- همیشه دوستداشتم بساط قهوه دمکردنم در دانشگاه بهراه باشد. از ۱۰ جنبه بررسی کردم و وسایل مورد نیاز را هم گرفتم. تصویری هم که میساختم یک روز برفی بود، که برای ۵ دقیقه از کتابخانه بیرون میآیم و قهوهای دم میکنم و برمیگردم. نه برفی آمد، نه کتابخانهای رفتم و نه قهوهای دم شد. چرا؟
- همیشه دوستداشتم موسیقی جز بلد باشم. از ۱۰ روش مختلف شروع به یاد گرفتن کردم و به اندازهی کافی گوش کردم. تصویری هم که میساختم یک روز نیمهابری بود، که با بچهها نشستهایم و "جز" مینوازیم و کیف میکنیم. نه روزی نیمهابری شد، نه با بچهها نشستیم و نه "جز"ی نواختهشد. چرا؟
بعضی کارها را دوستداریم، بعضی تصویرها را بیشتر. به دنبال آن تصویرها حرکت میکنیم. فراموش میکنیم اصل چه بوده و دنبال چه بودهایم. مشکل از تصویرهای دوریاست که میسازیم. ما را به اصل نزدیک که نمیکنند هیچ، دور هم میکنند، گاهی. چقدر این دنبال تصویر رفتن بد است. اگر پیامبری بودم و آیینی داشتم، یکی از اصولم میشد همین دنبال تصویر نرفتن. مجازاتش هم، ته ته جهنم موعود مثلن، یا بیشتر. انقدر بد. خلاصه این تیپ تصویرسازیها بیچاره میکنند، #خلاص