شایان مرشدی
شایان مرشدی
خواندن ۳ دقیقه·۵ سال پیش

از نامه‌ها - فهمیدنِ هم

مثل همیشه، یک یادآوری: این متن، «علمی» نیست. بلکه یک نامه/نوشته به دوستانم است. خلاصه‌ای از نامه‌ای طولانی به دوستی است که به دستش نخواهد رسید. این متن شعارگونه، ریشه در جانم دارد. اگر توانستید، با نگاهی غیرشعاری این متون به ظاهر شعاری را بخوانید.

یکی از جذاب‌ترین تجربه‌های شخصی‌ام، تلاش برای شبیه‌سازی ذهنی زندگی دیگران است. تجربه‌ای که دردها و لذت‌های جدیدی را به من اضافه کرده است. آن چه قرار است این جا بنویسم اما، نه تجربه کشف گوشه و کناری از زندگی یک انسان، بلکه در باب چرایی این کار است.

آن چه در سالیان اخیر، برایم دغدغه شده است و آن را «مسئله» زندگی ذاتاً جمعی انسان می‌دانم، عدم درک صحیح و همدلی است. یعنی ما بر اساس ذهنیت خودمان، از دنیا و دیگران انتظاراتی داریم در حالی که برای درک رفتار، گفتار یا هر کنشی از دیگری، بهتر است ذهن او را درک کنیم. هرچه فاصله ذهنیت ما با دیگری، بیشتر باشد، درک او نیز سخت‌تر است. در جامعه‌ای که افراد به نگاه به خود و چیدن جهان بر اساس خود ترغیب می‌شوند، ایجاد شدن قطب‌های مختلف در جامعه و فاصله گرفتن گروه‌های اجتماعی از هم، دور از انتظار نیست. به شخصه معتقدم که حتی در فردگرایانه‌ترین ایدئولوژی هم، باز برای فرد بهتر است که دیگران را بفهمد. یکی از راه‌های مشهور فهم دیگران، گفتگو است. اگر نگاهی به دوران اخیر در مملکت خود بیندازیم، از گفتگوهای معمول، چیزی عایدمان نمی‌شود. گفتگوی رایج، اغلب در نقش برون‌ریزی، کوبش یا دعوا/جنگ و شاید قسمت جامع‌تری از آن مربوط به تأمین غرایز جنسی بوده‌اند. گفتگو می‌کنیم تا به طرف مقابل را خرد کنیم. انتظار تغییر نداریم. اگر داشته باشیم هم، در عمل کنشمان آن طور نیست که تغییری حاصل کند.

آن‌چه می‌خواهم پیشنهاد دهم، گفتگو برای فهمیدن دیگری است. آشنا شدن با جوانب، نوع تفکر، ارزش و باور، نوع نگاه به مسائل و مقیاس ارزیابی افراد دیگر است که علاوه بر این که می‌تواند بسیار جذاب باشد، کمک می‌کند تا راحت‌تر رفتارها و گفتارهایشان را درک کنیم. گفتگو برای له کردن تفکر مقابل، گفتگو برای مخ زدن( با اصطلاح مودبانه دلبری)، گفتگو به نیت آشنایی برای ازدواج( از آن نیت‌های گول زننده)، گفتگو برای نشان دادن این که روشنفکر یا بازاندیش* هستم و هزار قسم دیگر گفتگو با اهداف واهی داریم. کدام یک زندگی خوش‌تر و بهتری آورده است؟

حرف آخر:

اکتشاف یک انسان، یک تجربه زیسته نو را به ما هدیه می‌دهد. ما را می‌برد به هزار نقطه‌ی نبوده. آن‌جاست که دلمان برای خون‌ریز و جانکاهمان هم می‌سوزد. همان جایی که می فهمیم چرا ماشه را کشید و افسوس می خوریم که چرا زودتر نتوانستیم زاویه نگاهش را بازتر کنیم. آن لحظه‌ای را به ارمغان می آورد، که دلیل خرابی‌ها روشن می شود. لحظه ای که می فهمیم چه بد کردیم که خود آن دشمن خویش بودیم. راهکار تغییر پیش پایمان می‌گذارد. تغییر خود. تغییر دیگران. همان امکانی است که «ما» را می‌سازد. مهم‌تر از همه این‌ها، امکان تجربه کیفیت دوست داشتن را به ما می‌دهد. دوست داشتنی لذت‌بخش.


  • * کسی که نسبت به اندیشه‌ها و شنیدنشان، آغوشی باز دارد.
آدمی اگر ننویسد، از غم می‌میرد.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید