ثاینه و دقیقه و ساعتها
و روزها
و هفتهها
و ماهها
پی در پی هم
به نزدیکی یک سال
از پس هم میگذرند
گاه با گیجی من
و گاه در اندوه تو
گاه با شادی من
و گاه در مغلوب تو
یگانه فریاد میزنند
که دیگر
نیست
باوری
و امیدی
به فردایی
که قطعیت سوزنده خورشید
انجماد حقیقت را
همچو خون دویده در دو چشم تار من
روان کند.