چه جوری میشه یکی و تا حالا از نزدیک ندیدی، باهاش حرف نزدی، هیچ شناخت درستی هم نسبت بهش نداری، تازه اونم اصلا از وجود تو خبر نداره، ولی فقط و فقط به خاطر هنرش، مهارتش، خنده هاش، فوتبالش و یا هر خصوصیت دیگه ای دوستش داری؟
وقتی موفق میشه خوشحال میشی و زمین میخوره ناراحت.
کل دنیا میگن فلان کارش بد بود، فلان جا اشتباه کرد، کج رفت، خطا کرد ، ... ولی به نظر تو نمیاد.
این بیشتر از طرفداریه. یه جور علاقه است، احساس درونیه ، تعهده.
چند دقیقه پیش خبر فوت مارادونا توی خبر گذاری ها منتشر شد. از ته دل ناراحت شدم. در لحظه به یاد خنده ش زمانی که کاپ جام جهانی رو توی دستاش گرفته بود افتادم، یاد گلی که با دست به انگلیس زد.
ما ادما موجودات عجیبی هستیم. درونیاتی داریم که اصلا قابل شناخت نیستن. با یه لبخند میتونیم به عرش اعلا بریم و یه خبر ناخوش آیند میتونه دنیا رو، روی سرمون خراب کنه. نسبت به خیلی از اتفاقات دورو برمون هیچگونه اختیاری نداریم، ولی همین اتفاق ها، میتونن عمیقا روی ما یا روی لحظه هامون تاثیر بزارن.