شرمینه مرادی
شرمینه مرادی
خواندن ۳ دقیقه·۱ سال پیش

«سر در گریبان»


پیدا کردن یک آرایشگر آشنا به موی شرقی جماعت که از قضا از نظر ضخامت بی شباهت به سیم بکسل نیست در قلب دیار فرنگ کاریست در قواره حضرت فیل. آخرین دفعه ای که کله مبارک را به دستان نه چندان پرتوان آرایشگر اجنبی به امانت سپردم در نهایت تفاوت چندانی میان خودم و طوطی برزیلی حس نکردم. از قِبَل همین مشابهت بی بدیل چنان در نقش خود غرق شده بودم که گاه و بی گاه به تقلید از دُرّ و گوهر پراکنی اطرافیان عینن جملتشان را تکرار می کردم و در طبق اخلاص تقدیم حضورشان می کردم. قضیه زمانی تراژیک و بغرنج شد که افراد غالبن یارای شنیدن انعکاس عرایض خودشان را نداشتند و‌بعد از باز پس شنیدنشان از زبان بنده چنان آتشی به جانشان می افتاد که انگار نه انگار که دقایقی پیش صاحبْ سخن بوده اند. به نظرم دور از عدالت نبود اگر گاهی و فقط گاهی بستر همنشینی با همزاد و هم ذاتمان فراهم می شد تا بلکه اینگونه کمی منصف میشدیم.

به هر روی غریب پرستی و اعتماد کورکورانه هم تاوانی دارد که بنده به دلیل غاز پنداشتن مرغ همسایه و ارجح شمردن سلمانی اجنبی به وطنی متحمل شدم. قضیه در حال بیخ پیدا کردن بود که سر و کله محبوبه خانم نامی که به تازگی بار و بنه از مام وطن بسته بود درست مثل یک فرشته نجات پیدا شد. محبوبه خانم هنوز گرد راه از خود نربوده با آخرین و به روزترین روش های بازاریابی مشتری های بالقوه و بالفعل خود را دست و پا کرده بود. گویی که کاسبکاری در خون او بود. پس از قرقره کردن کلی لاف و گزاف راجع به فلان دوره آموزشی و بهمان تجربه کاری نظر کارشناسه خود را نسبت به گیسوان بنده اعلام کرد. روز موعد با دلی دو نیمه و پایی به غایت مرتعش حاصل از تجربه تلخ پیشین وارد آرایشگاه شدم. در همان بدو ورود خانمی هفتاد و اندی ساله با موهایی مزین به رنگ زرد عقدی و ابروانی هشتاد و هشت طور نظرم را به شدت به خود جلب کرد. شبیه بادام تلخ بود در قدح خشکبار. با تشریفاتی دیپلماتیک خود را سارا- احتمالأ همان زهرای خودمان- معرفی کرد. اخر اینور آب باب است هویتشان را هم فراموش کنند چه برسد به اسمشان. پس از اندکی پی بردم که سارا خانم مثل نودونه درصد از سایر هموطنان عزیز متخصص امور سیاسی، امور مهاجرتی و اعزام دانشجو به اقسا نقاط کره خاکی و‌ صد البته دارای برد تخصصی در کلیه امور پزشکیست. مصداق علنی فرار مغزها! سارا خانم زمانی برگ برنده خود را روی زمین گذاشت که طی یک معادله پیچیده همچون ارشمیدس اورکا اورکا گویان پرده از اخرین کشف خود برداشت و مرزهای دنیای بیزینس را فرسنگ ها جابجا کرد. او معتقد بود که هر ۵ مشتری راضی ۷ مشتری جدید با خود به دنبال می آورند که البته متاسفانه دانش بنده جوابگوی این حجم از پردازشات پیچیده جهت فهم این مقوله نبود.

نظریه سارا خانم در رابطه با ارتباط مستقیم معنای نام و تیپ شخصیتی من یکی دیگر از اعجاز ایشان بود که به نظرم می توانست رکورد سریع ترین کشف بشریت را در گینس از آن خود کند. شاید هم گوشه چشمی از احاطه ایشان بر دنیای روانشناسی بود. سارا خانم در ادامه طی یک سلسله نطق نسبتا طولانی من را راجع به چگونگی رفع مشکلات ناشی از درون‌گرایی مستفیض کرد.

شاید اگر از حضور جسمانی -و نه ذهنی- من ذره ای بو می برد و می دانست که کوچکترین توجهی به عرایض ایشان نداشتم فی الفور نسخه مربوط به اختلال حواس و نقص در تمرکز را هم کف دستم میگذاشت چرا که من مایل ها از استانداردهای فرزندپروری ایشان در خصوص روابط اجتماعی به دور بودم.

اگر برونگرایی مجوز صدور بیانیه در خصوص همه چیز و مداخله در تمامی امور شخصی دیگران باشد ترجیح میدهم متمایل به درون با سری به شدت در گریبان به زندگی ام ادامه دهم و برچسب از انسان به دور را با کمال میل بر جبین بنشانم.


تیپ شخصیتیروابط اجتماعیدرونگراییبرونگرایی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید