلکه آن را با علاقه دنبال میکرد .چند ماه بعد، استیو این شرکت را ترک کرد تا به یک سفر معنوی به هند برود.
سفر به هند
در زندگینامه استیو جابز می بینیم که در سال ۱۹۷۴ به کشور هند سفر کرد تا با شخصی به نام نیم کارولی بابا (یک گوروی هندی) از نزدیک ملاقات کند. او همیشه در جستجوی روشنفکری معنوی بود زمانی که پدر و مادر استیو جابز در فرودگاه سان فرانسیسکو منتظر رسیدن پسرشان از سفر چند ماهه اش به هندوستان بودند، نتوانستند پسرشان را پیدا کنند، وقتی استیو آنها را پیدا کرد خیلی متعجب شده بودند زیرا به طرز عجیبی فرق کرده بود !
رنگ پوستش به علت آفتاب سوختگی تیره تر شده بود و طرزلباس پوشیدن و اصلاح صورتش کاملا تغییر کرده بود… این سفر، باعث کلید خوردنِ خلاقیت انسانی شد که نامش در تاریخ جاودانه شد.
حتی خودِ استیو هم حدس نمیزد این سفرش به هندوستان و آشنا شدن با فرهنگ هندویسم و بودیسم باعث تحول کلی سرنوشت اش شود.
جابز دقیقا در بهترین زمان و مکان با مراقبه و مدیتیشین آشنا شده بود.
در سالهای 1970 تا 1976 فرهنگ شرق دور و مراقبه و توجه به ذهن، در آمریکا با استقبال زیادی روبرو شده بود، چند تن از بزرگان ذِن و مدیتیشین به سان فرانسیسکو آمده بودند برای تعلیم ذن به نوآموزان
جابز نیز از این رویداد عقب نماند.
او بعد از بازگشتش از هند، پیوسته روزانه مشغول به مراقبه میشد، با مربیان ذِن برتر زمان مانند شانریو سوزوکی ساعت ها به گفتگو می نشست و هرهفته چندین ساعت پیوسته به مراقبه می گذراند.
تقریبا همه دوستداران اپل به خوبی می دانند که داستان سفر زیارتی جابز به هندوستان چگونه و در چه راستایی بوده است؛ سفری که منجر به فرموله کردن بسیاری از ایده های آینده جابز برای اپل شد، ولی شاید هیچ کس تا همین اواخر نمی دانست که جابز سالها بعد به صاحبان مشاغل نیز توصیه کرده که از معبد اوشو آشرام بازدید کنند.
بر اساس نقل قول جدیدی که مارک زاکربرگ بیان کرده، این همان توصیه ای است که جابز به مدیر عامل فیسبوک داشته است. مارک زاکربرگ داستان را در دیدار با نخست وزیر هند به این شکل بیان کرده است:
این ماجرایی است که پیش از این در فضای عمومی نگفته بودم و افراد اندکی از آن با خبر بودند. در اوایل شروع به کار فیسبوک و قبل از آنکه همه چیز اینقدر خوب از کار دربیاید، دوران سختی را می گذراندیم و بسیاری برای خرید فیس بوک اقدام می کردند و این فکر وجود داشت که ما باید این شرکت را بفروشیم. از این رو به دیدن یکی از مرشدان خودم، یعنی استیو جابز رفتم و او به من گفت که برای ارتباط مجدد و الهام از اینکه هدف و مأموریت من در این شرکت چیست، باید به هند رفته و از معبدی که خود جابز در دوران اولیه تفکراتش در مورد آینده اپل از آن بازدید کرده بود، دیدن کنم.
مارک اذعان کرده است که به توصیه جابز عمل کرده که بر اساس تجربیاتش، آینده فیسبوک را به وضوح در مقابل چشمان خود دیده است.
گفتنی است، در دیدار تیم کوک مدیر عامل اپل با نخست وزیر هند، تیم کوک اظهار کرده، هندوستان جایگاه ویژه ای در قلب همه کارمندان اپل دارد، زیرا کشوری است که استیو جابز در دوران جوانی و به دنبال الهامات خود به آن سفر کرده؛ الهاماتی که نتیجه آنها شکل گیری آینده اپل بوده است.
Blue Box: دیوایس ابداعی استیو جابز و استیو وازنیاک برای تماس تلفنی غیرقانونی!
Blue box ابزاری بود که در سال 1972 توسط استیو وازنیاک طراحی شده بود اما استیو جابز ایدهٔ فروش آن را مطرح کرد و در نهایت آنها توانستند از این طریق 6000 دلار کسب درآمد کنند.
Blue Box (جعبهٔ آبی) با تولید سیگنالهایی خاص که در سیستمهای تلفن استفاده میشد، تماسهای راه دور را کنترل میکرد و توسط این ابزار سیگنالها در شبکهٔ AT&T مسیردهی میشدند و امکان برقراری تماس رایگان اما در عین حال غیرقانونی از راه دور فراهم میشد. در واقع، دارندهٔ این دیوایس میتوانست وارد تنظیمات اپراتور شود و به محض این کار امکانات بیشتری در اختیارش قرار میگرفت از جمله اینکه میتوانست با هر جایی که بخواهد به صورت رایگان تماس برقرار کند (جالب است بدانیم از آنجایی که ردیابی این سرویس بسیار دشوار بود، Blue Box مورد توجه متخلفان آن زمان قرار گرفته بود مضاف بر اینکه استیو وازنیاک ادعا میکند که یک بار با استفاده از جعبهٔ آبی توانسته خود را به جای هِنری کسینجر، سیاستمدار ردهبالای آمریکایی و برندهٔ جایزه صلح نوبل، جا بزند و یک بار دیگر هم با پاپ تماس تلفنی برقرار کند!)
پس از کسب موفقیت این دیوایس در بازار، استیو جابز و استیو وازنیاک مسحور ایدهٔ Blue Box شده بودند و این در حالی است که استیو جابز در یکی از مصاحبههایش دربارهٔ این دیوایس اینطور توضیح میدهد که:
ما از اینکه به نحوهٔ ساخت جعبههای آبی پی برده بودیم خوشحال بودیم و کار ما بهترین نمونهٔ دنیا بود. ایدهٔ این کار هم چیز شگفتانگیزی بود؛ اینکه دو نوجوان با ۱۰۰ دلار بتونن صدها میلیارد دلار از زیرساختهای شبکهٔ تلفن سراسر دنیا رو کنترل کنن! تجربههای اینچنینی به ما قدرت ایدهپردازی رو نشون داد؛ قدرت درک این حقیقت که با ساخت این وسیله میشه میلیاردها دلار در سراسر جهان رو کنترل کرد و بدون شک اگه ما جعبهٔ آبی رو نساخته بودیم، امروز اپلی در کار نبود!
در نهایت هم پس از اطلاع، پلیس استیو جابز و استیو وازنیاک ساختن جعبههای آبی را متوقف کردند اما تا همان زمان هم با فروش این ابداع خود توانسته بودند 6000 دلار درآمد کسب کنند
اولین کامپیوتر اپل
دو استیو داستان اپل، با هم در باشگاه کامپیوتر Homebrew حاضر شدند، این باشگاه شامل شرکت هایی بود که به زمینه ی کامپیوتر علاقه مند بودند و در سال 1975 در پارک ملنو کالیفرنیا دور هم جمع آمده بودند و وز برای اولین بار بود که اولین MITS را دید. امروزه MITS را با بردی که از جعبه مدارها و لامپ ها ساخته شده است، می شناسیم و بعدها با نام کیت معروف شد. همین ایده بود که باعث تفاوت بنیادین در محصولات اپل با دیگر رقبای آن شد.
در نتیجه ی همین ملاقات بود که وز اولین کامپیوتر با تایپ رایتر را طراحی کرد و آن را ساخت. تایپ رایتر شبیه به کیبوردهای امروزی بود که می توانست به صفحه های تلویزیون متصل شود. پس از مدتی این کامپیوتر اولیه ساخت اپل به نسل Apple I تغییر پیدا کرد. Apple I را می توان نمونه اولیه تمام کامپیوترهایی دانست که امروزه در همه جا دیده می شوند. درست است که این ایده بسیار ناب و شگفت انگیز بوده است، با این حال وز دوست نداشت که با کامپیوتر ساخت خود، جهان را تغییر دهد. وز اولین مخترعی بود که عنوان کرد که کامپیوتر باید تایپ رایتر داشته باشد، باید کیبورد داشته باشد و خروجی آن به تلویزیون متصل شود. با این حال قیمت نهایی کامپیوتر بسیار بالاتر از توان خریداران می شد و به همین دلیل ایده ی وز بسط پیدا نکرد. وز قصه ی اپل، پس از مدتی به سمت موسیقی کشیده شد و سبک راک در موسیقی را بنیان گذاشت و شروع به رقص با ستارگان کرد. پس از چندی که از جدا شدن وز از باشگاه علاقه مندان به کامپیوتر گذشت، با وی مصاحبه ای شد که در آن گفت: امروز من خجالت می کشم و حس می کنم که از تکنولوژی های جدید کامپیوتر بسیار اندک می دانم!
شاید دوستداران اپل باید ممنون وز باشند که از باشگاه کنار کشید . جابز کامپیوتر طراحی و ساخته شده توسط وز را دید. جابز می دانست که ایده ی وز بسیار مبتکرانه و سرشار از نبوغ است تا جایی که میکروباس خود را برای کمک مالی به پروژه ی وز فروخت. وزنیاک نیز ماشین حساب HP خود را که کمی گرانتر از ماشین حساب های امروز بود، فروخت. تمام سرمایه ای که این دو نفر به اضافه ی رونالد وین از فروش آنچه داشتند به دست اورند، سرمایه اولیه کامپیوتر اپلی شد که در اول آپریل 1976 معرفی شد.
چرا اپل، اپل نام گرفت؟
اولین نظریهای که در رابطه با عنوان برند اپل وجود دارد و به احتمال زیاد، محتملترین و واقعیترین دلیل نیز محسوب میشود، حرفی است که همبنیانگذار این مجموعه، استیو وزنیاک گفته است. به گفته او داستان نامگذاری برند اپل به سابقه فعالیت استیو جابز برمیگردد که در یک باغ میوه مشغول به کار بود و بنابراین نام اپل را برای برند خود انتخاب کرد. به گفته وزنیاک شاید در ابتدا این عنوان تنها یک اتفاق بود که به ذهن استیو جابز خطور کرد، اما در ادامه، این دو نفر، علیرغم جستجو برای یک نام دیگر، هیچ عنوانی را بهتر از اپل برای داستان خود پیدا نکردند.
برخی نیز داستان نامگذاری برند اپل را به داستان آدم و حوا در عهد عتیق ارجاع میدهند و فلسفه مربوط به آن را اینطور مطرح میکنند که نام تجاری اپل بیانگر دانش است، چراکه میوه درختی که آدم و حوا از آن خوردند نیز سیب بود که سمبل دانایی و دانش است. از سوی دیگر، لوگوی اولیهای که برای برند اپل طراحی و انتخاب شده بود، تصویری از نیوتن بود که زیر درخت سیب نشسته و همان داستان معروف سقوط سیب و کشف نیروی جاذبه را بیان میکند که این ایده نیز به نوعی با علم و دانش و خلاقیت همراه است.
یکی دیگر از نظریههای مطرح شده درباره لوگوی برند اپل نیز به موضوع مرگ Alan Turing اشاره دارد که یکی از دانشمندان مطرح در علوم رایانه بود و دلیل مرگش نیز خوردن یک سیب آلوده به سیانور عنوان شده است. بهرحال، داستانی که در پشت لوگوی برند اپل وجود دارد، چه مربوط به فعالیت جابز در یک مزرعه سیب باشد، چه در ارتباط با مرگ یک دانشمند یا کشف جاذبه زمین و یا داستان آدم و حوا، یک مفهوم اصلی را در دل خود دارد: دانش، خلاقیت و حرکت به سوی علوم جدید و تکنولوژیمحور که این مفاهیم نیز در طی چند دهه فعالیت برند اپل، به خوبی در عملکردها و دستاوردهای آن مشاهده میشوند.
تاسیس شرکت NeXT
در سال 1986 جابز از طریق رئیس هیئت مدیر (مدیرعامل پپسی) که خود او استخدام کرده بود به علت نامنظمی و استبداد کاری اخراج شد .
جابز برای رقابت با اپل، شرکت کامپیوتری «نکست» (NeXT) را به کمک تعدادی از کارشناسان سابق اپل تاسیس کرد. هیات مدیرهی اپل که این موضوع را برای شرکتشان خطرناک دیدند، استیو جابز را بهطور کامل از اپل اخراج کردند.
در سال ۱۹۸۸، شرکت نکست اولین کامپیوتر خودش را با نام NeXT Cube و با قیمت ده هزار دلار معرفی کرد. این قیمت کاملا فراتر از هزینهای بود که دانشگاهها تمایل به پرداختش را داشتند؛ بنابراین استقبال زیادی از این کامپیوتر پیشرفته هم نشد.
حتی کامپیوتر ارزانتر NeXT Station هم نتوانست فروش خوبی داشته باشد و با رفتن سهامداران اصلی این شرکت، بخش سختافزار NeXT تعطیل و این شرکت به یک شرکت نرمافزاری تبدیل شد.
فروش Apple I
وزنیاک هر یک از کامپیوترهای طراحی شده خود را با دستانش می ساخت و آنها را دقیقا به قیمت قطعاتی که در آنها استفاده می کرد، می فروخت. او در هر یک از کامپیوترهای نسل اول اپل، 50 قطعه استفاده می کرد و آنها را با قیمت تمام شده قطعات به فروش می رساند اما جابز در اندیشه ای بزرگ بود و رویایی بزرگتر را در سر می پروراند.
جابز با فروشگاه بایت معامله ای ترتیب داد تا هر 50 قطعه به کار رفته در کامیپوتر نسل اول اپل را یکجا برای او فراهم کنند. قیمت قطعات روی هم 500 دلار می شد و قیمت فروش کامپیوتر را 666.6 دلار تعیین کرد. وزنیاک از خرید قطعات به قیمت ارزان تر از قبل شاد بود اما از فلسفه ی انتخاب قیمت فروش کامپیوترها خبر نداشت. درواقع پشت همین هوشمندی استیو، افسانه ای بزرگ برای اپل نهفته بود.
استیو جابز کامپیوترهای کارکرده را جمع آوری می کرد و زمانی که فروشگاه بایت قطعات لازم را تهیه نمی کرد، جابز از قطعات بانک کامپیوترهای کارکرده برای ساخت کامپوتر جدید استفاده می کرد. در واقع دو استیو ریسک بسیار بزرگی را پذیرفته بودند و رونالد وین را نیز در این ریسک شریک کرده بودند و شاید یکی از عمده ترین دلایل فروش سهم رونالد هم همین قضیه بود. وی در سخنرانی که در سال 2013 انجام داد، در مورد این کار استیو جابز و استیو وزنیاک گفت: جابز و وز نمی توانستند با هم قطعات لازم برای تهیه ی کامپیوترهای نسل اول اپل را فراهم کنند. اگر حین ساخت کامپیوتری قطعه ای کم می آمد، چطور باید بر مشکل فایق می آمدند؟ آیا آنها پول داشتند که قطعه را به صورت جداگانه خرید کنند؟ مسلما پولی نداشتند. آیا من برای آنها در دسترس بودم که مشکل را حل کنم؟ بله، صد در صد من در دسترس و در اختیار آنها بودم.
جابز با جمع کردن دوستان و آشنایان و فامیل خود پشت میز آشپزخانه اش و در اخیار قرار دادن قطعات برای لحیم کاری و ساخت کامپیوتر نسل اول اپل، بازاری را برای Apple I فراهم آورد و پس از تست کردن کامپیوتر، آنها را به فروشگاه بایت منتقل می کرد تا به فروش برسد. زمانی که استیو کامپیوترهای ساخته شده را به فروشگاه می برد و ترل (کسی که از مشتریان سفارش آنها برای کامپیوترهای اپل را می گرفت) جعبه ی حامل کامپیوتر را باز می کرد از چیزی که می دید شگفت زده می شد.
میشل موریتز در کتاب “بازگشت به امپراطوری کوچک” گفته است: قبل از آن که برد ساخته شده توسط جابز و وز بتواند کاری انجام دهد، باید به یک کیبورد و یک تلوزیون متصل می شد. در واقع حتی صاحب فروشگاه نیز نمی توانست بردهایی را که می خرد تست کند و باید دو ترانسفورمر تهیه می کرد. همه چیز درون برد نهفته بود و در واقع این برد بدون هیچ پوششی به فروش رسانده می شد. جابز و وز در مدت زمان آپریل 1976 تا سپتامبر 1977 حدود 200 دستگاه از این بردها را به فروش رساندند. کمبود قطعاتی که برای ساخت اپل نسل اول به کار می رفت، باعث شده بود که جابز و وز تبدیل به جمع کنندگان قطعات اپل شوند. از طرفی بلک بری توانست تمامی قطعات استفاده شده در Apple I را یکجا فراهم کند و کامپیوترهایی با قیمت تمام شده 199 دلار را به بازار عرضه کند. فکر اینکه اپل تنها توانست 200 دستگاه از کامپیوترهای نسل اول خود را به فروش برساند بسیار قابل تامل است. این تجربه باعث شد که خواب بر چشمان جابز و وزنیاک حرام شود و آنها سعی کنند با طراحی و ساخت محصولی جدید و عالی این موفقت کوچک را تکرار کنند. بونهام در سال 2014 یک مزایده برای فروش اپل نسل اول ترتیب داد و یک دستگاه Apple I را به قیمت 905,000 دلار به فروش رساند.
Apple II
جابز و وزنیاک به موفقیتی دست پیدا کرده بودند که برایشان گوارا بود. اینکه توانسته بودند بردی را طراحی کنند که هر آنچه از یک کامپیوتر ساده انتظار داشتند برای آنها انجام دهد، برایشان شیرین بود. به همین دلیل به فکر افتادند که با طراحی نسل دوم این کامپیوترها مسیر تازه ای را آغاز کنند.اپل نسل دوم در آپریل 1977 و در فستیوال کامبوج غرب و در رقابت با نام های بزرگی چون PET ظاهر شد. ماشینی که همانند جد خود شگفت انگیز بود.
این کامپیوتر دارای گرافیک رنگی بود و دارای حافظه ی نوار(Tape) بود. این نوارها بعدا پیشرفت کردند و به فلاپی ها تبدیل شدند. حافظه به اندازه ی 64K بایت ظرفیت داشت و امکان ارسال تصاویر با اندازه ی 192*280 برای NTSC را فراهم می آورد. این اندازه از وضوح تصویر برای دوره ای که Apple II معرفی شد، شگفت انگیز بود.با این حال استفاده از این کامپیوتر برخی محدودیت ها داشت. برای مثال این کامپیوتر تنها توانایی نمایش 6 رنگ را داشت. نمایش رنگ ها در 40 سطر و 48 ستون صورت می گرفت که 16 تن مختلف از هر رنگ را تولید می کرد که اندازه ای معقول برای نمایش رنگ در تصویر بود.Apple II به واقع یک نوآوری هیجان انگیز بود و والتر ایزاکسون که عکاس جابز بود، با ایجاد صنعت کامپیوترها شخصی(PC) از این ایده پشتیبانی کرد.
شرکت اپل تاکنون محصولات شگفتانگیز زیادی مانند آیفون و مک بوک ایر را وارد بازار کرده که مورد استقبال افراد زیادی قرار گرفته است. در سال ۲۰۰۷ آیفون به یکی از پرفروشترین محصولات الکتریکی اپل تبدیل شد. قیمت فروش این محصول ۳۹۹ دلار و دارای پشتیبانی دو ساله بود. آیفون به دلیل سادگی خود، همه را شوکه کرده بود؛ در این نمونه، به جای چند دکمه، یک دکمه مرکزی بزرگ زیر صفحه نمایش قرار داشت. صفحه نمایش ۳.۵ اینچی آیفون در آن زمان توجه افراد را به سوی خود جلب کرد و قابلیت های چند لمسی آن نوآورانه بود، اما امروزه، ما همه این ویژگیها را به صورت یکجا در یک تلفن معمولی در اختیار داریم. سه سال پس از معرفی آیفون، یعنی در سال ۲۰۱۰، استیو جابز اولین تبلت آیپد را معرفی کرد.
سفر استیو جابز به ایرن
سه سفر جابز در دوران جوانی در کتاب خاطرات وی قرار نگرفته است. سفر به مصر، یونان و ایران از جمله این سفرها است. اما جابز برای چه به ایران سفر کرد؟ شاید بهتر است پاسخ را در فصل دوم ضمیمه خاطرات جابز و از زبان خود وی مرور کنیم.
تصمیم گرفته بودیم تا کامپیوترهای مک را به صورت رسمی در خاورمیانه نیز عرضه کنیم. ایران بهترین گزینه برای ما بود. کشوری رو به توسعه که جوانان آن هر روز بیش از پیش به استفاده از رایانه های شخصی ترغیب می شوند. علاوه بر این شرکتی با نام داده پردازی ایران، تصمیم به فروش کامپیوترهای مک گرفته بود و تماس های آن ها نیز باعث شد تا جلسه ای با این شرکت داشته باشم. بنابراین در ابتدا به تهران سفر کردم.
