بخش یک؛ فرهنگ پیروانگی
یکی از اتفاقات ناگوار که همچون کلیشه، همواره از آن صحبت میشود، مسئله «پیروی» است. در بستری که سالیان دراز، در معرض مرید و مرادی بوده و نگاه به عصمت بزرگان داشته است، اعتراضات و مطالبهگری نیز به صورت لشگرکشی پشت افراد بوده است. در واقع، هر بار که شرایط منجر به تحولخواهی شده، مردم به صورت «پیروان» و «هواداران» یک فرد، به دنبال تغییر آقابالاسر خود رفتهاند؛ درحالی که اصل مسئله، وجود آقابالاسر و ایفای نقش در بازتولید یک روند اشتباه است.
بخش دو؛ تصویر شرایط امروز
بنا بر نگاه غالب یافتههای پژوهشگران، با بروز نابرابری، باید منتظر فوران خشونت بود. حال اگر این نابرابری با فقر همراه شود، کبریتی در نزدیکی انبار بنزین روشن گشته است. افراد محافظهکار نومیدانه و با بهت و حسرت، به دنبال «یک فرد واجد شرایط» برای پیروی میگردند. هر روز از خواب بیدار شده و با نگرانی اسامی و اظهار نظرات را میخوانند تا شاید بتوانند مرادی جدید در آینه کلمات بیابند. همان لحظه که فردی به درست یا غلط، محبوب میشود، رقیب به تخریب شخصیت میپردازد. در این میان، گروهی خشمگین، در چاه افتاده و همه چیز از دست داده، فریاد از سر خشم میزنند. مریدان بر سر حق بودن مراد خود،یقه همدیگر میدرند و «با هم» به ته باتلاق میدوند.
بخش سه؛ وقتی از یک خواست، تنها پوستهاش میماند
ما چه میخواهیم؟ این روزها، آن قدر زندگی (مرگ) سرعت گرفته است که اگر پیشتر سالها و طی یک فرایند خواسته یا شعاری از درون تهی میشد، این روزها به هفته هم نمیکشد. آن چه باید دنبال شود، یک فکر و نگاه است و هر خواستهای، یک عمق و یک معنا دارد. با بیمعنا ساختن یا تغییر نهاد یک خواسته، امید به بهبودی نمیتوان داشت. سالهای دور این اعتقاد وجود داشت که رفتار، نگاه را میسازد؛ شخصاً فکر میکنم این اعتقاد، کامل نیست. رفتار و نگاه(اندیشه) در تعامل با یکدیگر بوده و ممکن است همدیگر را تقویت یا تضعیف میکنند. اگر رفتاری به همراه اندیشه تقویت شود، تحول رخ میدهد، در غیر این صورت، احتمال ابتذال یا تغییر نهاد خواسته، خطر بزرگتری به همراه میآورد.
بخش چهار؛ خواست من از شما
دست از اسامی بردارید. هر شخصی قابل نقد است.