قهرمان هایی که همه حرکاتشان بی نقص بود، افسانه اند و افسانه ها در عین زیبایی شان گمراه کننده و فریبکارند. زیبایی ای که در آن ها وجود دارد ساده است اما زیبایی که در زندگی می یابیم با پیچیدگی های زیادی همراه است. باید هوشیار و در عین حال منعطف باشیم تا زیبایی را در زندگی واقعی و در آدم های واقعی ببینیم. چند وقتی هست که در نگاهم به مردم دقیق تر شده ام و مچ خودم را در حین برداشت هایم می گیرم. من هم مثل همه، رویاهایی برای دنیای اطرافم دارم، دوست دارم بعضی ایده ها جا بیفتند و رشد کنند، دوست دارم بعضی چیزها از بین بروند... همه ما این جوری هستیم. و افرادی هم در اطرافمان می بینیم که مثلا در بعضی ایده ها، نسبت به بقیه با ما هم سو تر هستند. افرادی را می بینیم که برای رسیدن به چیزی که در دنیا می خواهند، تلاش می کنند، و در مسیرشان طرفدارانی پیدا می کنند، حالا به هر روشی. ممکن است بعضی روش هایشان مطابق میل ما نباشد. ممکن است بگوییم من اگر جای او بودم این کار را نمی کردم. و از همه مهم تر ممکن است گاهی این افراد " اشتباه " کنند و یک نیمچه بیراهه ای هم بروند. قبل ترها شاید فکر می کردم این اتفاقات قابل بخشش نیستند. این از همان ذهن قهرمان پرست من ناشی می شد. قبل ترها راحت تر تظاهر می کردم که مثلا از فلانی حالم به هم می خورد. یا این که فلانی ناامیدم کرد با فلان کارش. و خیلی راحت از ذهنم حذفشان می کردم. شاید اگر مثل گذشته هایم فکر می کردم، می گفتم با این که خانوم الف در زمینه حقوق زنان فعالیت می کند و من برای این خیلی ارزش قائلم، ولی چون طرز حرف زدنش را دوست ندارم، دنبالش نمی کنم. ولی الان خانوم الف را دنبال می کنم، از فعالیت های درستی که انجام می دهد حمایت می کنم، و چه بسا حتی گاهی وقت ها با گذر زمان می فهمم که طرز حرف زدنش هم هیچ ایرادی ندارد. و اما اشتباهات. به نظرم آدم باید فرق بین کسی که در کل رفتار اشتباهی دارد یا چیز اشتباهی را تبلیغ می کند، با فردی که اتفاقا فکرش درست است ولی خب انسان است! و گاهی اشتباه هم می کند، متوجه شود. این که به خاطر یک اشتباه، کسی را که در ایده ای با تو هم سو است، دور بریزی و طرد کنی، یک اشتباه دیگر است که تو را و ایده های تو را یک پله عقب می برد. در دنیایی که اتفاقات بد، از زود قانع شدن ما، شروع می شود، به نظرم باید مکث کرد و نباید نسخه کلی پیچید، باید به مردم فرصت داد. یک مثال بزنم که شاید حرفم قابل فهم تر بشود. مثلا من نرگس کلباسی را خیلی دوست دارم. به نظرم او آدم شریفی ست و روحیه و تلاشش را در اجرای اقدام های انسانی اش خیلی ستایش می کنم. او بین کل مردم هم خیلی طرفدار دارد و خیلی ها به او می گویند فرشته. ولی این برای من خیلی نگران کننده است. نرگس کلباسی فرشته نیست و حتما اشتباه هم می کند. هیچ کس فرشته نیست. از خودم می پرسم اگر روزی این آدم یک اشتباه بکند یا کاری را به شیوه ای که مردم دوست ندارند انجام بدهد، چند نفر به او حمله می کنند و حمایتشان را از او قطع می کنند. البته که بین چیزی که آدم می فهمد با چیزی که واقعا انجام می دهد خیلی فاصله هست ،ولی من به خودم قول داده ام که مثل خیلی چیزهای دیگر، توی این یک مورد هم حساس باشم، چرا؟ چون قهرمان ها وجود ندارند و اگر ما بخواهیم به همین راحتی حمایتمان را از افرادی که دارند کاری را برای یک هدف خوب انجام می دهند برگردانیم، در یک جمله، گل به خودی زده ایم.