بدین ترتیب سفر جابز به ایران در تاریخ ۴ فروردین ۱۳۷۰ آغاز می شود. جابز بنا به صلاحدید طرف ایرانی و مشاوره کارشناسان ارشد اپل، تصمیم گرفت تا زمان عقد قرارداد نهایی سفر خود را به ایران رسانه ای نکند. وی بعد از حضور در تهران، احساس خود را درباره این شهر به صورت زیر بیان کرده است:
تصور من از تهران با چیزی که از پیش فکر می کردم تفاوت بسیاری داشت. مهمان نوازی ایرانی ها بی نظیر بود و غذاهای ایرانی نیز به شدت مرا مجذوب خود کرده بود. دوست من، مجید در تهران من را به بخش های دیدنی این شهر برد. تهران به مانند یک شهر مدرن بود و این چیزی فراتر از تصورات قبلی من بود. نماد تهران برج آزادی است و دیدن معماری این بنا من را به شدت هیجان زده کرده بود.
به نظر می رسد عکسی که از حضور جابز در تهران منتشر شده دقیقا منطبق با همین پاراگراف باشد. عکسی که کیفیت آن بسیار پایین بوده اما نشان می دهد که جابز در میدان آزادی حضور پیدا کرده است. در زیر این عکس را
هرچند که جابز از نتیجه جلسه خود با مدیران شرکت ایرانی، در خاطرات خود نگفته است اما از سفر خود به شهرهای تاریخی ایران نظیر شیراز و اصفهان، مازندران و همینطور اهواز گفته است. جابز درباره سفر خود به شمال ایران مینویسد:
پیش از سفر به ایران، دوستان زیادی به من توصیه کرده بودند که جاده چالیس (چالوس) را حتما تجربه کنم. جاده چالیس از زیباترین جادههای جهان محسوب میشد و بسیار به دیدن آن علاقهمند بودم. به همراه تعدادی از ایرانیان و با یک اتوبوس بسیار قدیمی تصمیم به سفر به شمال ایران گرفتیم و جاده چالوس انتخاب ما بود. چالوس را می توانم به زیباترین جاده های اروپا تشبیه کنم. خوشحالی من از دیدن این همه زیبایی را فقط مجید می توانست ثبت کند.
لارن پاول جابز همسر استیو جابز
لارن پاول جابز همسر استیو جابز فقید و یکی از ثروتمندترین و موفقترین زنان در آمریکاست. شاید بسیاری از مردم، ثروت هنگفت او را فقط به شوهرش نسبت دهند و از این لحاظ، او را بسیار خوششانس بدانند، اما باید بدانید که درصد زیادی از دارایی او، با سعی و تلاش خودش و ایدههای فوقالعادهای که در سر دارد، بهدست آمده است. او یکی از تاجران و کارآفرینان موفق است و در زمینههای متعددی فعالیت دارد.
استراتژیست تجاری گلدمن ساکس (Goldman Sachs)
لورن پاول در ۶ نوامبر ۱۹۶۳ در وست میلفورد در ایالت نیوجرسی آمریکا متولد شد. با توجه به بیزینس اینسایدر، او در سه سالگی پدرش را که خلبان بود، در یک تصادف هواپیما ازدست داد و مادرش بعدها دوباره ازدواج کرد. پاول جابز در دو رشتهی اقتصاد و علوم سیاسی در دانشگاه پنسیلوانیا تحصیل کرد. بهگفتهی نیویورک تایمز، او پس از فارغالتحصیلی در سال ۱۹۸۵، سه سال در والاستریت به عنوان یک استراتژیست تجاری با درآمد ثابت برای گلدمن ساکس کار کرد. همچنین با شرکت مریل لینچ نیز همکاری داشت. او بعدها در سال ۱۹۹۱ مدرک MBAاش را از مدرسهی عالی کسبوکار استنفورد دریافت کرد.
اولین ملاقات با استیو جابز
هنگامی که پاول در استنفورد دانشجوی MBA بود برای اولین بار استیو را ملاقات کرد. پاول در سال ۱۹۸۹ در یک سخنرانی در استنفورد شرکت کرد و بهطور اتفاقی کنار استیو جابز نشست و چند کلمهای با او صحبت کرد. کمی بعد استیو جابز از جایش بلند شد و بهعنوان سخنران به سخنرانی پرداخت. بهگفتهی بیزینس اینسایدر، استیو در همان روز از یک شام کاری مهم صرفنظر کرد تا پاول را در اولین قرارشان بیرون ببرد.
