ویرگول
ورودثبت نام
ali.asqhr
ali.asqhr
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

خاطرات تو... :(

دمدمه های غروب

جایی درست پشت همین پنجره !

که تنها دلخوشی من است

خاطرات تو

به یکباره سرازیر می شود ....

آخر مگر می شود ؟

به رگبار تند بهاری

گفت ؛ که نبار !

به شبهای گرم و دلکش تابستان

گفت ؛ که نیا !

به برگ های رنگین خزان زده

گفت ؛ که نریز !

به یلدای بلند انتظار زمستان

گفت ؛ که نباش !

و به تو

به تو !

گفت ؛ که .........

بیا

بیا

بیا

بیا

خسته ام

بی تو !

اندوه چهار فصل با من است ....

عشق واقعی رو اینا نمیفهمن:/
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید