کدوم یکی از ما هست که بتونه ادعا کنه عادات و رفتارهاش نسبت به پنج یا ده سال پیش هیچ تغییری نداشته؟
در طول تاریخ، همهی انسانها طی زندگیشون تغییرات زیادی رو تجربه میکنند. اما من و شمایی که در دنیای امروز زندگی میکنیم، بهواسطهی نقطهی عطفِ بیسابقهای که در دنیای تکنولوژی و ارتباطات در حال جریان هست، تغییرات شخصی و رفتاری رو با سرعتِ بسیار بالاتری تجربه میکنیم. از خرید کالاهای سوپرمارکتی تا رزرو اقامتگاههای سفرِ آخر هفته، پیشرفت تکنولوژی به ما این امکان رو داده که عادات خریدمون بسیار متفاوت از چهار پنج سالِ پیش باشه.
نکتهای که گاهی یادمون میره بهش توجه کنیم اینه که این روند تغییرات تموم نشده و بهطور مداوم در جریانه و وظیفهی ما بهعنوان مارکتر اینه که خودمون رو باهاش وفق بدیم تا همیشه بتونیم کالا یا خدمتی که مسئولیت ترویجش رو بهعهده داریم رو بهشکلی که مخاطب انتظار داره در برابر چشمانش قرار بدیم.
پاندمی کرونا و تحول عظیمی که در ارتباطات بهوجود آورد، در بسیاری از جنبهها زمینهسازِ تغییراتِ بزرگی شد. پیش از کرونا رویدادهای حضوری (بهخصوص در بخش B2B) نقش پررنگی در استراتژی جمعآوری لیدهای فروش داشت اما با ورود به پاندمی، این روش بهکلی جای خودش رو به رویدادهای آنلاین و برگزاری وبینارهای مختلف داد. البته این موج هم نتونست به قوت خودش باقی بمونه و سادهسازیِ فرایند تولید محتوا، خیل عظیمی از محتواهای آنلاینی رو برای ما به ارمغان آورد که از کیفیت سابق بهرهمند نبودن. در نتیجه با فروکش کردنِ موجهای وحشیانهی کرونا، قدرت رویدادها و فعالیتهای آنلاین هم به میزانِ خوبی کاهش پیدا کرد.
اما چیزی که از قبل از شروع پاندمی و تا به امروز اهمیت خودش رو حفظ کرده، جایگاهِ کلیدی شخصیسازی و ایجاد ارتباط در مارکتینگ هست. طی سالهای اخیر و پیش از پاندمی کرونا هم مارکترها به اهمیت این دو مورد پیبرده بودند و فعالیتهای مارکتینگ در حال حرکت به سمت ایجاد ارتباط پایدار و ارائه تجربیات شخصیسازیشده به مشتری بود. این رویکرد تا به امروز هم در جریان بوده و این مسیر با ظهور پرقدرت هوش مصنوعی با سرعت و انرژی بیشتری ادامه داره.
پاندمی کرونا در سطح جهان تاثیر مثبت زیادی بر روی خلاقیت مارکترها داشت. بهطوری که مارکترها یک روز صبح از خواب بیدار شدند و دیدند که بسیاری از کانالهای ارتباطی اصلیشون با مخاطب رو بهطول کامل از دست دادند! اینجا بود که فعالیتهای مارکتینگ بهسمتی رفت که بهجای اینکه مخاطب رو به سمت خودشون بکشند، خودشون رو در مسیر طبیعی زندگی مخاطب بر سر راهش قرار بدن. در واقع یکی از اتفاقات جالبی که در طول پاندمی برای مارکترها افتاد این بود که مرز بین مارکتینگ B2B و B2C بسیار کمرنگتر از قبل شد. چرا که هر دو مشتریان B2B و B2C با پیژامه روی مبل منازلشون نشستهبودن!
در این نقطه، اهمیت ایجاد شبکه(Community Building) بهشدت پررنگتر شد و بسیاری از شرکتها از مسیر گشتن به دنبال مشتری، بهسمتِ ایجاد و تقویت شبکهی مشتریانشون حرکت کردند. این تحول که باعث ایجاد رویکردی انسانمحور بین کسبوکارها و مشتریانشون شد، فاصلهی کسبوکارها و مشتریان رو کمتر کرد و یکی از نتایج جذابش، افزایش وفاداری و تعامل مشتریان با برندها بود.
همه میدونیم که با نقش گرفتنِ نسل زی (یا بهصورتِ بومی، همون دهه هشتادیها) در جامعه و با توجه به حساسیتهای این نسل، تمرکز بر روی مسائلی همچون توسعه پایدار افزایش چشمگیری پیدا کرده. اما نکتهای که باید بهعنوان یک مارکتر بهش توجه کنیم اینه که با وجود اهمیت مطالعهی ترندها، تعمیم صددرصدیِ تیپهای شخصیتی به یک پرسونا کار چندان منطقیای نیست. همونطور که دهه شصتیها به حرف شنوی معروف بودند و همهی ما دهه شصتیهای حرفنشنوی زیادی میشناسیم، تعمیم تیپهای شخصیتی به هر گروهی بدون مطالعهی شاخصههای پرسونای مدنظر ما میتونه ما رو از شناسایی دقیق مخاطبان هدفمون دور کنه.
رفتار خریدار طی سالهای گذشته به طور قابل توجهی تغییر داشته که این تغییر توسط عوامل بیشماری از جمله پیشرفت های تکنولوژی تا اتفاقاتِ جهانی هدایت میشه. درک این تغییرات و انطباق استراتژیهای بازاریابی بر این اساس برای کسبوکارها ضروریه تا بتونند در بازاری دائما در حال تغییر، یکپارچه و موفق باقی بمونند. با پذیرش شخصیسازی، ایجاد اجتماع و تجزیه و تحلیل داده، مارکترها میتونند در جهت تغییر رفتار خریدارانشون حرکت کنند و به ارتباط موثر با مخاطبانشون ادامه بدن.