جابز در کتابش بهنام «بیوگرافی استیو جابز: مردی که متفاوت فکر میکند» گفت: «من در پارکینگ بودم و داشتم در ماشینم را باز میکردم. با خودم فکر کردم که اگر این آخرین شب زندگیام باشد، ترجیح میدهم آن را در یک جلسهی کاری بگذرانم یا با این زن؟ در پارکینگ بهسمت او دویدم و پرسیدم که آیا یک قرار شام با من میگذارد؟ او موافقت کرد و باهم به شهر رفتیم؛ از آن زمان برای همیشه باهم بودیم.»
ازدواج پس از دو سال آشنایی و دوستی
پاول و استیو بعد از دو سال آشنایی و دوستی در پارک ملی یوسمیت باهم ازدواج کردند. باتوجه به کتاب «تبدیل شدن به استیو جابز: تکامل یک بیپروای متکبر به رهبری رویایی» پاول در ۱۸ مارچ ۱۹۹۱ با جابز، بنیانگذار و مدیرعامل سابق شرکت اپل ازدواج کرد. کوبان چینو اتوگا، یک راهب زن بودایی این مراسم ازدواج را که در هتل آهواهنی در پارک ملی یوسمیت برگزار شد، اجرا کرد. این زوج بعدها صاحب ۳ فرزند شدند: یک پسر به نام رید که در سپتامبر ۱۹۹۱ متولد شد و دو دختر به نامهای اِرین در سال ۱۹۹۵ و ایو در سال ۱۹۹۸.
فرزندان استیو جابز
به نقل از گاردين، ليزا برنان-جابز كه همزمان نام خانوادگي مادر و پدر را يدك ميكشد، نخستين فرزند استيو جابز بود اما سالها طول كشيد تا به شيوه قانوني ارتباط پدر و فرزندي ميان خود و پدرش را ثابت كند. او حالا در 40 سالگي با نوشتن كتاب «ماهي كوچولو» به بخشهايي از زندگي خود پرداخته كه در تمام اين سالها شايد كمتر كسي از آن خبر داشته باشد.
برنان-جابز كه ما در اين متن او را ليزا ميشناسيم و ميناميم.17 مي 1978 از پدري به نام استيو جابز و مادري به نام كريسان برنان به دنيا آمد. استيو كه آن روزها به شدت درگير راهاندازي اپل بود، پروژه توليد نخستين رايانه شركت را به احترام دخترش «اپل ليزا» نام نهاد، هر چند اندكي بعد مدعي شد ليزا دختر او نيست و عبارت شگفتانگيز Local Integrated Systems Architecture (معماري سيستمهاي پيچيده محلي) را ابداع كرد تا بگويد LISA سرواژه اين عبارت است نه نام دخترش.
گرچه جابز چند دهه بعد اعتراف كرد نام اپل ليزا را بر اساس نام دخترش برگزيده اما تا سالها كسي از وجود اين دختر در زندگي استيو خبر نداشت و كريسان برنان با كار كردن در خانههاي ديگران هزينه ميوه زندگي خود و فرزند يكي از ثروتمندترين مردان دنيا را تامين ميكرد. با اينكه حقايق زندگي استيو جابز فقيد امروز چندان باورپذير به نظر ميرسد اما آنچه در كتاب «ماهي كوچولو» آمده، او را مردي خشن با سابقه بدرفتاري با كودك به تصوير ميكشد؛ آن هم در آستانه هفتمين سالگرد درگذشت بنيانگذار اپل.
حتي پس از آنكه آزمايش DNA رابطه پدر و فرزندي ميان ليزا و استيو جابز را تاييد كرد، اين مالك پولدار اپل بود كه در گفتگوي اختصاصي با خبرنگار هفتهنامه تايم در 1982 اعتبار اين آزمايش را زير سئوال برد و مدعي شد «28 درصد مردان آمريكايي ميتوانند پدر ليزا باشند.» مديران تايم كه قرار بود جابز را «شخصيت سال» معرفي كنند، ترجيح دادند عبارت «ماشين سال» را براي او در نظر بگيرند؛ پدري ميليونر كه ناچار شد به حكم قانون ابتدا 385 دلار و در ادامه 500 دلار در ماه به علاوه هزينه بيمه درماني دخترش را بر عهده بگيرد.
وقتي ارزش اپل به 200 ميليون دلار رسيده و جابز به فهرست ميليونرهاي آمريكايي پيوسته بود، همسر و فرزندش با هزينه دولت و بنيادهاي خيريه روزگار ميگذراندند. 35 سال پس از به دنيا آمدن ليزا در غياب پدرش استيو، اين كريسان بود كه دست به كار شد و با نوشتن «گازي در سيب» بخشهايي از زندگي و گذشته استيو جابز را براي ثبت در تاريخ و آگاهي مردم روايت كرد. هر چند شيوه رفتار استيو با كريسان به دلايل اخلاقي در اين متن بازگو نميشود اما ليزا در گفتگوي اخير خود با نيويوركتايمز آن را صرفا با عبارت «زشت» توصيف كرده است.
با اينكه ليزا تاكيد ميكند آنچه رخ داد مربوط به گذشته است و او پدرش را بخشيده اما به نظر ميرسد افكار عمومي به اندازه دختر جابز بخشنده نيست و روز به روز بر تعداد كساني كه در صفحههاي رسمي شركت اپل رفتار استيو جابز را تقبيح ميكنند، افزوده ميشود. با اين حال، خانواده جابز و فرزندان مشروع پايهگذار اپل به بسياري از اين انتقادها به شدت تاخته و گفتههاي ليزا را در تقابل كامل با رفتار پدرشان دانستهاند. در بخشي از بيانيه خانواده جابز آمده است: «او دخترش ليزا را دوست داشت و در تمام اين سالها پشيمان بود كه چرا در دوران كودكي نتوانسته پدري خوب برايش باشد.»
ایوجابز (Eve Jobs) کوچکترین دختر یکی از بنیانگذاران اپل یعنی استیو جابز است. او برخلاف فعالیت پدرش بیشتر به ورزش سوارکاری علاقمند است.
در حال حاضر ایو با 21 سال سن، سوارکاری حرفهای و باتجربه است. سال گذشته، وبسایت Equnews در گزارشی اعلام کرد که او موفق به دریافت عنوان “بهترین سوارکار ماه” از Show Jumping Hall of Fame برای مارس 2017 شده است. به علاوه، او تجربه حضور در رقابتهای سوارکاری در همپتونز، لکسینگتون، کانادا و انگلستان را نیز داشته که علاقه بسیار بالای او به این رشته ورزشی را نشان میدهد.
در کنار این فعالیتها، او فرصت قبول شدن در دانشگاه استنفورد به عنوان یکی از رقابتیترین دانشگاههای ایالات متحده آمریکا را نیز داشته است. با وجود فعالیتهای متنوع، ایو در خانوادهای ثروتمند بزرگ شده و طبق برآوردهای فوربز، هماکنون همسر استیو جابز یعنی لورن پاول جابز ثروتی در حدود 20.1 میلیارد دلار دارد.
سرطان استیو جابز
به گزارش اسپوتنیک، دیوید ایگوس انکولوژیست “متخصص بیماری های سرطان” در مصاحبه با نشریه Forbes در مورد دلایلی اینکه چرا پزشکان از درمان استیو جابز برای نجات جان او از بیماری سرطان عاجز ماندند؛ صحبت کرد.
به گفته آگوس ، جابز برای پیشگیری از بیماری سرطان هیچ کاری انجام نداده بود. او در ابتدا عمل جراحی را که “می توانست جان وی را نجات دهد” رد کرد.
پزشکان معالج استیو جابز بارها به وی توصیه کردند که از روش های نوین پزشکی مانند شیمو تراپی و شعاع بهره گیرد اما وی هرگز این مساله را نپذیرفت.
استیو جابز در دوران بیماری خود به دنبال روش های جایگزین رفت و در کوشش بود تا با استفاده از طب سنتی بیماری خود را درمان کند. این امر باعث شد که سرطان در بدن وی گسترش پیدا کرد.
سرطان پانکراس استیو جابز در سال 2003 به طور کاملا اتفاقی تشخیص داده شد و با اینکه پزشکان به او توصیه کردند که فورا تحت عمل جراحی قرار گیرد اما وی از قبول آن سر باز زد. و در نهایت 9 ماه بعد به دلیل رشد تومور، او با انجام عمل جراحی موافقت کرد.
این متخصص تصریح کرد: با استفاده از پیشرفت های پزشکی، پزشکان توانستند عمر جابز را تا شش سال دیگر تمدید کنند. او در ادامه گفت، استیو پس از تشخیص بیماری سرطان چند سال دیگر توانست زندگی کند و حتا توانست قبل از مرگ خود با نزدیکانش خداحافظی کند.
استیو جابز در نهایت در تاریخ 6 اکتبر 2011 در خانه اش در پالو آلتو در کالیفرنیا بر اثر ایست تنفسی ناشی از سرطان پانکراس درگذشت.
مطالب بیشتر در وبسایت یوبان.