Shervin Dehghani
Shervin Dehghani
خواندن ۱ دقیقه·۶ سال پیش

احسن الحال

دوست داشتم ببینم، ندیدم اما چیزی برای دیدن. دوست داشتم بخوانم، اما چیزی درخور خواندن نجستم. دوست داشتم بنویسم، بسرایم، بنوازم، فرای توان، چیزی هم برای خلق نداشتم. دیگر نه می‌نویسم نه می‌خوانم. نه کلمات را می‌پیچانم که سراییده باشم و نه پس و پیششان می‌کنم که نوشته‌باشم. یک چیزی گم شده است. آن‌قدر گم، که انگار هیچ‌گاه پیدا نبوده. آن‌قدر گنگ، که انگار هیچ‌گاه تعریف نشده. پیدا کردنش، گویا کردنش، هرچقدر هم که سخت باشد، تنها راه است. سال نوست، اهداف ردیف کردن را بی‌معنی می‌دانم، تا گنگ‌ها گویا نشوند، گم‌ها پیدا و حل‌ناشدنی‌ها حل. أَحْسَنِ الْحَال نمی‌آید، هیچ‌کس [برایمان] حَوِّلْ نمی‌کند، کسی اصلن برای حَالَنَا تره هم خورد نمی‌کند، تا وقتی پیدا نشود.
لِنَتَحَوَّلْ حالنا چطور است؟ (باید)بگردانیم حالمان را؟ باشد. بگردد، بگرداند یا بگردانیم. مهم آن‌است که آخرش گردانده شده‌باشد. احسن الحال را دریاب. با هر راهی که می‌توانی.

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید