در جهانی خالی از صدای تو
نه پرنده ای روی شاخه درخت خانه می خواند
نه شر شر باران گوش گلهای شمعدانی بهار خواب را کر می کند
نه خنده رهگذری در کوچه می پیچد
نه سحرگاهان، الله اکبر مادر از خواب بیدارم می کند
جهانی خالی از صدای تو
مرا می برد به جهانی خالی از زندگی
به سکوت
به شب
به بودنی شبیه نبودن.... همانقدر نا مفهوم .... همانقدر مبهم .... همانقدر تلخ